ابن نحاس، محمد بن ابراهیم

    از ویکی‌نور
    ابن نحاس، محمد بن ابراهیم
    نام ابن نحاس، محمد بن ابراهیم
    نام های دیگر
    نام پدر
    متولد
    محل تولد
    رحلت 698 هـ.ق
    اساتید
    برخی آثار
    کد مولف AUTHORCODE13505AUTHORCODE

    ولادت

    «ابن نحاس، ابوعبدالله بهاءالدين محمد بن ابراهيم بن محمد حلبى»، نحوى بزرگ مصر و شام، در شهر حلب كه در آن روزگار يكى از مراكز علمى مهم و داراى مدارس متعدد بود، در سال 627ق، به دنيا آمد.

    کسب علم و دانش

    پدرش، ابواسحاق ابراهيم از محدثان بنام حلب بود؛ ازاين‌رو، ابن نحاس بايستى از اوان كودكى، قرآن و حديث و مقدمات علوم و فنون مرسوم آن زمان را نزد پدر و ديگر دانشمندان حلب فراگرفته باشد.

    در روزگار نوجوانى، حوزه درس ابن يعيش، نحوى بزرگ حلب را در واپسين سال‌هاى عمر وى درك كرد و سپس نزد شاگرد او ابن عمرون، دانش خود را در نحو كمال بخشيد و ظاهراً پس از وفات ابن عمرون، خود به تدريس نحو پرداخت. از ديگر استادان و مشايخ حديث وى در حلب، ابن لتّى، ابن رواحه، قاسم بن احمد بن موفق اندلسى، يوسف بن خليل و پدر او، علم‌الدين ارضى و ابن مالك، نحوى معروف را نام برده‌اند. علاوه بر اهل علم، وزيران و اميران و صاحب‌منصبان نيز نزد او رفت و آمد مى‌كردند و درس مى‌گرفتند؛ چنان‌كه يكى از آثار وى بر يكى از همان اميران املا شده است.

    بااين‌همه به نظر مى‌آيد كه ابن نحاس در زمينه نحو، از دايره عقايد گذشتگان پا فراتر نمى‌نهاده و شايد به همين جهت بوده كه ظاهراً هيچ‌گاه دست به تأليف کتابى در اين باب نزده است. از قول او تنها يك نظر نحوى خاص نقل شده است؛ از اين قرار كه عامه نحويان، براى حروف معناى مستقلى قائل نيستند، بلكه معنى آنها را در پيوند با ديگر اجزاى كلام جستجو مى‌كنند، حال آنكه او به استقلال معنايى حروف معتقد بوده است.

    ابن نحاس گذشته از نحو، در فقه و حديث و تفسير نيز تبحر داشت و در زادگاه خود به بحث و تدريس قرائات و فقه مى‌پرداخت. در مصر نيز در اواخر عمر، در جامع ابن طولون و قبه منصوريه مسند تدريس تفسير به وى تفويض شد. در همان حال، رياست جامع اَقْمَر و بعضى ديگر از مدارس بزرگ مصر را نيز عهده‌دار بود.

    ابن نحاس، منطق و هندسه نيز مى‌دانست و طبع شعر هم داشت. هرگاه اراده مى‌كرد، بالبداهه اشعارى مى‌سرود. مرثيه‌اى كه وى در سوگ استادش ابن مالك سروده، از مشهورترين سروده‌هاى اوست. برخى از اشعار وى تا سده 11ق، ميان مردم رايج بوده است.

    خط خوش و زيباى ابن نحاس را صفدى تحسين كرده و در وصف آن گفته است كه بر دست‌باف‌هاى منقش و لوح زرين طعنه مى‌زند.

    ابن نحاس، مردى دين‌دار، پارسا و وارسته و پايبند دعا و ذكر بود. بسيار قرآن تلاوت مى‌كرد و بسيار نماز مى‌خواند. طبعى بلند، رويى گشاده و دستى دهنده داشت و هيچ‌گاه طعامى در تنهايى نخورد و پيوسته در پى گره‌گشايى از مشكلات مردم و رفع نياز اين و آن بود. در نظر مردم جلالت و ابهت خاصى داشت و بعضى از قضات از فرط وثوق و اعتماد به ديانت و صداقت وى، شهادتش را به تنهايى به‌جاى دو گواه مى‌پذيرفتند.

