إشكالية العقل عند ابن رشد
إشكالية العقل عند ابن رشد، اثر محمد مصباحی، کتابی است یک جلدی به زبان عربی با موضوع فلسفه و شخصیتها. نویسنده در این کتاب در پی نشان دادن نگاه ابن رشد به مسئله عقل است. هرچند او نگاهی تاریخی به این مسئله هم میاندازد، ولی سعی وی در این تحقیقات، ارائه بحث با ماهیتی فلسفی است که میخواهد شیوه ابن رشد را از درون این سیستم فکری، از طریق فعل و انفعالات عناصرش، ارتباط آنها باهم، مکانیسمهای رشد این اندیشه، منجر شدنش به اشکالاتی که باهم مرتبط هستند و راهحلهای مورد نیاز برای پشتیبانی از ساختار کلی تفکر ابن رشدی را نشان دهد.
إشكالية العقل عند ابن رشد | |
---|---|
پدیدآوران | مصباحی، محمد (نویسنده) |
ناشر | المرکز الثقافي العربي |
مکان نشر | لبنان - بيروت |
سال نشر | 1988م. |
چاپ | چاپ اول |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | /م?الف? / 749 B |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
ساختار
کتاب، حاوی مدخل، پنج فصل و یک خاتمه است. این 5 فصل در دو باب اصلی ارائه شده: باب اول درباره هستیشناسی عقل است که محتوای فصل اول و دوم کتاب را در خود دارد و باب دوم با عنوان تاریخیت عقل، فصلهای سوم تا پنجم کتاب (سه فصل بعدی) را در خود جای داده است.
در نگارش این کتاب از منابع بسیاری استفاده شده و منابع، در دو بخش عربی و لاتین (اجنبی) بهصورت مجزا بهترتیب نام نویسندگان، آمده است. از جمله منابع عربی اثر میتوان از رسالة الاتصال، كتاب تدبير المتوحد، شروحات السماع الطبيعي و كتاب النفس ابن باجه، تهافت التهافت، الكليات في الطب، تلخيص كتاب النفس، الشرح الأوسط لكتاب النفس، تلخيص كتاب الحس والمحسوس، تلخيص مابعدالطبيعة، تفسير مابعدالطبيعة، كتاب السماع الطبيعي، جوامع كتاب السماء والعالم، جوامع كتاب الآثار العلوية، جوامع كتاب الكون والفساد، تلخيص كتاب المقولات، تلخيص كتاب النفس و... از کتابهای ابن رشد و رسائل درجه یک دیگری از ابن سینا، افلاطون، ارسطو و دیگران یاد کرد[۱].
گزارش محتوا
در این کتاب، دیدگاه ابن رشد پیرامون عقل و مجموعه مسائل بههمپیوستهای که وی در اینباره مطرح نموده و اشکالات و ابهاماتی که در این موضوع وجود دارد، بررسی شده است.
نویسنده، سیاقی را که برگزیده تا اشکالیت عقل در نظر ابن رشد را در ضمن آن طرح نماید، «مبحث العقل» یا «علم العقل» است. این گزینش، ازآنروست که وی بتواند هر اشتباه و شبههای را که استعمال مفهوم عقل باعث آن میگردد (مفهومی که قابلیت دخول در ساختارها و اشکال نظری و عملی متباین با یکدیکر را که جز واژه عقل جامع آنها نیست، دارد)، تلافی و جبران نماید.
مبحث عقل در فلسفه قدیم، مبحثی است مستقل و متمایز منسوب و منتسب به علم النفس قدیم. علم النفس قدیم مباحث مختلفی را شامل میگردد که یکی از آنها «نظریه شناخت» است. نظریه شناخت با مبحث عقل در بسیاری از قضایا و اسلوبهای نظری مشترک است؛ منتها در موضوع و هدف با آن تفاوت دارد؛ چه، در نظریه شناخت، هدف بررسی شناخت در همه شکلها و جلوههایش است، ولی در مبحث عقل غرض در درجه نخست، بررسی وضعیت آنتولوژی و هستیشناسانه عقل در پیوندش با وضعیت تاریخی انسان میباشد؛ بنابراین آنچه در این مبحث، حائز درجه اهمیت است، این نیست که عقل همچون ابزاری برای شناخت مطالعه شود، بلکه آن است که طبیعت و ماهیت آن (که تحدید آن بسیار دشوار است) بررسی گردد.
مبحث عقل، ناظر به مفهوم عقل در پیوندش با نقل یا تاریخ یا ایدئولوژی نیست؛ یعنی نمیخواهد ارزش شناخت عقلی را در مقابل ارزشهای شناختی دیگر که از منابع دیگر برآمده، مطرح نماید؛ چه، این مبحث، حاصل یک گفتگوی فرهنگی و مدنی در رابطه با مقدار شایستگی عقل برای اینکه ابزاری باشد برای اینکه در معرکه سیاست بر فرهنگ یا تاریخ مسلط گردد، نیست؛ بهعبارتدیگر غرض آن تبیین جلوههای عقل عملی همچون عقل اخلاق و سیاست و... نمیباشد، بلکه مبحث مزبور حاصل و نتیجه بحث و اشکالی است که در مورد وضعیت ناهموار و دشوار عقل نظری وجود دارد؛ به این معنا که مبحث عقل، عقل را بما هو عقل مینگرد؛ یعنی به ذات و ماهیت عقل نظر دارد نه به عقل در عملکردهای آن یا در جلوهها و انعکاسات فرهنگی یا اجتماعی آن. بر همین پایه در این مبحث به عقل با یک نگاه فنی نگریسته میشود؛ نگاهی که فقط به ابزارهای نظری و روشهایی که میتوانند یک عقیده فلسفی را درباره عقل با قطع نظر از انعکاساتی که در واقعیت به آنها منجر میشود تاسیس نمایند، اهمیت میدهد، ولی معنای این سخن آن نیست که راه گفتگو پیرامون هر بحثی غیر از آن همچون علوم و مباحث نظری و عملی و ابزاری که با مبحث یادشده مرتبطند بسته میشود، بلکه برعکس این مبحث هرگز نمی تواند مانند دانشی محدود وخودکفا باشد و فقط به قواعد ویژه خود اکتفا نماید؛ ناگزیر میبایست راه را بهسوی دیگر میادین و عرصههای مشابه بگشاید تا با ابزار نظری آنها آشنا شده و بتواند کیان ویژه خویش را تأسیس کرده و سامان دهد؛ بهویژه که مبحث عقل با توجه به بعد تعلیمی و آموزشی آن، حلقه اتصالی بین دو کتاب طبیعت و ماوراءطبیعت و با عنایت به جنبه جوهری آن بین عالم بشری و عالم الهی را تشکیل میدهد
بنابراین مبحث یادشده با نظر به ذاتش دانشی است مستقل که ویژگیهای خاص خود را دارد؛ بهگونهای که از اندراج تحت هر مبحثی از مباحث مشابه گریزان است. با این وجود راه آن به کرانههای متعدد گشوده است؛ کرانههایی که آن را برای اینکه مدخلی حقیقی باشد برای فهم بقیه اندیشههایی که به آن منتهی میشود، مهیا مینماید. اصولا عقل هرچند مهیمن بر مجموعهای از مجالات نیست، همچون موضوعی است که دستکم حضوری قوی در آن مجالات دارد.
هدف این کتاب، اثبات ویژگی مسئله نگاه ابن رشد به عقل در زمینه «مبحث عقل» و برجسته کردن محیطی است که در آن به وجود آمده و رشد کرده است، در عین اجتناب از مشکل ارسطویی و خلاص شدن از قرائتهایی که در طول تاریخ روی آن انجام شده است. نویسنده میخواهد نشان دهد که چگونه مسئله اشکالیت عقل در نگاه ابن رشد، به وجود آمده و تبلور آن با عوامل پویا و ساختاریاش را نشان دهد. همچنین میخواهد به عوامل تعیینکننده در شکلگیری آن و ابراز مرکز ثقل خاص آن در بنیانگذاری و تسریع در نضج گزارههای جسورانهاش توجه دهد. وی همچنین به دنبال کشف این مسئله هم هست که آیا تجاوز نسبی ابن رشد از مسئله ارسطویی، وی را به عقبنشینی افلاطونی سوق داده است یا او را مجبور کرده است که به سمت اسکندریه بگرود و یا اینکه راه ابن رشد، راه ویژهای در میان راههای مختلفی است اشکالیات مبحث عقل در آن سیر نموده است.
قصد نویسنده از ارائه این مباحث، نگاه جامعهشناسانه (سوسیولوژیکال) به مسئله نیست که بخواهد ایدهها را با واقعیت اصلی اجتماعی و تاریخی پیوند دهد؛ چراکه دستیابی به چنین چیزی در درجه اول مستلزم رمزگشایی از این نظریه ابن رشد، در عین طرح کردن این مبحث است.
همچنین هدف او از این کار یک هدف و مطالعه تاریخی هم نبوده تا ملزم باشد به اعماق اندیشههای قبلی نقب بزند و ریشهها، پیشینههای عقاید و تزهای ابن رشدی را جستجو کند، بلکه سعی وی در این تحقیقات ارائه بحث بر ماهیتی فلسفی است که میخواهد شیوه ابن رشدی را از درون این سیستم فکری، از طریق فعل و انفعالات عناصرش، ارتباط آنها باهم، مکانیسمهای رشد این اندیشه، منجر شدنش به اشکالاتی که با هم مرتبط هستند و راهحلهای مورد نیاز برای پشتیبانی از ساختار کلی تفکر ابن رشدی را نشان دهد.
قرائت وی از این امر در وهله اول از بازخوانی مستقیم متون ابن رشد آغاز میشود؛ خصوصا فصلهای چهارم و پنجم از «تفسير كتاب النفس» که به مبحث عقل اختصاص دارد و کتاب «رسالة في سعادة النفس» و «مقالة في اتصال العقل المفارق بالإنسان» و متنی که همکار نویسنده، استاد کریفاتون در ترجمه آن از لاتینی به فرانسه، به وی کمک کرده است. بههرحال تعامل مستقیم با متون اولین شیوه مؤلف در این کتاب است؛ بهخصوص متون روانشناسانه (علم النفس) مستقیم. البته در نبود این متون نویسنده از متون شناختشناسانه یا فیزیکی یا متافیزیکی و منطقی، استفاده کرده است. البته از این نوع متون، بیشتر در روشنسازی متون روانشناسانه و در راستای تأیید این متون، بهره برده است. جهتگیری نویسنده در قرائت متن مربوط به ابن رشد و ادبیات مکتوب پیرامون او، عبارت است از میل و رغبت در قرائت ابن رشد با ابن رشد و بهخاطر ابن رشد، نه به جهت فهم پیشینیان یا پسینیان وی[۲].
وضعیت کتاب
فهرستهای منابع، اعلام و محتوای مطالب، بهترتیب در انتهای اثر آمده است.
پانویس
منابع مقاله
مدخل و متن کتاب.