رؤیة اسلامیة لقضایا تربویة

    از ویکی‌نور
    (تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
    رؤیة اسلامیة لقضایا تربویة
    رؤیة اسلامیة لقضایا تربویة
    پدیدآورانسعید اسماعیل علی (نویسنده)
    ناشردارالفکر العربی
    مکان نشرقاهره - مصر
    سال نشر1413ق/1993م
    چاپیکم
    موضوعتعلیم و تربیت
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره


    رؤیة اسلامیة لقضایا تربویة، اثر سعید اسماعیل علی، دربردارندۀ شش مقاله است که پیش از این در همایش‌‌‌هایی که موضوع اصلی آنها تعلیم و تربیت اسلامی بوده، ارائه شده است.

    1-موضع تربیت اسلامی نسبت به مقولۀ شناخت: در این مقاله، معنای معرفت و فرق آن با علم را می‌آورد و به امکان معرفت و حدود آن اشاره می‌کند. مصادر الهی و انسانی شناخت و ابزار آن(حواس، عقل)را یاد می‌کند و به انواع شناخت و زمینه‌‌های پرشمار معرفت می‌پردازد. از هدف‌های شناخت یاد می‌کند و از مضمون اخلاقی شناخت می‌گوید و اشاره می‌کند که منابع شناخت در فرهنگ اسلامی محدودیت جغرافیایی و فرهنگی ندارد و حق و حقیقت و معرفت را از هرکه و هرچه و هرجا می‌توان گرفت. فراز فرجامین این جستار دربارۀ نسبی بودن شناخت و حقیقت است.

    2-حکومت اسلامی و تعلیم: در این جستار، نخست به جایگاه دولت و حکومت در نظام اسلامی می‌پردازد و از دیدگاه کسانی چون: ماوردی، ابن تیمیه، ابن خلدون و محمد عبده در این باره یاد می‌کند و وظیفه و نقش تربیتی حکومت را بازمی‌شکافد و به عدالت حاکمان، مشورت میان مردم و حکومت، آبادانی و عمران اشاره می‌کند و هریک را شرح می‌دهد. پس از این به ضرورت علم و تعلیم برای دولت نظر می‌کند و فرهیختگی را از شرایط‍‌ لازم حاکمان می‌شمارد و به سخنان کسانی چون: ابن طباطبا، ماوردی، ابن خلدون و ابن ابی الربیع در این باره اشاره می‌کند و یادآور می‌شود که فراوانی از خلفا اهل علم بوده‌اند و به تعلیم و تربیت اهمیت می‌داده‌اند. از ولید بن عبد الملک، مأمون، سیف الدوله، عضد الدوله و فاطمیان مصر که به علم و اهل علم می‌پرداخته‌اند یاد می‌کند و به تلاش‌های حکومت برای گسترش تعلیم و تربیت می‌رسد و از فعالیت‌های آموزشی در مسجد النبی می‌گوید. به برخی از تلاش‌های پیامبر اکرم(ص)در راه تعلیم و تربیت اشاره می‌کند. از کوشش‌های امام علی(ع)و ابن عباس در این راه یاد می‌کند و آن را هسته و اساس فعالیت‌های علمی در جهان اسلام می‌خواند و از تلاش‌های عباسیان می‌گوید. به مدارس ظاهریه، منصوریه، شرابیه و مستنصریه که همگی در راستای تحقق و گسترش تعلیم و تربیت اسلامی برپا شدند اشاره می‌کند. آنگاه به سرمایه‌گذاری در امر آموزش و پرورش می‌رسد و از پدیدۀ وقف و نقش آن در گسترش آموزش اسلامی یاد می‌کند و از توجه دولت‌مردان به امر آموزش و سرمایه‌گذاری در آن می‌گوید. به آموزش اجباری (الزام آموزش)در فرهنگ اسلامی می‌پردازد و می‌کوشد با تکیه بر آیات قرآنی و سنت نبوی این مهم را به اثبات برساند. آنگاه به تطور معنای الزام آموزش نزد فقیهان اشاره می‌کند از دیدگاه ابن رشد، غزالی، طاش کبری‌زاده و قابسی می‌گوید و پس از آن به استفاده‌‌های سیاسی و مذهبی از آموزش و پرورش می‌پردازد و یاد می‌کند که مذاهب اسلامی(تشیع و تسنن)از گسترش آموزش، هدف‌های فراآموزشی داشته و در پی تحکیم و گسترش مذهب خویش بوده‌اند و حکومتها نیز به پیروی از همین هدف مدرسه‌ها ساختند؛ بمثل، فاطمیان در مصر، آل بویه در عراق و سلجوقیان در ایران هریک به فراخور زمان با برپایی مدارس و دیگر مکان‌های آموزشی، در اصل در پی حاکمیت بخشیدن نظام فکری خود بوده‌اند. نکته بعدی که به شرح آن می‌نشیند، فضای بازعلمی است که به یمن آن نه استادی مجبور به آموزش درسی ویژه و یا تدریس در مکانی خاص است و نه شاگرد در بند این امور است؛ البته پار‌های تنگ‌نظری‌های حکومتها و برخی اصحاب ملل و نحل را نمی‌توان نادیده گرفت.

