حکیمنامه
حکیمنامه | |
---|---|
پدیدآوران | رازی، اوحدالدین (نويسنده) پورجوادی، نصرالله (محقق و مصحح) |
عنوانهای دیگر | اجتماع علامه «ذيل سير العباد» و اشعار ديگر |
مکان نشر | ايران - تهران |
چاپ | 1 |
شابک | 964-8036-20-9 |
موضوع | شعر عرفانی- قرن 7 ق. عرفان - متون قدیمی تا قرن 14 |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | PIR 5149/5 /ح8 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
حکیمنامه یا «اجتماع علامه» تألیف اوحدالدین رازی از حکمای قرن هفتم، کتابی فلسفی با مایههای عرفانی است که به نثر و نظم فارسی تألیف شده است. به این اثر دو مثنوی از نویسنده با نام «ذیل سیر العباد» و «تبدل صورتها» و سه رباعی ضمیمه شده است. تصحیح و تحقیق اثر توسط نصرالله پورجوادی انجام گرفته است.
ساختار
کتاب مشتمل بر مقدمه مصحح (در معرفی نویسنده و آثار او)، مقدمه مؤلف، دو بخش و یک پیوست است.
بخش اول مشتمل بر سه فصل و سپس چهار گفتار است؛ که گفتارها خود مشتمل بر مطلعها یا فصولی هستند.
بخش دوم حاوی ذیل سیرالعباد، مثنوی درباره تبدل صورتها و رباعیهاست.
در پیوست کتاب نیز مثنوی خواجهنصیرالدین طوسی آمده که ادامه مثنوی اوحدالدین رازی است.
گزارش محتوا
اینکه چرا مؤلف این اثر را اجتماع علامه نامیده است؟ به نظر میرسد که نویسنده در اینجا لفظ «اجتماع» را به معنای تألیف یا گردآوری بهکار برده است. خود مؤلف «جمع آوردن» را به معنای تألیف کردن به کار برده (ص43) و در زمان او این فعل به معنای تألیف یا گردآوری کردن یا نوشتن و «جامع» به معنای گردآورنده یا مؤلف بهکار رفته است. مراد مؤلف از «علامه» هم ظاهراً خود اوست که در این کتاب از زبان عقل کل سخن میگوید و همینطور منظور او از حکیم خودش است بنابراین اجتماع علامه تقریباً به همان معنای حکیمنامه است[۱].
حکیمنامه یا اجتماع علامه کتابی است فلسفی با مایههای عرفانی و اوحدالدین در آن سعی کرده است مراتب موجودات را از مبدأ تکوین تا عالم جسمانی و مادی شرح دهد و بهاینترتیب مسیر حرکت و بازگشت نفس ناطقه را به مبدأ نشان دهد. از این حیث کتاب رازی مانند کتابهای حي بن یقظان، ابن سینا و سیر العباد سنایی است، هرچند که کتاب او را نمیتوان یک داستان تمثیلی فلسفی به معنی دقیق لفظ دانست. نفس در این کتاب به سفر عقلی نمیپردازد، بلکه با عقل گفتگو میکند و لذا این کتاب را میتوان اثری زبان حالی دانست، چه رازی مطلب خود را با استفاده از شگرد ادبیی که در عصر او متداول شده بود، یعنی زبان حال، بیان کرده است[۲].
نفس ناطقه که خود را مستعد سفر روحانی میبیند به دنبال راه و وسیلهای میگردد برای رفتن به این سفر که ناگهان عقل کل که عقل نخستین است به زبان حال به او میگوید که تا قابلیت سفر روحانی را پیدا نکند و به امور دنیوی و سخنانی که مردم دون درباره او خواهند گفت بیاعتنا نشود، محال است که به مطلوب برسد. در اینجا عقل به حکایت زبان حالی لاکپشت و دو بط که در کلیله و دمنه آمده است اشاره میکند. بطان برای اینکه لاکپشت یا باخه را با خود ببرند، چوبی میآورند و از او میخواهند که آن را محکم به دندان بگیرد و به سخنان مردمان التفاتی نکند. چون به هوا پرواز میکنند، مردم از پایین میگویند که «بطان باخه میبرند». ابتدا چیزی نمیگوید ولی سرانجام بیطاقت میشود و میگوید: «تا کور شوید». دهان گشودن باخه همان و افتادن او همان[۳].
