كتاب الانصاف
کتاب الانصاف | |
---|---|
پدیدآوران | ابن سینا، حسین بن عبدالله (نویسنده) |
ناشر | وکالة المطبوعات |
مکان نشر | کویت - |
سال نشر | 1978 م |
چاپ | 2 |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
كتاب الانصاف، مجموعهاى است مشتمل بر سه رساله «شرح كتاب حرف اللام» راجع به واحد بودن يا واحد نبودن محرك مفارق، صفات خداوندو...؛ «شرح كتاب اثولوجيا» راجع به مسائل مهم فلسفی؛ «التعليقات على حواشى كتاب النفس لارسطاطاليس» تعلیقهای بر کتاب النفس ارسطو است این سه رساله توسط شيخ الرئيس نوشته شده است.
این سه رساله ضمن کتاب «ارسطو عند العرب» عبدالرحمن بدوی منتشر شده است.
ساختار
رساله اول حاوى فصل ششم به بعد از کتاب، رساله دوم مشمل پنج مقاله و رساله سوم فاقد باببندى و فصلبندى است
گزارش محتوا
شرح كتاب حرف اللام
اولين مطلبى كه قبل از مباحث فصول سهگانه، بدان پرداخته شده است، توضيحاتى است راجع به جوهر و اين بدان جهت است كه ارسطاطاليس در اصل مقالة اللام از كتاب ما بعد الطبيعه خود، ابتدا، اصناف جوهر را بررسى كرده، سپس به تشريح آنها پرداخته است؛ شارح نيز تبعاً للماتن، همين مسير را دنبال نموده و ابتدا جمله «ان كانت الجوهر فاسدة فالكل فاسد» را كه ارسطاطاليس در آغاز بحث از جوهر بيان كرده، مورد بررسى قرار داده است، بعد راجع به زمان و اتصال آن سخن گفته و ارتباط آن را با حق اول و همينطور چگونگى مبدئيت حق اول را نسبت به حركات و افعال، بيان نموده است.
از جمله مسائل مطرح شده در اين رساله، موضوع قبليّت قوه نسبت به فعل است؛ بوعلى، مىگويد: اگر چنين باشد، لازم مىآيد كه هويات همگى در زمانى معدوم بوده باشند و آنچه كه مطلقاً بالقوه است معدوم باشد و همواره معدوم بماند...
وى، در مورد افعال واحد من حيث الواحد، بر مبناى قاعده الواحد، مطالبى را بيان نموده است. همچنين در مورد حركت افلاك و ضرورى بودنش؛ به معناى ابتدا و انتها نداشتن، با توجه به فى نفسه بودن وجود جسم و اينكه هر وقت ايجاد شود، واجب است كه در حال حركت باشد و اگر حركتى برایش نباشد، ذاتش باطل خواهد بود و... توضيحات مفصلى داده است.
شيخ الرئيس، از ثامسطیوس نقل مىكند كه «مبدأ اول، نخست، ذات خود را تعقل مىكند، سپس از ذاتش، اشياى ديگر را تعقل مىنمايد، پس او عالم عقلى را يك دفعه و بدون نياز به انتقال و تردد از معقول به معقول، تعقل مىكند؛ تعقل مبدأ اول اشيا را، از قبيل تعقل امور خارجى نيست، مانند حال ما نسبت به موجودات، بلكه تعقل او اشيا را، فى ذاته مىباشد.
مؤلف، در فصلى ديگر اين بحث را مطرح مىكند كه آيا محرك مفارقى كه جسم نيست واحد است يا بيش از واحد؟ بعد، در جواب مىگويد: اگر حركات، زياد باشند و محرك واحد، متحرك واحد باشد، پس واجب خواهد بود عدد محركات مفارقه زياد باشد به حسب عدد محركات ازليه... نتيجهاى كه از اين كلام به دست مىآيد، اين است كه جواهر مفارقه كثيرند.
