آموزش و دانش در ایران
آموزش و دانش در ایران، تألیف ذبیحالله صفا، گذرى است كوتاه بر تاريخ آموزش و دانش در ايران. نگارنده از دانش، تنها علوم عقلى را خواسته و آنها را شرح كرده است.
آموزش و دانش در ایران | |
---|---|
پرونده:NURآموزش و دانش در ایرانJ1. jpg | |
پدیدآوران | صفا، ذبیحالله (نویسنده) |
ناشر | انتشارات نوين |
مکان نشر | ایران - تهران |
سال نشر | 1363 |
چاپ | اول |
موضوع | تعلیم و تربیت |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | |
مطالب كتاب در دو بخش كلى گرد آمده است. در بخش نخست به اختصار از تاريخ آموزشگاهها و آموزشها در ايران سخن رفته است و در بخش دوم كه كوتاهتر افتاده است، نظرى شده بر سير دانش در ايران.
بخش نخست:در اين بخش، سير تعليم و تربيت را در ايران به اجمال تمام بررسى مىكند و نخست مراكز آموزشى در ايران پيش از اسلام را مىكاود و از رهگذر آن به مراكز مهم آموزشى در ايران ساسانى اشاره مىكند و از شيراز و«ريشهر»مىگويد و رواج فلسفه يونانى را در ريشهر يا«بيت اردشير»يادآور مىشود و با اشارتى كوتاه به مركزيت علمى گندى شاپور در خوزستان و رواج جدى دانش پزشكى در آن، به مراكز تعليم در ايران دورۀ اسلامى مىرسد و از مسجدها و شيوۀ آموزش در آنها ياد مىكند و از نقش مسجد در گسترش آموزش و پرورش مىگويد و يادآور مىشود كه در برخى از مساجد بسيار كهن چون مسجد آدينۀ سيستان، آموزش هم رايج بوده است. از كتابخانههاى مساجد و شمار كتابهاى برخى از آنها مىگويد و علوم رايج در مسجدها و چگونگى برگذارى جلسه درس(حلقه)را مىآورد و روش املا را گوشزد مىكند و نيمنگاهى دارد به محل تأمين هزينۀ زندگى طلبهها و استادان آنها.
پس از اين به مدارس ايران از آغاز تا پايان عهد قاجار مىپردازد و يادآور مىشود كه در ميان ملل مسلمان، ايرانيان پيش از همه مدرسه ساختند؛بمثل، در خراسان(قرن چهارم)مدارسى بوده است. نيز از مدرسههايى در طابران، توس و نيشابور ياد مىكند و برخى از آنها را نام مىبرد و بانيان ساخت آنها را معرفى مىكند و نتيجه مىگيرد كه پيش از نظاميهسازى، در ايران مدرسهها وجود داشته است. آنگاه به نظاميهها مىپردازد و از بانى، برخى از مدارس و شاگردان بنام، سال ساخت و چگونگى ادارۀ نظاميه بغداد مىگويد و يادآور مىشود كه با ايجاد نظاميه در بغداد نهضت مدرسهسازى در جهان اسلام جان گرفت و تا حمله مغول(616 هجرى)ادامه داشت. با حمله مغول بازار دانش از رونق افتاد با اين حال در اوايل عهد مغول كه هنوز انحطاط بخوبى آشكار نشده بود برخى مدارس به كار خود ادامه دادند و حتى مدارس تازهاى ساخته شد كه برخى از آنها را نام مىبرد و اشاره مىكند كه ويرانى و كشتنها و سوختنهاى مغولان با خونريزيهاى تيمور لنگ به اوج رسيد و اين موضع تا تشكيل دولت صفوى همچنان باقى بود. سپس مىافزايد در عهد صفويان و افشاريان و زنديان، مدارس بسيار ساخته شد و برخى از آنها را نام مىبرد و اندكى به شرح آنها مىپردازد. آنگاه به مكتبها نظر مىكند و مىگويد:از مكتب، در كتب ادب و تاريخ اطلاعات فراوان در دست است و مكتبها با حمله مغول از ميان نرفتند. گونهاى از مكتب، گذشته از محل آموزش، مهدكودك نيز بوده است و مربيانى داشته است كه از فرزندان يتيم پرستارى مىكردند.
فراز بعدى سخن، دربارۀ سازمان آموزشى و شيوۀ آموزش است و در آن، ابتدا از تربيت كودك و طرز تدريس در مكتبها مىگويد و مواد آموزشى مكتبها را ياد مىكند.
آنگاه به مدارس و سازمان آنها مىپردازد و از شيوههاى تدريس، آداب معلمان، تدريس مدرسان و وظايف آموزشى معيدان، وجود كتابخانه در نظام آموزشى، مواد درسى، ترتيب مواد درسى و رواج كتابها و متون درسى خاص ياد مىكند و سبب استفاده از كتابهاى معين درسى را بازمىشكافد و به هدف تحصيل مىرسد و از روابط مدرسان و محصلان و حقوق هريك نسبت به ديگرى مىگويد و وظايف خصوصى طلاب را مىآورد.