    3-محتوای آموزشی در تربیت اسلامی: در شرح این موضوع، ابتدا به زمینه‌‌های تربیت در عصر جاهلی می‌پردازد و یادآور می‌شود که اعراب جاهلی در عصر بعثت با شعر، پزشکی، نجوم، تاریخ جاهلی، جادو، چهره‌شناسی و نسب‌شناسی به فراخور روزگار و فرهنگ خود آگاه بوده‌اند. سپس به معنای علم در فرهنگ اسلامی می‌پردازد و سخنان برخی از دانشمندان مسلمان را در معنای علم بازگو می‌کند و به تأثر فرهنگ اسلامی از دانش دیگر کشورها و فرهنگ‌های غیراسلامی اشاره می‌کند و از ارزش و وجوب علم در قرآن و حدیث می‌گوید. پس از این به معیار و مبانی گزینش محتوای آموزشی روی می‌کند و مبانی دینی، روان‌شناختی، اخلاقی و مادی آن را شرح و شماره می‌کند. موضوع بعدی، گردآوری و دسته‌بندی علوم در حوزه تعلیم و تربیت اسلامی است که به تصنیف فرهنگ‌های علمی چون«احصاء العلوم»فارابی انجامید.

    پس از این به برنامه و مواد آموزشی مرحلۀ ابتدایی می‌پردازد و از دیدگاه قابسی، ابن حجر هیثمی، ابن خلدون، ابو بکر بن العربی. و مسکویه در این باره یاد می‌کند و به تفاوت‌های این برنامه درسی در شرق و غرب جهان اسلامی اشاره می‌کند و به برنامه و محتوای درسی مرحله عالی می‌رسد و از علوم قرآنی، علوم حدیثی، فقه، کلام، ادبیات عرب، علوم اجتماعی(تاریخ، جغرافیایی)، علوم ریاضی(هندسه، نجوم، حساب، موسیقی)، علوم طبیعی(پزشکی، دامپزشکی، گیاه‌شناسی، کشاورزی، شیمی، فیزیک) و فلسفه و منطق یاد می‌کند.

    4-نقش تربیتی در جامعه اسلامی: این گفتار را با شرح معنای لغوی تربیت آغاز می‌کند و به کاررفت‌های قرآنی آن اشاره دارد و از گروه واژگان علم در قرآن می‌گوید و به گروه واژگان تأدیب در فرهنگ اسلامی اشاره می‌کند و تأدیب را مترادف تربیت می‌خواند و یادآور می‌شود واژه مؤدب در گذشته برابر با مربی امروز بوده است. پس از این به جایگاه تربیت در فرهنگ اسلامی می‌پردازد و از توجه مسلمین به آموزش از راه معلم اشاره می‌کند. سپس مضمون و محتوای تربیتی تمدن اسلامی را شرح می‌دهد و نکاتی را از زبان ابن خلدون دربارۀ ربط‍‌ تمدن با تعلیم و تربیت بازمی‌گوید و با اشاره به گفته‌‌های برخی از مستشرقان درباره تمدن و علوم اسلامی به نقش اخلاقی تربیت در جامعه اسلامی می‌پردازد و یاد می‌کند که برخی گفته‌اند اخلاق اسلامی تا با فرهنگ یونانی آشنا نشد، بحث و بررسی و نگارشی جدی دربارۀ آن صورت نگرفت. آنگاه در رد این آموزه می‌افزاید قرآن و سنت به‌تن‌‌‌هایی می‌توانند مبین دیدگاه اسلام در اخلاق باشد با این حال نمی‌توان پذیرفت که قرآن و سنت مسلمانان را از دیدگاه‌‌های فلسفی در اخلاق بی‌نیاز می‌کند. پس از این، سه ویژگی قانون اخلاقی را شرح می‌کند و می‌افزاید از بررسی متون تربیتی بازمانده از مربیان مسلمان می‌توان به تراز اهمیت تربیت اخلاقی در نگاه آنها پی برد. سپس با بازگفت پار‌های از تأکیدات ابن خلدون، ابن جماعه، ابن حجر هیثمی و خواجه نصیر، اشاره می‌کند که اسلام به تربیت ضمیر اخلاقی بسیار اهمیت می‌دهد و برای این توجه سه وجه یاد می‌کند.

