اخطل، غیاث بن غوث
اخطَل، غیاث بن غوث و نیز غویث بن مغیث بن صلت تغلبى (د ح 2ق/11م)، شاعر عصر اموی.
نسب
مداینى نیای وی را سلمه بن طارقه، از دلاوران معاصر نعمان بن منذر دانسته است.
القاب
اخطل القاب چندی داشته است: دَوْبَل خر کوتاه دم، ذوالعبایه و ذوالصلیب. اما آنچه بر او باقى ماند، همانا اخطل (بد زبان، گستاخ، یا کسى که گوشهای پهن فرو افتاده دارد) بود. که گویا شاعرِ هم قبیلهاش، کعب بن جعیل به وی داده بود، همچنان که دو لقب دیگر را رقیبش جریر برایش ساخته بود. چنین به نظر مىرسد که لقب اخطل چندان هم برای وی ناخوشایند نبوده، زیرا خود، آن را در اشعارش به کار برده است.
ولادت
اخطل در حیره در میان قبیله مسیحى تغلب به دنیا آمد. مادرش لیلا نیز از قبیله مسیحى ایاد بود. تاریخ ولادت اخطل به درستى روشن نیست. برخى از معاصران، ولادت وی را به تخمین در 19 یا 20 ق دانستهاند، اما برخى دیگر، با توجه به اینکه او از فرزدق (ز10ق) بزرگتر بوده، آن تاریخ را چند سال عقب تر نهادهاند.
نخستین بارقههای نبوغ
اخطل هنوز کودک بود که مادرش درگذشت و پدر، همسر دیگری اختیار کرد و این امر - مانند موارد مشابه دیگر به راویان و افسانه پردازان فرصت آن داد تا در بیان بىمهریهای نامادری و رنجهای کودک نابغه و ظهور نخستین بارقههای نبوغ در هجای آن زن، داستانها پردازند.
به گفته ابن سکیت، وی نخستین ابیات هجو آمیز خود را خطاب به همسر پدرش سرود. اما برپایه همین روایات نیم افسانهای، آنچه نخستین بار سبب شهرت وی شد، اشعار هجو آمیزی بود که درباره شاعر هم قبیلهاش، کعب بن جعیل سرود. کعب در مقام شاعر بنىتغلب - چون دیگر شاعران قبایل جاهلى - منزلتى در خور داشت.
گویند روزی بر بنىمالک تیرهای از تغلب که اخطل از آنان بود وارد شد و ایشان برایش خیمهای بر پا کردند و ارمغانها آوردند، اما اخطل که در آن هنگام کودکى بیش نبود، با او گستاخى و بىحرمتى روا داشت. کعب بر آشفت و او را کودکى بىخرد خواند و اخطل ابیاتى گزنده و استوار در هجای او سرود. این امر حیرت همگان و بیش از همه کعب را برانگیخت - چون به گفته خود کعب، هیچ شاعری تا آن روز وی را این چنین هجو نکرده بود و از آن پس نام وی در میان قبیله بر سر زبانها افتاد.
اخطل دوران جوانى را در حیره و در میان قبیله تغلب پشت سرنهاد. نخست دختری به نام عبله را به زنى گرفت که مالک را برای او بزاد. اما بعدها او را رها ساخت و با زنى دیگر ازدواج کرد.
تعصب به پیوندهای خونى و قبیلهای
از آغاز جوانى وی تا حدود سال 40 ق، جز دو روایت درباره او، آگاهى بیشتری در دست نیست. هر دو روایت نشان مىدهد که اخطل از همان آغاز، تعصب شدیدی نسبت به پیوندهای خونى و قبیلهای و حفظ سنتهای کهن داشته، و همواره در راه خدمت به اهداف و آرمانهای قبیله خود کوشیده است. وی هنگامى که منافع قبیله خود را در خطر مىبیند، کینههای دیرینهاش با کعب بن جعیل را به فراموشى مىسپارد و در کنار وی به دفاع از قبیله تغلب برمىخیزد. چنانکه آن دو، دوبار در بصره به اتهام دامن زدن به تعصبات قبیلهای دستگیر شدند و به زندان افتادند: یک بار در زمان عبدالله بن عامر حاکم بصره (35- 29 ق) و بار دیگر به دست مالک بن مسمع (د 73 ق) رئیس قبیله بنى بکر.
