ابن معذل، عبدالصمد بن معذل
ابن مُعَذَّل، ابوالقاسم عبدالصمد بن معذِّل بن غیلان بن حَکَم بُختری (د 240ق/854م)، شاعر هجو سرای عرب
خاندان وی یکى از دو شاخه قبیله عبدالقیس بود که از کوفه به بصره کوچ کردند.
عبدالصمد یکى از 11 فرزند معذل بن غیلان است که همه در شعر و ادب دست داشتهاند. معذل که خود شاعری هجوسرا و ماجن بود، با ابان بن عبدالحمید لاحقى شاعر، روابط بسیار نزدیکى داشت، اما این دوستى، مانع آن نبود که این دو یکدیگر را به گونهای زشت و زننده هجا گویند. معذل با عیسى بن جعفر، والى هارونالرشید در بصره نیز دوستى داشت و گویا همین دوستى سبب شد که وی به بصره برود و در آنجا اقامت کند. غیلان نیای عبدالصمد نیز در زمره شاعران بود. از معذل و غیلان روایاتى اندک در حدیث، لغت و اخبار عرب نیز نقل شده است.
ولادت
سال تولد ابن معذل به درستى روشن نیست، اما احتمالاً در حدود 185ق/801م بوده است.
تحصیلات
خاندان وی بىگمان از ثروت و مکنت کافى برخوردار بودهاند، چه مىدانیم که اخفش اوسط، نحوی معروف بصره و شاگرد سیبویه را به تعلیم و تربیت وی گماشتند. وی نزد اخفش احتمالاً نحو، عروض و قرائت قرآن آموخت و از محضر اصمعى توشهای برگرفت و گویا از دانش اندوزی به همین اندک بسنده کرد و رفت و آمد وی به جامع بصره و آموختن فقه و حدیث و کلام که زاهد از یکى از سرودههای وی استنباط کرده، بیشتر از باب تفنن و سرگرمى بوده است، چه این شعر به هیچ روی حاکى از دانش اندوزی وی در حلقههای درس جامع بصره نیست و بیشتر دلیلى بر بىبندوباریهای اوست.
روزگار پرآشوب
ابن معذل در روزگاری پرآشوب مىزیست و زندگانى نه چندان طولانى او همزمان با فرمانروایى 5 تن از خلفای عباسى بود. درگیریهای میان امین و مأمون، شورش ابن طباطبا و ورود سپاهیان ابوالسرایا به بصره، حکومت حسن بن سهل بر عراق و کشمکشهای فراوان میان علویان و طرفداران خلافت عباسى، پارهای از رویدادهایى است که به روزگار وی پدید آمده است.
تحولات فرهنگى و سیاسى
افزون بر این بصره در سدههای 2 و 3ق بزرگترین مرکز فرهنگى و علمى جهان اسلام بوده است و کندی نخستین فیلسوف جهان اسلام (ح 185- 252ق/801 تا 866م) در همین شهر پرورش یافت و چند تن از بزرگان معتزله از جمله ابراهیم بن سیار نظّام، ابوهذیل علاف و بشربن معتمر از همروزگاران ابن معذل بودهاند. بالا گرفتن کار معتزلیان و پدید آمدن «محنه» نیز از دیگر تحولات فرهنگى و سیاسى این روزگار بوده است، اما از اینهمه، هیچ بازتابى در شعر ابن معذل به چشم نمىخورد و به جای آن مضامین شعر وی، وصف زنان و مغازله با آنان، غلامبارگى، وصف بادهنوشى، مستى و شراب و شرح کامرواییهای فراوان اوست.
شخصیت
وی اشراف زادهای بود که به دور از همه جنجالهای سیاسى و تحولات فرهنگى به بادهنوشى و عیاشى خویش سرگرم بود و گویى تنها نگرانى وی مهیا شدن بساط عیش و نوش بوده است. شعر در دست وی وسیلهای برای استهزای دیگران، پردهدری و شرح روابط خصوصى خویش با دیگر اشراف بصره است. چنین مىنماید که وی شخصیتى بیمارگونه داشته، چنانکه گویى از مسخره کردن دیگران خشنود مىشده است و در حالى که خود هرزه و بىبندو بار بود، با پردهدریهای خویش آبروی دیگران را به بازی مىگرفته است، به گونهای که هیچ کس، حتى برادر، برادرزاده، دوستان و همسایگانش نیز از زبان زهرآگین وی در امان نبودهاند.
در این میان برادر بزرگتر او ابوالفضل احمد بن معذل که به سبب منزلت اجتماعى خود مورد حسد وی بود، بیش از همه از این رفتار او رنج مىبرده است. وی که فقیهى پرهیزگار و مورد احترام بود و با برادر در یک خانه مىزیست، هرگاه زبان به شکایت مىگشود، به سختى مورد استهزا و هجو وی قرار مىگرفت ، چندانکه به ناچار او را چون انگشتى زاید مىخواند که بریدن آن مایه رنج و باقى ماندنش مایه زشتى است.