چيزى در آخر، اين فصل، به آن منتهى مىگردد، اين است كه محرك آسمان واحد است، پس واجب است آسمان نيز واحد باشد و اگر كثير باشد مباديش نيز بايد كثير باشد، در حالى كه اين جايز نيست، پس مبدئش واحد خواهد بود، نهايتاً روشن مىشود كه آسمان واحد خواهد بود.
فصل نهم، در بيان بعضى از صفات الله است كه مىگويد: چگونه ممكن است اين مبدأ در ذات خود و در عقل خود لذاته باشد؟...
لا يتغيّر بودن ذات واجب كه باعث عدم قبول اثر از غيرش مىگردد، عدم وجود تعب(همان آزار كه به دليل خروج از حالت طبيعى عارض مىگردد) در ذات او، از ديگر مطالب مورد بحث در اين بخش است.
بعد توضيحى در مورد كريم مىدهد. اتحاد عقل و عاقل و معقول، از موضوعات ديگرى است كه به مناسبت، در اينجا بدان پرداخته شده است؛ شيخ الرئيس، لازمه اين حرف را اين نمىداند كه در هر چيزى عقل و عاقل و معقول يكى باشد...
در فصل دهم، وضعيت ترتيب كل را از جهت افضل و احسن و نظام و عدل توضيح مىدهد.
در ادامه مىگويد: اشيا، در طباع كل به صورت مساوات نمىباشند، كما اينكه حال حيوانات درنده مانند پرندگان نبوده همچنانكه مانند گياهان نمىباشد، سپس اضافه مىكند كه ترتيب طباع در كل، مانند ترتيب منزل است كه در آن، هر كس با هر منزلتى، بر طبق نظامى خاص رفتار مىنمايد، نه هر طور كه بخواهد...
شرح كتاب اثولوجيا
براى روشن شدن محتواى كتاب، به پارهاى از مسائل آن، اشارهاى گذرا مىنماييم: 1- مفهوم تقدم وجود نفس بر بدن و اينكه نفس، آيا قبل از بدن موجود بوده يا نه و چگونه بعد از خلقت بدن بدان پيوسته است؟
2- جوهر نفس انسانى، چگونه جوهرى است و كمال آن به چه صورتى است كه به مناسبت، بحثى از جواهر عقلى نيز مطرح است.
3- آثار رؤيت نفس، عالم عقلى را و كمال نفس بدان رؤيت، به دليل حقيقت رؤيت كه در واقع قبول صورت شىء است.
4- ماهيت نفس و اينكه شيئى عقلى است و مجرد از مادّه كه براى وى صورت شوق به عالم حسى حاصل مىگردد و سبب اتصالش به عالم حسى مىگردد و...
5- نفس، شىء واحدى است كه داراى قواى متعددى مىباشد. نفس پاک و بىآلايش، به محض مفارقت از بدن، به جايگاه اصلى خود بازمىگردد، اما هر چقدر مشغول امور پست و بىارزش گردد، از آن جايگاه، به همان مقدار، بازمىماند و براى زدودن تعلقات، بعد از مفارقت از بدن، بايد متحمل مرارتهاى عديدهاى بشود.
6- بازگشت نفس، به سوى عالمى است كه از آن عالم آمده است و هر نفسى، براى رسيدن به آن جايگاه، بايد مراحلى را به تناسب علايق غير واقعى خود طى كند...
7- آثار خطاهاى نفس چيست با توجه به اينكه قرار گرفتن نفس، در اين عالم، با عنايت الهى صورت گرفته است و هر خطايى سبب تنزل نفس از جايگاه رفيع خود مىگردد؟
8- نفس، بعد از رجوع به عالم عقلى، چه موقعيتى دارد با توجه به اينكه عالم اعلى، عالم ثبات است نه عالم تجدد كه عالم حركت و زمان است و تمام معانى عقليه، اعم از معانى عقليه صرفه و معانى عقليه جزئيه مادّيه، همه در عالم اعلى بالفعل هستند و نفس هم در آنجا به فعيلت خواهد رسيد؟
9- نوع تعقلى كه عقل از ذات خود دارد، آيا غير از تعقلى است كه عقل از ذات اشياء دارد يا به همان صورت است؟
10- حركت انفس سماويّه به چه صورت است؟ آيا به شيوه حركت مشتاق و معشوق است يا به شيوه حركت طالب حركت؟
11- براى نفس، در جوهر خود، قوه واحدهاى است نه قواى مختلفه يا مجموعى از قواى مختلفه.
