علم الطبيعة
علم الطبيعة | |
---|---|
پدیدآوران | ارسطو (نویسنده)
سید، احمد لطفی (مترجم) سانت هلير، بارتلمي (مترجم و مقدمه نويس) |
ناشر | الهيئة المصرية العامة للکتاب |
مکان نشر | مصر - قاهره |
چاپ | 1 |
شابک | 978-977-420-218-5 |
موضوع | علوم طبيعي - متون قدیمی تا قرن 14
فلسفه قديم فلسفه يونان |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | Q 151 /الف4ع8 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
علم الطبيعة (لأرسطوطاليس)، ترجمه عربی کتاب طبیعیات ارسطو است. این کتاب توسط بارتلمی سنت هیلر از یونانی به فرانسوی ترجمه شده و همو مقدمهای درباره تطور علم طبیعت و تفسیر آن نوشته و تعلیقاتی بر کتاب افزوده است و به دست احمد لطفی السید، به زبان عربی برگردانده شده است. این کتاب، که شامل هشت کتاب از ارسطو به شرح سنت هیلر است، دربردارنده مباحث فلسفه طبیعی است.
ساختار
کتاب، دارای تقدیمیه، مقدمهای مبسوط از بارتلمی سنت هیلر، محتوای مطالب ضمن بیان تفسیر هیلر از طبیعیات ارسطو (هشت کتاب از کتابهای ارسطو) که بخش اعظم کتاب را تشکیل میدهد و متن کتاب اول طبیعیات وی میباشد.
گزارش محتوا
در طبیعیات ارسطو، هشت کتاب مطرح شده است که عبارتند از: مبادی وجود و اصول علم طبیعت (که در ده باب مطرح شده است)، کتاب دوم درباره طبیعت است (و در نُه باب ارائه شده)، کتاب سوم، درباره حد حرکت و نامتناهی است (در دوازده باب)، کتاب چهارم، مباحث مکان و خلأ و زمان را در بیست باب بیان کرده است، پنجمین کتاب، حرکت را شرح کرده است (در نه باب). ارسطو در کتابهای ششم، هفتم و هشتم، بهترتیب در شانزده، شش و پانزده باب به مباحث قابل تجزیه بودن حرکت (پیوستگی در حرکت)، علت حرکت و جاودانگی آن، میپردازد[۱].
در کتاب اول که درباره علم طبیعت و اصول آن میباشد، نویسنده، روش بررسی در علم طبیعت را بیان میکند، از نظر او تحلیل دادهها به سادهترین عناصر بهمنظور دسترسی به مبانی این علم، روشی است که باید در این علم مانند سایر علوم، پی گرفت[۲].
او همچنین به بیان اصول اولین طبیعت میپردازد و بیان میدارد که این اصول، یا واحد هستند یا کثیر و اگر واحد باشند، یا بیحرکت هستند (چنانکه پارمنیدس و ملیسوس بر آن بودند) یا در حرکت (چنانکه علمای طبیعی و فیزیک بر آن هستند). در این میان، برخی هوا و برخی آب را اصل اولین دانستهاند. اگر اصل مورد بحث بیش از یکی باشد، یا باید متناهی باشد یا نامتناهی، اگر متناهی کثیر باشد، در آن صورت، دو یا سه یا چهار یا.... یک عدد دیگر است و اگر نامتناهی کثیر باشد، آنگاه، در نوع یکی، ولی در شکل یا فرم متفاوت است (مانند عقیده دموکریتوس) و یا در نوع نیز متفاوت و حتی ممکن است متضاد باشد[۳].
وی در این کتاب، استدلالاتی علیه واحد بودن هستی ارائه میکند، نظریات فلاسفه طبیعی را بیان میدارد و نشان میدهد که این فیسلوفان در تبیین قضیه دارای دو موضع هستند. همچنین در این اثر بیان میشود که تمامی اندیشمندان «ضدین» را از اصول میدانند؛ چه آنها که وجود مطلق را بهعنوان موجودی واحد و بیحرکت توصیف میکنند و چه آنان که گشادگی و تراکم را در زمره اصول به کار میبرند. مباحث دیگر این کتاب، درباره تعداد اصول اولیه و طبیعت آنها و بیان تکوین از وجود و لاوجود و توضیح درباره ماده، صورت و عدم است[۴].