سپس به شرح تربيت متصوفه مىنشيند و منظور غايى تصوف را ياد مىكند و از خانقاه و تشكيلات آن مىگويد و به عوايد خانقاهها و گسترۀ جغرافيايى خانقاهها اشاره مىكند و به تقسيم صوفيه در خانقاه(پير و مراد و قطب، مريدان و سالكان، خادمان و امينان، واصلان و سالكان)مىپردازد و به تربيت فقرا در تصوف اشاره مىكند و فرق روش تربيتى صوفيه با عالمان و فيلسوفان را مىآورد. از كتابهاى درسى عرفان ياد مىكند و برخى از آنها را نام مىبرد و به شيخ و لزوم پيروى از او براى سالك و شرايط شيخى نظر مىكند و به سالك و شرايط سالكى اشاره مىكند و شرايطى را كه پير، كسى را به سالكى بپذيرد يادآور مىشود. به آيين توبه و بيعت در تصوف مىپردازد. از رياضت و مجاهدت مىگويد و ذكر و فكر و سماع و مجازات در خانقاه را بررسى مىكند. از خرقه و لباسهاى صوفيان مىگويد و با اشاره به تربيت زنان در نزد صوفيه، به محيط تربيت دينى مىرسد و از مجالس وعظ و وعاظ، مقصود از وعظ، شرايط و لوازم واعظى، محل وعظ و شنوندگان و تشريفات وعظ يادى مىكند.
بخش دوم. نظرى به سير دانش در ايران.
در اين بخش، نخست اطلاعاتى بسيار كوتاه از سير علوم در ايران پيش از اسلام مىآورد و پس از آن از تاريخ علوم عقلى(طبيعى، رياضى، فلسفه، حكمت)در عهد اسلامى ياد مىكند.
دربارۀ ايران پيش از اسلام، اسناد و مدارك آن مايه نيست كه بتوان از دوران پيش از ساسانيان ضبط منظمى از تاريخ ارائه كرد؛اما از زمان ساسانيان اطلاعات سودمندى در اختيار است. در اين دوره به رياضيات و نجوم، بسيار توجه شده است و زيجها و رصدهايى كه منجمان مسلمان از آنها تقليد كردهاند گواه اين سخن است. ايرانيان اين دوران به حكمت خسروانى هم عنايت داشتهاند و ديدگاههاى آنها در انديشههاى شيخ اشراق(مقتول در 587 ق)بازتابش داشته است. در پزشكى و دامپزشكى هم پيشرفتشان درخور بوده است و آثار طبى آنها از منابع طب اسلامى بهشمار است. همچنين در ميان زرتشتيان و مانويان و مزدكيان و زروانيان آن روزگار بحثهايى در علوم عقلى و حكمى و كلامى رايج بوده است.
پس از اين به نهضت علمى عهد انوشيروان مىپردازد و يادآور مىشود كه انوشيروان بنابر نقل آكاثياس فلسفه آموخته بود به عالمان و حكيمان و مترجمان و اديبان توجهى خاص داشت و هريك را به كارى گماشت. در روزگار او هفت تن از دانشمندان مشهور نوافلاطونى يونان به دولتش پناهنده شدند و او آنها را بگرمى پذيرفت.
ايرانيان در ترجمه و نقل علوم در تمدن اسلامى نقشى بسزا دارند. در زمان منصور دوانيقى(136-158 هجرى)، ترجمه و نقل آثار علمى به زبان عربى آغاز شد و تا اواخر قرن چهارم و اوايل قرن پنجم ادامه يافت. منابع مهم مترجمان دورۀ اسلامى بيشتر آثار علمى به زبانهاى پهلوى، يونانى، هندى و قبطى بوده است. جورجيس پسر بختيشوع، ابن مقفع، نوبخت اهوازى و پسرش ابو سهل خرشاذماه، عمر بن فرّخان طبرى، ابراهيم فزارى و پسرش محمد از مترجمان بزرگ علوم به زبان عربىاند.
پس از اين از پزشكان ايرانى و آثارشان در عهد اسلامى ياد مىكند و از داروشناسى و ديگر علوم طبيعى هم اندكى مىگويد. سپس به رياضىدانان ايرانى و آثار معرف آنها در عهد اسلامى مىپردازد و با پرداختن به فيلسوفان و حكيمان و آثار آنها سخن را پايان مىدهد.
پانویس
منابع مقاله
رفیعی، بهروز، کتابشناسی توصیفی و موضوعی تعلیم و تربیت در اسلام، انتشارات بین المللی هدی، تهران، چاپ اول، 1378ش