12- تعريف حس باطن كه بر سبيل مشاهده است نه بر سبيل قياس.
13- موجودات روحانى، داراى اصنافى هستند، مانند عقول و نفوس در عقول و نفوس زكيّه.
14- سخنى راجع به رحمت الهى و اينكه جبران ضعف موجودات، بدان وسيله انجام مىگيرد...
التعليقات على حواشى كتاب النفس لارسطاطاليس
اين تعليقات، با يك خطبه كوتاهى شروع مىشود، ابتدا جايگاه كتاب حاضر را در علم نفس بررسى كرده، سپس جايگاه نفس را در علوم الهى و رياضى تبيين مىنمايد و مىفرمايد: علم نفس، در رياضيات جايگاهى ندارد، سپس ابعاد گوناگون نفس و اينكه نفس، به چه چيزى اطلاق مىشود، مورد بحث قرار گرفته است.
مطلب ديگر اين كتاب، راجع به موجوديت نفس است كه آيا قبل از بدن موجود بوده يا پس از آن و همينطور آيا از اوّل بالفعل بوده يا بعداً به فعليّت رسيده است و اينكه آيا نفس، داراى مبدأ عنصرى است يا مبدأ صورى؟
از ديگر مباحث مطروحه، اين است كه آيا نفس، شىء واحدى است كه قواى مختلفى دارد يا اينكه متشكل از اجزاى مختلفى است؟
شيخ الرئيس، توضيحى نيز در مورد مفارق بودن نفس داده است كه مثلاً چگونه غضب شكل مىگيرد و سرخ شدن رنگ و برجسته شدن رگها به هنگام غضب، چگونه آثار يك فعل نفسانى مىتواند باشد؟
در مورد عقل، مىفرمايد: مقاومت عقل در مقابل شهوت و غضب است، اما ممانعتى از سوى عقل، نسبت به لذت و درد حسّى نمىتواند صورت بگيرد. از جمله مباحث مطرح شده در اين كتاب، اقوال حكماى يونانى است در مورد ماهيت نفس و طرح كلام افلاطن در مورد جوهر غير جسمى دانستن نفس.
محسوسات براى نفس چگونه حاصل مىشوند؟ آيا واسطهاى لازم است يا...؟ حاصل پاسخ به اين سؤال، لزوم وجود متوسطاتى است كه طريق احساس را هموار كرده و آنها را به نفس بنماياند.
حصول تخيّل براى نفس به چه شكلى است؟ گفته شده كه مشابهت به حس دارد، زيرا تابع احساس است و حافظ آنها. در مورد حواس اين مسئله مطرح است كه در حسّ اشياى خاصّه، كمتر خطا و اشتباه واقع مىشود، مثل حسّ بياض، اما در حس اشياى مشتركه، خطا و اشتباه فراوان به چشم مىخورد كه از اينجا به صدق و كذب تخيل پى مىبرند.
ادراك عقل از زمان و طرح اين موضوع كه زمان، معقولى است كه تمثل به حس و خيال پيدا نمىكند؛ به اين صورت كه وقتى عقل زمان را تصور مىكند حتماً آن را مقرون با يك شىء زمانى مانند حركت، تصور مىكند.
بحثى در مورد شوق و ارتباط آن با عقل. بحث از اعداد و چگونگى پيدايش عالم از اعداد نزد عدهاى از حكما و... همگى از مطالب مطرح شده در اين كتابند.