پس از مقدمه کتاب، مطالب اصلی در طی چهار گفتار دنبال میشود. در ابتدای گفتار اول، نفس و عقل با یکدیگر به گفتگو میپردازند. نفس درباره ماهیت نفس سؤال میکند و عقل جواب میدهد. مؤلف این دو شخصیت را کنار میگذارد و خودش خواننده را مخاطب قرار میدهد و در ضمن پنج فصل به تعریف جوهرهای پنجگانه بسیط که عبارتند از عقل اول یا عقل کل، نفس کل، هیولی، افلاک، استقسات میپردازد. این تعریفها در دو بخش و به دو صورت ارائه شده است، ابتدا بهصورت منثور و سپس بهصورت منظوم[۴].
در گفتار دوم، عقل به شرح مراتب ترکیب عالم اجسام میپردازد و در طی پنج فصل درباره عناصر یا ارکان، معادن، نبات، حیوان و انسان توضیح میدهد و در واقع در فصل پنجم است که عقل درباره ماهیت نفس و قوای آن و کمال آنکه معرفت واجبالوجود است توضیح میدهد. در توضیحات عقل همواره روحیه حکیمانه و طبیبانه نویسنده را میتوان ملاحظه کرد[۵].
پس از توضیحات عقل، نفس ناطقه سؤالات دیگری، مطرح میکند. میپرسد که علت آفرینش موجودات بهطور یکسان چیست؟ چرا خداوند غیر از انسان موجودات دیگر را هم آفریده است؟ و چرا پیامبر فرستاده است؟ چرا امر و نهی کرده است؟ و بالاخره، در آخرت چگونه به اعمالی که انسان در این جهان کرده است رسیدگی خواهد کرد و سزای اعمال نیک و بد را خواهد داد. پاسخ این سؤالات در گفتار سوم میآید[۶].
پس از مقدمه فوق که به نثر است، رازی طی شش فصل که همه به نظم است، از زبان عقل به سؤالات نفس ناطقه پاسخ میدهد. خداوند آفرینش را یکسان کرده است، چون همه موجودات را مرکب آفریده و در هر یک قوهوفعل و اصلوفرع نهاده است[۷].
در بخش دوم کتاب ابتدا ذیل سیرالعباد آمده که مثنویی است عرفانی مشتمل بر 182 بیت به وزن مثنوی سیرالعباد الی المعاد حکیم سنایی غزنوی است[۸]. مثنوی ذیل سیر العباد مانند اجتماع علامه اثری است زبان حالی. در این مثنوی اوحدالدین با نی گفتگو میکند و سخنان او را که از زبان حال او شنیده است نقل میکند. سخنگفتن سازهای موسیقی در قرن هفتم و هشتم بیش از هر زمان در ادبیات فارسی رواج داشته است[۹].
مثنوی با توحید و تسبیح خداوند و آفرینش آدم و صفات کمال او و نعت پیامبر اکرم(ص) آغاز میشود و سپس اوحدالدین درباره انگیزه خود برای سرودن این مثنوی سخن میگوید. در میان شعرا و حکمای پیشین، اوحدالدین علاقه خاصی به حکیم سنایی داشته است و یک مصراع از یکی از قصیدههای سنایی را نیز در کتاب اجتماع علامه نقل کرده است. به قول اوحدالدین، حکمت سنایی که در اشعار او بیان شده است در دانش را به روی خواننده میگشاید و جان او را زنده میسازد. مثنوی سیر العباد او پیراهنی است سراسر از نور و رازی که خود را نوآموز مکتب سنایی میخواند میخواهد که ذیلی بر آستین این پیراهن بدوزد[۱۰].
دومین مثنوی اوحدالدین رازی نیز که درباره تبدل صورتهاست، جنبه فلسفی دارد. اوحدالدین سعی کرده است برای توضیح مفهوم صورت نوعی هر چیز که ذاتی آن است و صورتهای فرعی که عارض یکچیز میشود، داستانی خیالی خلق کند. زمان وقوع این داستان هم دی یا دیروز است، همانطور که زمان حکایت زبان حال ذیل سیر العباد نیز دی بود. شاعر تکه مومی را که صورتی بر آن نقش کرده است به کودکی میدهد. کودک موم را میگیرد و به خانه میبرد. او گمان میکند که صورتی که در آن موم است صورت نوعی و ذاتی است و شاعر برای اینکه او را از این پندار به درآورد موم را از آن کودک میستاند و آن شکل یا نقش را نابود میکند و نقشی دیگر بر آن میزند و.... تا اینجا رازی سعی کرده است مسئله فلسفی خود را مطرح کند. موم صورتی دارد و آن صورت از میان میرود ولی خود موم از میان نمیرود و چون هنوز هم موم هست، پس باید صورت و ماده هر دو در او جمع باشد. ولی چطور ممکن است که یکچیز هم دارای صورت باشد و هم نباشد. پاسخ رازی به این مسئله که در دنباله داستان آمده این است که موم فینفسه صورتی دارد که صورت نوعی یا صورت ذاتی است و موم خود قائم به آن صورت است و نمیتوان آن را از او گرفت. ولی درعینحال، موم صورتی فرعی هم به خود میگیرد و این صورت فرعی که شکلی خاص است عارضی است و زمانی از بین میرود ولی باز شکل دیگری به جان آن مینشیند؛ بنابراین، موم هم دارای صورت نوعی یا ذاتی است و هم دارای شکل یعنی صورت عارضی و فرعی و درحالیکه صورت نوعی دائمی است، صورت عارضی یا فرعی متبدل میشود و موم به اشکال مختلف درمیآید. مسئلهای که رازی مطرح کرده است مسئله فلسفی سادهای است و او ظاهراً با خلق این داستان و طرح مسئله بهصورت ادبی بیشتر خواسته است تفنن کند[۱۱].
داستان خیالی اوحدالدین توجه خواجهنصیرالدین طوسی را به خود جلب کرده و مثنوی دیگری سروده و در آن مسئله خلقت عالم و بازگشت همهچیز به ذات حقتعالی را مطرح کرده است مسئلهای که موردعلاقه رازی هم بوده چنانکه وی خود هم در حکیمنامه و هم در ذیل سیرالعباد بدان پرداخته است[۱۲].
وضعیت کتاب
فهرست مطالب در ابتدای کتاب و فهارس منابع، اعلام و اسامی کتابها، اصطلاحات و همچنین فهرست آیات، احادیث و جملات معروف عربی در انتهای کتاب ذکر شده است.
اختلاف نسخ و تصحیح کتاب در پاورقی ذکر شده است.
پانویس
- ↑ ر.ک: مقدمه مصحح، ص12-11
- ↑ ر.ک: همان، ص16-15
- ↑ ر.ک: پورجوادی، نصرالله، ص21
- ↑ ر.ک: مقدمه مصحح، ص17-18؛ همان، ص22
- ↑ ر.ک: همان، ص18؛ همان
- ↑ ر.ک: همان، ص19-18؛ همان، ص22-23
- ↑ ر.ک: پورجوادی، نصرالله، ص23
- ↑ ر.ک: مقدمه مصحح، ص13
- ↑ ر.ک: همان، ص23-22
- ↑ ر.ک: پورجوادی، نصرالله، ص26
- ↑ ر.ک: همان، ص30-28
- ↑ ر.ک: مقدمه مصحح، ص28
منابع مقاله
- مقدمه و متن کتاب.
- پورجوادی، نصرالله، «اوحدالدین رازی؛ حکیم ناشناخته عصر ایلخانی»، پایگاه مجلات تخصصی نور، فصلنامه اشراق، بهار و تابستان 1384، شماره 2 و 3، صفحه 13 تا 31.