    بررسی ابعاد تربیتی، اصل امر به معروف و نهی از منکر، بهرۀ پایانی این گفتار است و در آن یادآور می‌شود که مهمترین معیار برای بهبود و اصلاح رفتار فردی و اجتماعی، همانا امر به معروف و نهی از منکر است. این اصل دارای بعد تربیتی است چه، شرط‍‌ اول تربیت درست انسان، تأمین شرایط‍‌ اجتماعی مناسب و درست است و امر به معروف و نهی از منکر چنین جوی را فراهم می‌کند. این اصل هر مسلمان را موظف می‌کند مراقب پیرامون خود باشد و امور را با معیار شرع بسنجد و با امر به معروف و نهی از منکر، تطابق رفتاری مردم با هنجار‌های شرعی را بخواهد. پس از این اشاره می‌کند که پیروزی‌های گوناگون صدر اسلام، مسبوق بر رعایت اصل امر به معروف و نهی از منکر بوده است و برخی فرقه‌‌های اسلامی چون معتزله بسیار بر امر به معروف و نهی از منکر پافشاری کرده‌اند. سپس از«حسبه»می‌گوید و آن را ابتکار مسلمانان برای هدایت جامعه می‌خواند و اندکی، به این اصل(حسبه)می‌پردازد و از شرایط‍‌ محتسب می‌گوید و برخی از کارها و وظایف او را برمی‌شمارد.

    5-هدف‌های مدرسه‌‌های اسلامی: برای بازشکافت این مطلب، مفهوم و ماهیت هدف را بررسی می‌کند و به رابطۀ هدف با روش‌های رسیدن به آن اشاره می‌کند و از پیوند هدف با ارزشها می‌گوید. از تناقض میان هدفها و ابزار یاد می‌کند و به مشکلات تعیین هدفها می‌پردازد و معیار‌‌‌هایی را برای تعیین هدفها برمی‌شمارد و با اشاره به اهمیت تعیین هدف‌های تربیتی اسلام، به منابع تعیین این هدفها می‌رسد و از قرآن و سنت نبوی یاد می‌کند و هریک را بشرح می‌آورد. آنگاه هدف‌های زیر را برمی‌شمارد و هریک را بشرح یاد می‌کند: پرستش، آزادی، تتمیم مکارم اخلاقی، آموزش علوم، تعقل، رشد و هدایت اجتماع، عمران و آبادانی، پرورش جسم، تقویت حس زیباشناسی، تربیت دختران مسلمان و آموزش آنها.

    6-منزلت اجتماعی معلم در تربیت اسلامی: این جستار را با اشارتی به ارزش معلم در اسلام سرمی‌گیرد و می‌افزاید برای تحقق انسانیت نیاز به معرفت است و در قرآن و سنت بر معرفت و معرفت‌آموزی بسیار تأکید شده است و راه معرفت‌آموزی جز آموزش و تعلیم نیست و تعلیم را باید کسی گردن نهد و اینجاست که نقش معلم آشکار می‌شود.

    پس از این از وجوب شرعی تعلیم می‌گوید و به سخن نووی و ابن جماعه و قابسی استناد می‌کند و از زبان غزالی فن تعلیم را اشرف فنون می‌خواند و تعلیم را از زبان او تعریف می‌کند و آیات و روایاتی را در تأیید اهمیت تعلیم از«احیاء علوم الدین»غزالی نقل می‌کند و یادآور می‌شود که از افتخارات مسلمانان است که دریافتند که برای معلمی تنها علم بس نیست و باید از فن و هنر تربیت هم آگاه بود چنانکه ابن عبدون و ابن خلدون گفته‌اند. سپس از امر به معروف و نهی از منکر و نقش تربیتی آن یاد می‌کند و به زمان و چگونگی شروع و تطور و تحول آموزش در اسلام می‌پردازد و برخی از القاب و عناوین کسانی را که کمر به آموزش دیگران می‌بستند، برمی‌شمارد؛ مانند: فقیه، عالم، شیخ، معلم، مؤدب، استاد، مربی، خواجه، امام، ملا، مدرس، معید و رحله. سپس به آیات و روایاتی در شأن و منزلت عالمان(معلمان)روی می‌کند و دیدگاه‌های پار‌های از دانشمندان اسلامی را در این باره بازگو می‌کند. شرایط‍‌ معلمی و ویژگی‌های معلم، فراز دیگر گفتار است و در آن از علم و تقوا و اخلاق یاد می‌کند. پس از آن به وظایف معلم می‌پردازد و از وضع مالی آنها می‌گوید و به جایگاه آنها در نزد مردم اشاره می‌کند و دیدگاه‌های مثبت و منفی را نسبت به معلم می‌آورد[۱].

    پانویس

    1. رفیعی، بهروز، ص261-266

    منابع مقاله

    رفیعی، بهروز، کتابشناسی توصیفی و موضوعی تعلیم و تربیت در اسلام، انتشارات بین المللی هدی، تهران، چاپ اول، 1378ش

    وابسته‌ها