پیوستن به دستگاه بنىامیه
اخطل در دوران حکومت معاویه به دستگاه خلافت بنىامیه پیوست و با سرودن اشعاری در مدح امویان و هجو دشمنان آنان، عملاً پا به میدان کشمکشهای سیاسى نهاد. البته تعصبات قبیلهای در موضع گیری اخطل نقش عمده داشت، چه در جنگ صفین قبیله تغلب از حضرت علىع دست کشیده، و به جناح معاویه پیوسته بود. ازاین رو شاعر قبیله نیز به رسم سنت کهن مىبایست تمام هنر شاعری خود را در خدمت اهداف قبیله به کار گیرد. نخستین تجربه سیاسى شاعر قصیده معروفى است که به اشاره یزید بن معاویه در هجو انصار سرود. به روایتى عبدالرحمان بن حسان شاعر انصار، در رقابت با عبدالرحمان بن حکم شاعر اموی، در اشعاری امویان را به سختى هجو کرده بود. یزید که از این امر سخت خشمناک بود، از کعب بن جعیل خواست تا به تلافى آن، انصار را هجو کند. کعب که از عاقبت این کار بیم داشت، اخطل جوان را به وی پیشنهاد کرد. اخطل که از خشم معاویه بیمناک بود، عاقبت به اصرار یزید و به پشتیبانى او، به آن کار تن در داد و در قصیدهای انصار را به تلخى هجو کرد. همینکه این قصیده بر سر زبانها افتاد، نعمان بن بشیر انصاری به شکایت نزد معاویه رفت. معاویه با اینکه از این هجو چندان ناخشنود نبود، از بیم انصار دستور داد که زبان شاعر را از کامش بیرون کشند، اما یزید نزد پدر شفاعت کرد و خشنودی انصار را نیز به دست آورد. پس از این ماجرا، اخطل قصیدهای بلند در ستایش یزید سرود و از اینکه وی را از مهلکهای سخت خطرناک رهانیده، سپاس گفت. با اینهمه، چنانکه از برخى اشعار او بر مىآید، گویى تا مدتها خشم مسلمانان نسبت به وی فرو ننشست، چه آنان هنوز فداکاریهای انصار را در صدر اسلام ازیاد نبرده بودند و مسلماً نمىتوانستند اهانت شاعری مسیحى را نسبت به یاران پیامبر(ص) تحمل کنند.
اخطل که پایگاه خود را در میان مسلمانان از دست داده بود، تنها امیدش یزید بود. با روی کار آمدن یزید در 60 ق، اخطل در زمره ندیمان او درآمد و رسماً شاعر دربار وی شد، که پیوند دوستى میان یزید و شاعر را به خوبى روشن ساخته است.
دوران حکومت 4ساله یزید سخت بحرانى و پر آشوب بود: واقعه کربلا، به منجنیق بستن کعبه و قتل عام مردم مدینه در روزگار وی اتفاق افتاد. در چنین ایامى بود که اخطل در مقابل مخالفان بنى امیه در حجاز به دفاع از امویان برخاست و قصاید بسیاری در مدح یزید و فرزندش خالد، عبدالله بن معاویه و کارگزارانش سرود. وی در یکى از این اشعار که در مدح عبیدالله بن زیاد حاکم عراق سروده است، به طور ضمنى به ماجرای مسلم بن عقیل و داستان عاشورا اشاره دارد. به روایت ابوالفرج اصفهانى اخطل یک بار نیز یزید را در سفر حج همراهى کرد.
پس از یزید اخطل همچنان به جانشینان وی وفادار ماند. به خصوص در روزگار عبدالملک بن مروان ( 65 -86 ق)، در زمره ندیمان خاص خلیفه در آمد و عبدالملک او را شاعر بنى امیه لقب داد و وی را از پاداشهای بسیار بهرهمند ساخت.
اخطل نیز در مقابل، زیباترین مدایحش را به وی تقدیم داشت.
منابع ادبى، برای اخطل نفوذ شدیدی در دربار عبدالملک قائلند.