ابن معذل نمونه کامل گروهى از اشراف بصره بود که در سایه گسترش قلمرو خلافت به ثروت و آسایش رسیده بودند و از این رو زندگى را به هرزگى و عیاشى مى گذراندند. در میان دوستان وی شماری از شاعران آن روز بصره، ازجمله ابوقلابه جرمى و ابن ابى عیینه به چشم مىخورد. وی گرچه با برخى از بزرگان مانند على بن عیسى، امیر بصره، دوستى داشت، خود شاعر درباری نبود تا از صلههای فراوان برخوردار باشد. در منابع موجود اشارههایى به زندگى او به چشم مىخورد، اما درباره اینکه وی معاش خود را از چه طریقى مىگذرانده است، چیزی دیده نمىشود.
زبان زهرآگین
آشنایى وی با اسحاق موصلى موسیقىدان مشهور و نیز دعوت شروین، آوازهخوان معروف بصره، به منزل خویش، همه گواه خوشگذرانى اوست، اما همین آوازه خوان چون دعوت وی را نپذیرفت، به زشتى مورد هجو او قرار گرفت و ناگزیر بصره را ترک کرد و نیز دوستان شاعر آنگاه که طعمهای از وی مىربودند، قربانى چنین هجویههایى مىشدند، اما تنها اینان نبودند که مورد هجو قرار مىگرفتند، بلکه اهل فضل و دانش همچون ابوالعباس مبرد و ابوعثمان مازنى نیز از این گزند مصون نبودهاند.
زبان وی چندان زهرآگین و گزنده بود که به وی لقب «ابوالسم» دادند و از این جهت وی را باید فرزند خلف معذل شمرد.
گرچه نمىتوان او را با شاعران هجوسرایى چون ابن بسّام و ابن عنین مقایسه کرد، چه با آنکه وی شاعری است ناآرام و سرکش، اما سرکشى و ناآرامى وی، نه عصیانى است بر ضد قدرت سیاسى حاکم و نه تشویشى برای حفظ ادب و فرهنگ عربى و نه شورشى برخاسته از خصومتهای قبیلهای؛عصیان ویپرخاش واعتراضى است، برضد کنیزی آوازهخوان در بصره یا دوستى که مایه عشرتى را به تنهایى تصاحب کرده است، وی حتى نیکى دیگران را درباره خویش سپاس نمىگفته است، از این رو زندگى پر از رسوایى وی آکنده از درگیری با مخالفان بسیار اوست. وی را مىتوان چون پدرش در شمار آن دسته از شاعران سدههای 2 و 3ق در بصره نهاد که در هجا به دیده گونهای تخصص شخصى مىنگریستند .
شاعری مورد توجه
با این حال وی گاه از خود آزادگى و مناعت نشان مىداده، چنانکه درخواست از بزرگان را مایه ذلت خویش مىدانسته است و مثلاً ابوتمام را که برای به دست آوردن مال و لذت، از آبروی خویش مایه مىگذاشته، مورد نکوهش قرار داده است، چندانکه ابوتمام از آمدن به بصره خودداری ورزید. به هر حال ابن معذل در روزگار خویش شاعری مورد توجه بوده است، به گونهای که مثلاً ابوعثمان مازنى که خود مورد هجای ابن معذل قرار گرفته، با خواندن هجویه او درباره قاضى بصره، در حضور متوکل، پاداش دریافت کرده است.
پیرو طریقه ابونواس
شعر و زندگى او بیانگر جنبههایى از زندگى گروهى از مردم آن روز بصره است، به همین سبب، به رغم آنچه گفته شد، مردم هرگز از وی دوری نمىکردهاند. وی از پیروان طریقه ابونواس شمرده شده است. شاعرانى مانند بحتری نیز از وی تأثیر پذیرفتهاند و حتى ابوهلال عسکری وی را برتر از بحتری شمرده است. اهمیت وی آن قدر بوده که مرزبانى (297-384ق) کتابى مستقل با عنوان اخبار عبدالصمد بن المعذل به شرح حال وی اختصاص داده است.
وفات
ابن معذل سرانجام، ظاهراً به دلیل هجو ابراهیم التیمى قاضى بصره، به دست گروهى از طرفداران یا نزدیکان وی به قتل رسید. اشارتى به تهدیدهایى که از سوی قاضى مذکور بر ضد او مىشده، در اشعار وی دیده مىشود.
آثار
1- دیوان،
به گفته ابن ندیم دیوان وی در 150 برگ بوده است، اما اکنون از آن جز قطعاتى پراکنده در دست نیست. این قطعات را زهیر غازی زاهد از مآخذ گوناگون گرد آورده و به همراه مقدمهای عالمانه در بغداد (1390ق/1970م) منتشر ساخته است. [۱].
پانویس
- ↑ سیدی، محمد، ج4، ص644-642
منابع مقاله
سیدی، محمد، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.