    ابن نحاس، بسيار فروتن، بى‌پيرايه و بى‌آلايش بود. همواره به همان عمامه كوچكى كه زىّ مردم عادى حلب بود، اكتفا مى‌كرد و از بستن عمامه بزرگ كه نشان دانشمندان بود، پرهيز داشت. يك بار اميرى به وى اشارت كرد كه براى شركت در مراسم افتتاح مدرسه منصوريه در حضور ملك منصور قلاوون، عمامه بزرگ‌ترى بر سر نهد، او بر سخن امير وقعى ننهاد و با همان عمامه كوچك و لباس ساده در مراسم حضور يافت و از قضا در جمع علما و ادبا و شعرا تنها وى مورد تجليل ملك منصور قرار گرفت.

    به هنگام تحليل مسائل نحوى هميشه با زبان عاميانه اهل حلب سخن مى‌گفت و اِعراب را هرگز مراعات نمى‌كرد. همواره در حجره‌اش گروهى از دوستان و شاگردان حضور داشتند؛ آزادانه، با وى مى‌نشستند و برمى‌خاستند، تنى چند شطرنج‌بازى مى‌كردند و جمعى به مطالعه مشغول مى‌شدند، اما همين‌كه درس آغاز مى‌گرديد، وى نيز جدى و سخت‌گير مى‌شد.

    ابن نحاس تا 71 سالگى كه از دنيا رفت، پيوسته در حجره مدرسه بسر مى‌برد و هيچ‌گاه همسرى اختيار نكرد. بيشتر منابع، دو بيت از اشعار او را كه ظاهراً بسيار تكرار مى‌كرده و نشان از خصلت عارفانه و زندگانى سالكانه او دارد، نقل كرده‌اند كه مضمون آن چنين است: «من دنيا را به اهل دنيا واگذار كرده و در انتظار مرگ نشسته‌ام. همه رشته‌هاى زندگى دنيوى را بريده‌ام؛ نه فرزندى دارم كه بميرد و نه خانه و باغ و ملكى دارم كه ويران گردد».

    در پارسايى او گفته‌اند كه با همه ميلى كه به انگور داشت، به آرزوى بهشت از خوردن آن پرهيز مى‌كرد. او تنها به اين دل‌خوش بود كه کتابخانه نفيسى به ارزش 1000 دينار فراهم آورده است و باز همه‌روزه در بازار کتاب‌فروشان، کتاب‌هاى تازه مى‌جست. شب‌ها با پيرهنى بر تن و دستارى بر سر از مدرسه بيرون مى‌آمد و چندى راه مى‌رفت. هرگاه در محيط مدرسه احساس دلتنگى مى‌كرد، طلاب را با خود همراه مى‌ساخت و در حال قدم زدن در كوچه‌هاى مجاور مدرسه برايشان درس مى‌گفت.

    وى در باب اعتقادات، نظرى عرفانى داشت و مردم را از بحث و مجادله در اصول دين و معتقدات مذهبى نهى مى‌كرد. ابن نحاس، به سبب همين سجاياى اخلاقى، سراسر عمر در نهايت عزّت و حرمت زيست و چون وفات يافت، جنازه‌اش را به آيينى رسمى تشييع كردند و در قرافه در جوار آرامگاه ملك منصور لاچين كه در همان سال (698ق) درگذشته بود، به خاك سپردند.

    آثار:

    1. التعليقة (شرحى بر ديوان امرؤالقيس)؛
    2. مهاة الكلتين و ذات الحلتين؛
    3. شرح المُقرب (شرحى بر کتاب المقرب ابن عصفور تا حدود «باب الوقف» آن).


    منابع مقاله

    برگرفته از دايرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 5، ص 39.


    وابسته‌ها

    مهاة الکلتين و ذات الحلتين / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده