معالم الفلسفة الإسلامية؛ نظرات في التصوف و الكرامات

    از ویکی‌نور
    معالم الفلسفه الاسلاميه نظرات في التصوف و الکرامات
    معالم الفلسفة الإسلامية؛ نظرات في التصوف و الكرامات
    پدیدآورانمغنیه، محمدجواد (نویسنده)
    عنوان‌های دیگرنظرات فی التصوف و الکرامات
    ناشردار الجواد
    مکان نشربیروت - لبنان
    سال نشر1986 م
    چاپ5
    موضوعتصوف

    فلسفه اسلامی

    کرامت
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BBR‎‏ ‎‏1480‎‏ ‎‏/‎‏م‎‏6‎‏م‎‏6
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    معالم الفلسفة الإسلامية؛ نظرات في التصوف و الكرامات، اثر محمدجواد مغنيه (بيروت 1322-1400ق، نجف) است كه در آن، مباحثى مقدماتى براى دانشجويان در جهت آشنايى با مباحث و تاريخ كلام، فلسفه و عرفان و تصوف اسلامى مطرح كرده است.

    آغاز و انجام نگارش اين اثر، متأسفانه مشخص نشده است. كتاب حاضر به زبان عربى جديد نوشته شده است.

    ساختار

    كتاب حاضر، از مقدمه نویسنده و متن اصلى (شامل دو بخش در «سى و يك» و «سيزده» فصل) تشكيل شده است. نویسنده در اين اثر، روش يگانه رايج در فلسفه؛ يعنى استدلال عقلى را مراعات نكرده و روش فلسفى و كلامى را در هم آميخته است.

    گزارش محتوا

    هرچند درباره محتواى اين اثر، گفتنى‌ها فراوان است، ولى به جهت ضيق مجال، به ذكر نمونه‌هايى كوتاه و گويا از مطالب آن اكتفا مى‌شود:

    1. نویسنده در مقدمه‌اش كه تاريخ و مكان نگارش آن را مشخص نكرده، يادآور شده است: اين كتاب را براى دانشجويان فلسفه اسلامى، نه فيلسوفان و استادان بزرگ، نوشته‌ام تا دانشجو موضوعات اين فنّ و اصطلاحاتش را بشناسد و در اين راه تمام تلاشم را به كار بستم و اگر پيچيدگى و اشكالى باشد، در خود موضوع است؛ چون فلسفه، سخت پيچيده است و اين پيچيدگى باعث آن مى‌شود كه نوشتن و گفتن از آن نيز سخت شود. من به‌قدر توانم كوشيدم كه مطالب را شرح دهم و روشن كنم و معنا را با ذكر مثال و عبارات گوناگون به ذهن‌ها نزديك كنم و همان‌طوركه سخن مى‌گويم، نوشتم و عبارات تكلف‌آميز نياوردم و اگر تعبيرى از ديگران يافتم كه روشن‌تر و صريح‌تر از عبارت من بود، همان را آوردم تا فهم مطلب آسان شود. اين مطلب در مورد روش بود، ولى در مورد انديشه‌ها، بر شرق‌شناسان و نوآموزان قديم يا جديد اعتماد نكردم، بلكه آب را از سرچشمه نوشيدم و بر انديشورانى چون خواجه نصيرالدين طوسى، علامه حلى، ايجى و قوشجى و... اعتماد كردم و همه ما مى‌دانيم كه راه دستيابى به سرچشمه، سخت دشوار است و تفاوت بسيارى هست بين كسى كه از كوزه ديگرى آب مى‌نوشد و بين كسى كه رضايت نمى‌دهد مگر آنكه از منبع اصلى جرعه‌اى بردارد. هرچند من به هر آنچه خواستم، نرسيدم، ولى خدا را شكر به دانشجويانم در دانشگاه لبنان، برخى از آنچه خواستم، رساندم و راه را برایشان روشن كردم و آنان از حقايق فلسفى، مطالبى آموختند كه قبلا نمى‌دانستند و اين مطلب را دريافتند و بلكه چنين احساس كردند كه مطالب زيادى از فلسفه اسلامى آموخته‌اند..[۱]
    2. قابل ذكر است كه على‌رغم توانايى نویسنده محترم در موضوعات فقهى و تحقيق و نويسندگى، لكن ايشان در زمينه كلام، فلسفه و تصوف، اطلاعات تخصصى كاملى ندارد و در نتيجه در اثر حاضر گرفتار برخى اشتباهات شده است. يكى از اين اشتباهات، خلط بين مسائل كلامى و فلسفى و نيز روش‌هاى اين دو با يكديگر است؛ به‌طور مثال، بحث از عصمت پيامبران و نصب امام را نيز جزو مباحث فلسفه اسلامى قرار داده و با روش كلامى آن را مورد بحث قرار داده است،مثلاً[۲]يكى ديگر از اشتباهات وى، بشمار آوردن متكلمانى، چون ايجى و قوشچى در زمره فيلسوفان اسلامى است[۳]
    3. نویسنده گويى خودش نيز به اين نكته اذعان داشته است كه در موضوع فلسفه اسلامى تخصص كافى ندارد و به همين جهت در بحث از قاعده «الواحد لا يصدر عنه إلا الواحد» و ذكر اقوال در اين موضوع و قول به عقول عشره، چنين نوشته است: «و نحن إذ نتكلم عن هذه العقول فإننا ننقل ألفاظا سطرها الأولون دون أن نتعقلها أو نهضم معناها؛ إما لقصور في عقولنا و إما لأنها غير معقولة في ذاتها»[۴]؛ يعنى: «ما درحالى‌كه از اين عقول سخن مى‌گوييم، الفاظى را نقل مى‌كنيم كه پيشينيان نوشته‌اند، بدون آنكه آن را تعقل كنيم يا معنايش را هضم كنيم و اين مطلب، يا به جهت كوتاهى عقل ماست و يا اينكه اين مطلب در ذات خودش نامعقول است». درباره اين كلام نویسنده، گفتنى است كه ايشان فرض سومى را مطرح نكرده و آن نداشتن تخصص كافى در موضوع مورد بحث است.
    4. نویسنده همچنين برخى از واژگان و اصطلاحات فلسفى را در فصلى جداگانه شرح كرده است و به‌طور مثال نوشته است: «أيس»، وجود است؛ برضدّ «ليس» كه نفى است. يكى از تعابير «كِندى» عبارت است از «مؤيس الأيسات عن ليس»؛ يعنى: «مُوجِد الموجودات عن لا شيء» (وجودبخش موجودات از عدم)[۵]و همچنين مشائيان را اين چنين معنا كرده است: افلاطون، فلسفه را در حال راه رفتن آموزش مى‌داد؛ لذا پيروان وى به نام مشائيان[۶]ناميده شدند[۷]
    5. نویسنده در بخش دوم به بحث از معناى تصوف و تاريخ آن و ارتباط آن با اسلام پرداخته و مباحث متعددى مانند حبّ الهى، تأويل و ارتباط تصوف و اهل‌بيت(ع) و... را توضيح داده است[۸]
    6. نویسنده، چند معنا از قول صوفيان براى حب الهى ذكر كرده و بعد خودش افزوده است: من اعتراف مى‌كنم كه مطلبى از حب الهى به اين معنا نيافتم، ولى حب الهى به معناى طاعت او و تسليم در برابر او، معقول و مقبول است و در قرآن كريم هم آمده است..[۹]

    وضعيت كتاب

    براى كتاب حاضر، فقط فهرست مطالب[۱۰]فراهم شده و متأسفانه فهرست‌هاى فنى - آيات، روايات، انبياء و معصومين، اعلام، اديان، مذاهب، قبايل و فرق، كتاب‌ها، مكان‌ها، اصطلاحات و... - و حتى فهرست منابع نيز فراهم نشده است.

    كتاب حاضر، مستند است و نویسنده، ارجاعاتش را به‌صورت پاورقى آورده است؛ در اين پاورقى‌ها منابعش را با ذكر نام نویسنده و كتاب و شماره جلد و صفحه يادآور شده[۱۱]و البته گاه شماره جلد و صفحات را فراموش كرده[۱۲]و گاه توضيحى كتاب‌شناختى يا شخصيت‌شناختى و يا اطلاعاتى مربوط به تاريخ علم ذكر كرده است[۱۳]

    پانويس

    1. مقدمه كتاب، ص7-9
    2. ر.ک: متن كتاب، ص143-155 و...
    3. مقدمه كتاب، ص7
    4. متن كتاب، ص56
    5. همان، ص176
    6. راه‌روندگان
    7. همان، ص177
    8. ر.ک: همان، ص179-266
    9. ر.ک: همان، ص194-195
    10. همان، ص267-271
    11. همان، ص57، پاورقى 1؛ ص69، پاورقى 1؛ ص199، پاورقى 1؛ ص200، پاورقى 1 و...
    12. مثلاً همان، ص23، پاورقى 1؛ ص24، پاورقى 2 و...
    13. همان، ص16، پاورقى 1؛ ص17، پاورقى 1؛ ص43، پاورقى 1؛ ص73، پاورقى 1 و...

    منابع مقاله

    مقدمه و متن كتاب.

    وابسته‌ها