مشهورترین روایت در تأیید این امر، مربوط به زُفَر بن حارث، از بزرگان عرب است که دیر زمانى از بیعت با خلیفه سرباز مىزد و با دشمنان وی همدستى مىکرد، اما عاقبت تسلیم شد، از خلیفه زنهار ستاند و به دربار راه یافت. عبدالملک که بى تردید از قبایل تابع او بیمناک بود، او را ارج مىنهاد، اما گه گاه کینه دیرین را بروز مىداد. به خصوص که درباریان نیز با آگاهى حقیقت امر، از تحریک او و تحقیر زفر باز نمىایستادند.
قهرمان یکى از این صحنهها در کتب ادب، اخطل است که چون زفر را در کنار خلیفه بر تخت دید، شعری خواند و از او خواست «آن دشمن خدا» را کنار خود ننشاند. سرانجام خلیفه چنان بر آشفت که لگد بر سینه زفر کوفت و از تخت به زیرش افکند.
پای بندی به مسیحیت
در این روزگار اخطل همچنان به آیین مسیحیت پای بند بود و به آن افتخار مىکرد. گر چه گاه با نقض آشکار آیینهای آن به شدت تنبیه یا روانه زندان مىشد. از سوی دیگر، او موازین اخلاقى را نادیده مىگرفت. هم با زنان آوازه خوان آمد و شد داشت و هم تا حد افراط به شراب عشق مىورزید و آن را منبع الهام مىپنداشت. این امر برای خلیفه عبدالملک چندان خوشایند نبود و از این رو سعى داشت که شاعر را به آیین اسلام درآورد. به روایتى چون یک بار خلیفه وی را به اسلام دعوت کرد، او بى درنگ دعوت وی را رد کرد و با گستاخى پاسخ داد که نه مىتواند از شراب چشم بپوشد و نه روزه ماه رمضان را تحمل کند.
رفتار اهانت آمیز به مقدسات اسلام
البته رفتار اهانت آمیز وی نسبت به مقدسات اسلام مورد اعتراض برخى بزرگان قرار گرفت، اما در روابط میان شاعر و خلیفه هیچ خللى ایجاد نشد زیرا اولاً خلیفه از زبان وی سلاحى کشنده بر ضد دشمنان خود ساخته بود و از سوی دیگر حمایت از شاعر، حمایت قبیله قدرتمند تغلب را در پى داشت و خلیفه ناچار بود پیوند نزدیک خود با تغلبیان را به هر صورت ممکن حفظ کند، چه آنان در استحکام پایههای قدرت وی نقشى اساسى برعهده داشتند و به خصوص در ماجرای عبدالله بن زبیر از بزرگ ترین حامیان وی بودند. اخطل علاوه بر عبدالملک، کارگزاران وی به ویژه بشر بن مروان والى کوفه(71-74ق) را نیز بسیار ستوده است. بشر توجه خاصى به شاعران داشت و مجالس شعر خوانى ترتیب مى داد تا شاعران اشعار خود را در آنجا برخوانند.
اخطل چندین بار به کوفه رفت و مدایحى به بشر تقدیم داشت و مورد استقبال وی قرار گرفت.
ظاهراً در دستگاه وی بود که اخطل نخستین بار فرزدق و جریر را دید و نقایض آن دو از همین جا آغاز شد.
اخطل در مدح حجاج بن یوسف حاکم بصره نیز اشعاری سروده است.
به روایتى چون شهرت اخطل بر سر زبانها افتاد، حجاج از خلیفه عبدالملک خواست تا شاعر را نزد وی فرستد. خلیفه 10 هزار درهم به اخطل داد و او را به همراه فرزند خود روانه بصره کرد.
رویبرتافتن از امویان
در همین روزگار (ح 70 ق) اختلافات بین دو قبیله قیس و تغلب به اوج رسید و منجر به جنگهایى خونین شد. در نتیجه، اخطل دربار امویان را فرو گذاشت و به سوی قبیله خویش شتافت، تا همچون شاعران کهن، به زبان شعر، جنگاوران را یاری دهد. از آن پس وی در شرح دلاوریها و سلحشوریهای قبیله تغلب و نکوهش قبیله قیس اشعار بسیاری سرود که امروزه بخش عظیمى از دیوان وی را تشکیل مىدهد و از لحاظ تاریخى دارای اهمیت فراوان است.
قبیله تغلب بسیاری از پیروزیهای خود را مدیون قصاید حماسى وی بود، اما گاه اشعار او زیانهای جبران ناپذیری نیز برای قبیله به همراه داشت، چه ممکن بود شاعر با برخواندن قطعه شعری، کینههای دیرینه را در دلها زنده کند و این نبردها را شدت بیشتری بخشد، یا حتى جنگى تازه برافروزد.
چنانکه به گفته منابع کهن، جنگِ بشر را در واقع او به راه انداخت. به روایت بلاذری، اخطل در حضورعبدالملک، یکى از سران قبیله قیس به نام جحاف بن حکیم را هجو کرد. جحاف خشمگین بیرون رفت و چندی بعد با 300 تن از افراد خود به قبیله اخطل تاخت و گروه بسیاری از آنان را به قتل رساند. در آغاز این جنگ اخطل اسیر شد، اما چون لباسى ژنده بر تن داشت او را نشناختند و به گمان اینکه از بردگان است، وی را آزاد ساختند و او تا پایان جنگ خود را در چاهى پنهان کرد و بدین سان از مهلکه جان سالم به در برد. گفتهاند که پدرش یا فرزندش ابوغیاث در این جنگ به قتل رسید.
پس از این ماجرا اخطل بر خلیفه عبدالملک وارد شد و در قصیدهای به شرح این واقعه پرداخت و از وی خواست تا جحاف را مجازات کند. شاعر در این قصیده کشتار قبیلهاش به دست جحاف را از چشم خلیفه مىبیند. از این رو، وی را مورد سرزنش قرار مىدهد و چون احساس مىکند که پیوند بین خلیفه و تغلبیان توسط جحاف به سستى گراییده، حمایتهای تغلب و فداکاریهای آنان را در جهت استحکام پایههای قدرت وی یادآوری مىکند.
سرانجام در 73 ق اختلافات دو قبیله قیس و تغلب با میانجیگری عبدالملک پایان یافت و اخطل دوباره به عرصه سیاست بازگشت و به مدح امویان و کارگزاران آنان پرداخت، گرچه گویى هرگز وی با قبیله قیس دل صاف نکرد و تا پایان عمر در اشعار خود از آنان به بدی یاد کرد.
با روی کار آمدن ولید بن عبدالملک (حک 68 -96)، دوران کامیابى اخطل نیز پایان یافت. ولید برخلاف پدر چندان عنایتى به شاعران نداشت و توجه به جنگها و فتوحات را بیشتر خوش مىداشت و از سوی دیگر بر مسیحیان سخت مىگرفت و آنان را به پرداخت مالیاتهای سنگین وا مىداشت. با این حال، طبیعى است که شاعری مسیحى چون اخطل نمىتوانست در دربار وی پایگاهى داشته باشد. از همین رو شاعر مورد بىمهری بسیار قرار گرفت و خلیفه جدید ترجیح داد تا عدی بن رقاع عاملى، شاعر مسلمان، را جایگزین وی کند. با این حال، اخطل گاه در دربار دمشق ظاهر مىشد و مدایحى به ولید و کارگزارانش تقدیم مىداشت. از اشعار وی 5 قصیده در مدح ولید بر جای مانده است. شاعر در برخى از این مدایح به شرح دلاوریها و جنگاوریهای خلیفه در نبرد با رومیان پرداخته، و گاه نیز از مشکلاتى که برای مسیحیان و به ویژه قبیلهاش فراهم آمده و مالیاتهای سنگینى که بر آنان بسته شده، زبان به شکوه گشوده است.
از آن پس اخطل بیشتر به امیران و حاکمان روی آورد، چنانکه در حدود سال 90 ق با جریر و فرزدق به حضور هشام که در آن هنگام 19 سال بیش نداشت، رسید و مدایحى به وی تقدیم داشت، اما پاداشهای اندک هشام شاعر را خشنود نساخت.
وفات
اخطل در روزگار ولید وفات یافته، و از میان منابع کهن تنها ابن کثیر صریحاً مرگ وی را در 92 ق دانسته است. با این حال، برخى از معاصران، 90 ق و برخى دیگر 95ق را ترجیح دادهاند.
نقایض
در حدود سال 5 ق اختلافات قومى میان دو طایفه بنى هذیل و بنى مجاشع از قبیله تمیم شدت یافت و به دنبال آن پای شاعران این دو قبیله یعنى جریر از بنى هذیل و فرزدق از بنى مجاشع به میان کشیده شد.
پس از آن، این دو شاعر با هم به دشمنى برخاستند و اشعار هجو آمیز بسیاری با یکدیگر مبادله کردند. در زمان حکومت بشر بن مروان بر بصره، اخطل نیز پای در این وادی خطرناک نهاد و از آن پس میان این شاعر بزرگ مبارزهای پایان ناپذیر در گرفت و سیل دشنامهایى که نه حد و حصر مىشناخت و نه تابع قانون و اخلاقى بود، در اشعارشان جریان یافت. هر شاعر سعى داشت با همه توان پیروزیها و افتخارات گذشته قبیلهاش را به رخ دیگری کشد و زشت ترین دشنامها را نثار رقیب خود و قبیله او کند. در نتیجه این امر انبوهى اشعار پدید آمد که بعدها به «نقایض» معروف شد و در تاریخ ادبیات عرب جایگاهى ویژه یافت.
خصومت اخطل و جریر
درباره آغاز خصومت میان اخطل و جریر، روایات مختلفى در منابع کهن گرد آمده است. به روایت ابن سلام وقتى خبر مشاجره شعری جریر و فرزدق به اخطل رسید، وی فرزندش مالک را روانه عراق کرد تا به درستى از چگونگى ماجرا آگاه شود. همینکه مالک باز آمد و ماجرای آن دو را باز گفت، اخطل روانه کوفه شد و چون به حضور بشر بن مروان حاکم آنجا رسید، شخصى به نام محمد بن عمیر بن عطارد یا به گفتهای، شبه بن عقال مجاشعى از بزرگان کوفه با هدایای بسیار نزد وی آمد و از او خواست تا در دفاع از قبیله مجاشع به هجو جریر پردازد و فرزدق را بر وی برتری بخشد.
اخطل بىدرنگ پذیرفت و نخستین هجویه خود را خطاب به جریر سرود و در آن از افتخارات مجاشع یاد کرد و قبیله جریر را هجو گفت. جریر نیز اشعار وی را بىپاسخ نگذاشت و بدین سان اختلاف میان اخطل و جریر آغاز شد.
جریر در اشعاری، به اینکه قبیله مجاشع اخطل را رشوه دادند تا وی را هجو کند، اشاره کرده، و اخطل را سخت مورد سرزنش قرار داده است.
به روایت دیگری چون اخطل در حضور بشر بن مروان، فرزدق را بر جریر برتری داد، جریر برآشفت و اخطل را به تلخى هجو گفت و همین امر موجب اختلاف بین آن دو شد.
البته با اندکى ژرف نگری در نقایض جریر و اخطل، به خوبى مىتوان دریافت که اختلافات میان آن دو نه جنبه شخصى داشته، و نه از نوع رقابتهای شاعرانهای بوده که صرفاً به انگیزه طبعآزمایى و هنرنمایى به وجود مىآمده است، بلکه همانگونه که مطالعات تاریخى نشان مىدهد، انگیزه اصلى این درگیریها را باید در تعصبات قومى و قبیلهای، اختلافات سیاسى میان احزاب مختلف آن روزگار یعنى امویان، زبیریان و انصار و تحریکات برخى سیاستمداران جستوجو کرد و اینکه در برخى روایات آمده است که اخطل و جریر بى آنکه همدیگر را بشناسند، مدتها به هجو یکدیگر مىپرداختند، خود مؤید این گفته است.
نقایض جریر و اخطل و نیز فرزدق پس از مرگ آنان تا مدتها مورد بحث ادیبان و دانشمندان بود و علاقه شدید ناقدان به مقایسه اشعار آنان باعث پیدایش نوعى نقد تطبیقى - البته به گونهای ابتدایى - و رشد و باروری شیوه نقد ادبى شد.
از میان منتقدان کهن کمتر کسى است که درباره این شاعر و مقایسه اشعار آنان سخنى نگفته باشد.
راویان و نحویان سده 3ق همچون ابو عمرو بن علا، ابوعبیده معمر ابن مثنى، حماد راویه، ابوعمرو شیبانى و یونس نحوی همه اخطل را برتر از فرزدق و جریر دانستهاند و در آثار خود به اشعار وی بسیار استناد کردهاند.
