سیره نبوی صلیاللهعلیهوآله
سیره نبوی صلیاللهعلیهوآله، اثر بهاءالدین کازرونی (قرن هشتم هجری)، ترجمه پارسی کتاب «ذِروَة العلیا في سيرة المصطفی صلیاللهعلیهوآله» منسوب به ابوالحسن بکری (قرن پنجم هجری) است که روایت داستانی سیره نبوی(ص) و شرح شجاعتهای امام علی(ع) بوده و با کوشش و تصحیح رسول جعفریان به چاپ رسیده است.
سیره نبوی صلیاللهعلیهوآله | |
---|---|
پدیدآوران | بکری، احمد بن عبدالله (نويسنده)
کازرونی، بهاءالدین (مترجم) جعفریان، رسول (محقق) |
عنوانهای دیگر | ذِروَة العلیا في سيرة المصطفی صلیاللهعلیهوآله |
ناشر | نشر علم |
مکان نشر | ايران - تهران |
سال نشر | 1388ش |
چاپ | 1 |
شابک | 978-964-224-109-5 |
موضوع | نثر فارسی - قرن 8ق، متون قدیمی تا قرن 14ق، محمد، پیامبر اسلام، قبل از هجرت، سرگذشتنامه |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | /ب8 د9041 22/45 BP |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
ساختار
کتاب با مقدمه مصحح آغاز گردیده و مطالب بدون تبویب و یا فصلبندی خاصی، دربردارنده سیره پیامبر(ص)، از داستان ازدواج هاشم با سلمی و دشمنی جهود با نور محمدی(ص) تا وفات آن حضرت(ص) میباشد.
آثار ابوالحسن بکری مهمترین مأخذ این کتاب میباشد. در این کتاب، دستکم سیزده بار مطالبی از وی بهعنوان نویسنده «سیرت رسول(ص)» نقل شده است. بهعلاوه مقایسه برخی از مطالب کتاب با کتاب «الأنوار» و همینطور «الدرة المکلله» (یا اخبار فتح مکه) بکری که درباره فتح مکه است، نشان میدهد که آثار بکری، از منابع اصلی این کتاب است[۱].
گزارش محتوا
در مقدمه، ابتدا به بررسی وضعیت سیرهنویسی فارسی در قرن هفتم و هشتم هجری پرداخته شده[۲] و سپس به ویژگیهای کتاب و روش تصحیح آن، اشاره گردیده است[۳].
این کتاب، روایت داستانی سیره نبوی است نه سیره واقعی. این جملهای است که هر خوانندهای باید آن را تا به آخر آویزه گوش خوش کند[۴]. کتاب حاضر، با «سیرت رسولالله(ص)» که ترجمه آزادی است از سیره ابن هاشم بوده[۵] و تقریباً در یک دوره نوشته شده است، این تفاوت را دارد که آن اثر، از منبع اصلی یعنی کتاب ابن هشام استفاده کرده و آن را در عبارات فارسی، البته بهصورت آزاد و با قلمی بسیار زیبا ریخته است؛ اما این کتاب، از منابع داستانی استفاده کرده و بههیچروی نباید آن را یک کتاب تاریخ واقعی تلقی کرد. به سخن دیگر، این اثر، در ادامه ادبیات داستانی موجود در زبان فارسی که خود بخشی را از میراث داستانی عربی به ارث برده و بخشی را وامدار متون فارسی کهنتر و منابع آن است، باید قلمداد شود[۶].
روشن است که داستانی کردن روایات تاریخی، میتواند بهصورتها و با زمینهها و اهداف متفاوت شکل بگیرد و هرکدام مقصد ویژهای را دنبال کند؛ اما هرچه هست در کلیت، این اثر میباید یک اثر داستانی تلقی شود که بر اساس کلیات تاریخی اما با تغییرات گسترده در روایات تاریخی و برساختههای بسیار فراوان در اصل وقایع، اسامی افراد و امکنه و حواشی آنها نوشته شده است[۷].