از میان شاعران، نظر بشار بن برد درباره اخطل اندکى شگفت مىنماید. وی به هیچ روی اخطل را همسنگ جریر و فرزدق نمىداند و معتقد است که چون اخطل با جریر درافتاد و به هجو قبیله تمیم پرداخت، قبیله ربیعه که با بنى تمیم دشمنى داشتند، از روی تعصب اخطل را بزرگ جلوه دادند و نام او را بر سر زبانها انداخته، باعث شهرت وی و رونق اشعارش شدند. همچنین مىگوید: اخطل هرگاه مىخواست جریر را هجو کند، گروهى از افراد قبیلهاش را به شراب مىخواند و هر کدام ابیاتى مىساختند و او از آن ابیات قصیدهای مىساخت و برای جریر مىفرستاد.
همین روایت را از قول خود جریر نیز نقل کردهاند.
البته در روایات دیگری جریر خود به برتری اخطل اعتراف کرده، مىگوید: من هنگامى اخطل را درک کردم که یک دندان بیش نداشت و اگر یک دندان دیگر مىداشت، بىشک مرا مىخورد.
فرزدق نیز در مدیحهسرایى وی را بزرگ ترین شاعر عرب دانسته است.
خصوصیات شعری
اخطل شاعری است بدوی و پای بند سنتهای قبیلهای و گرفتار در عصبیتى جاهلى که سراسر زندگى خود را وقف خدمت به آرمانهای قبیلهای کرده است. از نظر او شعر سلاحى به حساب مىآید که از یک سو باید در مبارزه بر ضد دشمنان به کار گرفته شود و از سوی دیگر رخدادهای شکوهمند قبیله را به خوبى به همگان بنمایاند و در زنده نگه داشتن آنها بکوشد. به همین سبب موضوع اشعار وی را بیشتر مدح و هجو تشکیل مىدهد: مدح حامیان قبیله و هجو دشمنان آن و از آنجا که مضمون عشق و غزل تأثیری در حفظ امنیت قبیله ندارد و گرایش به عشق، گرایشى فردی است، غزل در اشعار وی به ندرت یافت مىشود. تقریباً هیچ قصیدهای از اخطل نمىتوان یافت که به مسائل قومى و قبیلهای اشارهای نداشته باشد. از این رو اشعار وی از لحاظ تاریخى و بررسى اوضاع سیاسى آن روزگار بسیار سودمند است. ساختمان قصاید، مفاهیم و مضامین و حتى واژگان اشعار وی کاملاً جاهلى است و در بسیاری از موارد از اشعار شاعرانى همچون اعشى، نابغه ذبیانى و کعب بن زهیر الهام گرفته است، اما آنچه او را از شاعران جاهلى متمایز ساخته، و شهرت وی را فزونى بخشیده، برخى نوآوریهای اوست. وی سنت کهن شاعران جاهلى را که بیشتر قصاید خود را با مقدمه تغزلى نسیب آغاز مىکردند، زیر پا نهاد و مانند عمرو ابن کلثوم در معلقه مشهورش وصف باده و شراب را جایگزین آن کرد و شیوه نوینى بنیان نهاد که بعدها مورد تقلید بسیاری از اخلاف وی قرار گرفت و الهام بخش شاعرانى باده سرا به ویژه ابونواس شد.
وی موضوع شراب را حتى در بسیاری از قصایدی که با تغزل آغاز شده نیز فرو ننهاده، و پس از وصف معشوق، به وصف باده پرداخته است. همچنین در دیوان وی قطعاتى کوتاه در وصف شراب یافت مىشود که احتمالاً مطلع قصایدی بوده که اینک از دست رفتهاند. اخطل سخت پایبند اصلاح اشعار خود بود و اصرار داشت تا بارها در اشعار خود باز نگرد و آنها را بپیراید و چنانکه خود گفته است وی حتى از قصیدهای که یک سال تمام در آرایش و پیرایش آن رنج مىبرد، خشنود نبود. اما چون عین این سخن درباره شاعر جاهلى زهیر نیز بسیار تکرار شده است، بعید نیست که روایت بالا جعلى باشد.
آثار
1-دیوان،
دیوان اخطل توسط انطوان صالحانى در 891م در 4جزء با عنوان شعر الاخطل به چاپ رسیده، و در 909 و 925و 969م با ملحقات و اضافاتى در بیروت تجدید چاپ شدهاست.[۱].
پانویس
- ↑ فاتحىنژاد، عنایت الله، ج7، ص191-187
منابع مقاله
فاتحىنژاد، عنایت الله، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.