عناصر داستانی در تاریخنویسی ایرانی، از تاریخ اسلام در قرن هفتم به بعد، رواج فراوانی یافت و در غالب متون این دوره که بهطورمعمول متونی معمولاً به لحاظ اصالت سخیف و کمرتبه و درعینحال ادیبانه هستند، رسوخ کرد. درصد داستانی بودن در این متون متفاوت و بسته به زمان و مکان و نویسنده و شرایطی است که در اطراف وی وجود داشته است. طبعاً مأخذ قرار دادن یک کتاب خاص از سوی نویسنده برای نوشتهاش در داستانی کردن یا نکردن متن بسیار مؤثر بوده است. در این کتاب، روایات تاریخی را تقریباً میتوان دو دسته کرد:
- روایاتی که اساس تاریخ در سیره نبوی دارد و در اینجا شکل ارائه و آگاهیهای داده شده جنبه داستانی دارد.
- روایاتی که از اساس داستانی بوده و شبیه داستانهای افسانهای ایران باستان است که مشابه آنها را در شاهنامه داریم[۸].
برای نمونه، اول میتوان حکایت زیر را موردتوجه قرار داد. نویسنده در بحث از غزوه خندق مینویسد: «... پیامبر[ص] کس فرستاد بر ابوسفیان که انصار میگویند که شما را شمشیر میدهیم، آنگاه قریش عزم جنگ کردند و به جوش درآمدند. ابوسفیان لشکر را ترتیب کرد و تیراندازان را جمع کرد. بیست هزار مرد تیرانداز بود. گفت همه بهیکبار تیز اندازید. بهیکبار تیرباران کردند. چنانکه ابر هوا را فرو گیرد. عمار یاسر گوید که پیغمبر(ص) از خیمه بیرون آمد، دید که تیرهای کفار مانند ابری که آفتاب را پوشد، بپوشید. تکبیر گفت و اشارت کرد به دست مبارک خود که بازگردید بهسوی کفار. تیرها فیالحال بازگشتند و به ایشان آمد و خلقی از آنها زخم خورده و کشته شدند و هرکس از ایشان تیر انداخته بود نیز به او باز آمد. ابوسفیان بانگ برآورد و گفت: ویلک سحر محمد به ما کار کرد. اینک تیرها هم به ما بازمیرسد. در دل قریش و عرب ترس درافتاد و دستوپایشان سست شد...» در دنبال آن داستان حمله چندین نفر به سمت لشکر اسلام و ترسشان از شمشیر علی بن ابیطالب(ع) و بازگشت آنان بدون نبرد بهسوی قریش آمده که یکی از آنها هم ابوسفیان است: «پیغمبر[ص] فرمود که این ابوسفیان است رئیس قریش حاضر باشید که تا چه میگوید و چه میکند. گویند لثام از روی برداشت و اشارت کرد سوی اصحاب مصطفی(ص) و باز خود را بستایید. از ناگاه سید ابرار و سرور اخیار ابن عم رسول مختار امام علی مرتضی[ع] صاحب ذوالفقار به میدان درآمد و جولان نمود و شعری بگفت چنانکه بیم در دل ابوسفیان افتاد و ذوالفقار بر وی بجنبانید و بزد بر سپرش و نعره شیرانه بزد چنانکه اندام ابوسفیان چون بید بلرزید و خواست که بگریزد اسبش در زیر راه باستاد چنانکه نه پیش رفت و نه پس. بانگ زد بر وی از جای خود بجنبید. خود را از اسب به زیر انداخت و سلاح بگذاشت و پشت کرد و چون روبه از شیر ژیان بگریخت و پندارد که علی[ع] در پی وی است از ترس جانش به حلق رسید تا سادات قریش پیشش رسیدند و گفتند ترا چه حال افتاده. زبانش از کار رفته بود. جواب نداد...»[۹].
در جایجای کتاب نهتنها با اسامی افرادی برخورد میکنیم که هیچ پایه تاریخی ندارد، بلکه بسیاری از اسامی تاریخی نیز به شکل تغییریافته و ساختگی در این کتاب ظاهر میشود. در کنار آنها از امکنهای یاد میشود که در هیچ منبع جغرافی نشانی از آن را نمیتوان یافت. بدین ترتیب، کسی نباید از اینکه با این قبیل اسامی و وقایع ساختگی مواجه میشود تعجب و اظهار شگفتی نماید. درواقع، این قبیل نوشتههای داستانی را فقط میتوان داستانی خواند و نه دروغ؛ زیرا اساس کار بر روایت داستانی است و هدفی که نویسنده از نگارش این قبیل آثار در نظر دارد، متفاوت با یک کار تاریخی درست و اصیل است. بااینحال، گهگاه در کتاب به عباراتی بر میخوریم که نویسنده بر آن است تا نشان دهد «تاریخی» میاندیشد و برخی از مطالب ساختگی و جعلی را قبول ندارد. این رویه انسان را به این فکر میاندازد که نویسنده واقعاً تصور میکرده است که درهرحال تدوین یک متن تاریخی است. در حال، این کار یعنی نقدهای کوتاهی که دارد، گرچه به طنز شبیه است، اما دارای اهمیت است: «و گویند: پیغمبر(ص) از جهت آن خواب که دیده بود، رغبت به اقامت مدینه داشت، ولیک این سخن لایق حضرت مصطفی(ص) نیست، زیرا که رسول(ص) همه کارهای وی مبنی بر یقین بود و اعلام و اخبار حق و اصحاب تواریخ بسیار سخنهای نامعقول گویند»[۱۰].
اساس نگارش کتاب، مبتنی بر بینش سنی است، هرچند این نگرش، بهشدت تحت تأثیر باورهای شیعه بوده است. نویسنده در آغاز کتاب، تصریح میکند که کتاب را به هدف شناساندن پیغامبر(ص) و علی(ع) نوشته و به تعبیر خودش، برای آن تألیف کرده است که «سبب محبت مصطفی و مرتضی شود». بااینحال، اساس کتاب، یک روایت سنی داستانی از سیره نبوی است[۱۱].
صدها عبارت در این کتاب وجود دارد که نشانگر اعتقاد ولایی نویسنده به امام علی(ع) است. این علاوه بر آن است که اساساً هدف وی از نگارش کتاب، نشان دادن نقش امام علی(ع) در سیره نبوی بوده است[۱۲]؛ بنابراین میتوان گفت اگر هدف اول از نگارش کتاب، شرح سیره داستانی نبوی باشد، هدف دوم آنکه گاه بر هدف اول، پیشی هم گرفته، نشان دادن جایگاه برتر امام علی(ع) است. در یک جمله میتوان گفت که نویسنده، امام علی(ع) را حلال مشکلات در تمام مراحل دشوار در سیره نبوی بهخصوص غزوات دانسته و ابزار آن را نیز شجاعت بیمثل و مانند او میداند که برای آن هم تفسیر کاملاً الهی و روحانی و نه مادی دارد. این تعبیر که گاه در ادبیات عامیانه ما تعبیر «مشکلگشا» بر امام علی(ع) اطلاق میشود، سخنی است که با ملاحظه کتاب حاضر، میتوان گفت که در آن دوره وجود داشته و در افکار و نوشتههایی ازایندست، رایج بوده است. جالب است که نویسنده در این کتاب، حتی در جایی که داستان نبردهای خالد بن ولید را میگوید، بهرغم شجاعتهایی که در منابع تاریخی سنی برای وی گفته شده، او را چنان تصویر میکند که هیچ کاری نتوانست از پیش ببرد و در نهایت این امام علی(ع) بود که از راه رسید و او را که فرزندش هم کشته شده و خود در معرض خطر بود، نجات داد[۱۳].
وضعیت کتاب
فهرست مطالب، در ابتدا و نمایه عام در انتهای کتاب آمده و در پاورقیها، علاوه بر ذکر منابع[۱۴] و اشاره به اختلاف نسخ[۱۵]، به توضیح برخی از مطالب متن، پرداخته شده است[۱۶].
پانویس
منابع مقاله
مقدمه و متن کتاب.