کتاب دوم، درباره معرفت و تبیین طبیعت است. مهمترین مباحثی که در این کتاب وجود دارد، بحث از طبیعت و صناعت، شناخت طبیعت و معارف وابسته به آن، علت و شرایط ضرورت، بیان نظریات درباره بخت و امر خودبهخودی و صحبت از وجود یا عدم وجود بخت و اتفاق و بیان خصوصیات آن و تفاوت بخت و امر خودبهخودی و... است. نویسنده، همچنین به بیان انواع چهارگانه علت و ضرورت شناخت آنها برای عالم طبیعی و فرایندهای طبیعی و غایات آنها و ضرورت ارتباط بین غایت و امر طبیعی صحبت میکند[۵].
از نگاه وی، موجوداتی را که میبینیم، میتوانیم در دو دسته کلی بگنجانیم؛ یعنی یا بگوییم آنها مستقیما فعل و ساخته طبیعت هستند و یا اینکه از علتهای دیگر به وجود آمدهاند؛ مثلاًطبیعت است که حیوانات و اجزای مختلف جسم آنها را به وجود آورده. همچنین، گیاهان، عناصر بسیطی مانند خاک و آتش و هوا و آب، فعل طبیعت هستند[۶].
محور مباحث سومین کتاب، حرکت و نامتناهی است. نویسنده در این کتاب به تعریف حرکت و بیان هریک از حرکت و محرک و متحرک، وجود نامتناهی و بیان اقسام آن و همچنین وجود متناهی، میپردازد. او در این کتاب، نظریات فیثاغوری و افلاطونی در مورد موجودیت مستقل نامتناهی را نقد میکند[۷].
چون طبیعت، مبدأ حرکت یا به عبارت شاملتر، طبیعت، مبدأ تغییر است. لازم است ابتدا آن را بشناسیم؛ چون جهل به حرکت، جهل به طبیعت در تمامی اجزائی است که از آن تشکیل شده است... حرکت را باید در گروه کمیات متصله (پیوستگی) وصف و تعریف کرد. بینهایت هم خودش را در پیوستگی عرضه میکند؛ ازاینرو است که معمولا در تعاریف مربوط به پیوستگی، مفهوم بینهایت به کار میرود. بهعلاوه، مکان، خلأ و زمان نیز از لوازم حرکت هستند؛ ازاینرو در این کتاب هریک از این امور باید توضیح یابد[۸].
نویسنده، بحث از سه مورد اخیر را در کتاب چهارم انجام میدهد.
در کتاب چهارم، در توضیح درباره مکان، نویسنده ابتدا با مثالی درباره جابهجایی آب و هوا در یک ظرف که مکان آنها به حساب میآید، مکان نسبی را برای ما روشن میکند. او سپس مینویسد: نظریهای که قائل به وجود خلأ میباشد هم مبتنی بر وجود مکان است؛ چون خلأ را میتوان بهعنوان فقدان یک جسم تعریف کرد. این ملاحظات ما را به جایی هدایت میکنند که مکان را چیزی متمایز از خود اجسام بدانیم و قائل باشیم هر چیز محسوسی در مکان است[۹].
او از این جمله هسیود که میگوید: «قبل از هرچیز، آشفتگی پدید آمد و آنگاه زمین فراخسینه»، نتیجه میگیرد که احتمالا وی نیز تصور صحیحی از مکان داشته است[۱۰].
وی همچنین در بخش خلأ مینویسد: آنهایی که معتقدند خلأ وجود دارد، آن را نوعی مکان یا ظرف میپندارند که قرار است وقتی که جسمی را در بر گرفته، پر باشد و هنگامی که از آن جسم تهی است، خالی باشد[۱۱].
در مجموع، مباحث کتاب چهارم، حول چیستی مکان، طبقهبندی آن، ماده یا صورت بودنش، امکان یا امتناع وجود مکان در خودش یا مکانی دیگر، معنای خلأ و بیان نظرات مختلف در آن، عدم امکان وجود خلأ مجزای از جسم، عدم وجود خلأ در اجسام، تعریف زمان، تردید درباره وجود آن، بیان صفات گوناگونش و... میچرخد[۱۲].
از کتاب پنجم تا هشتم، مباحث مربوط به حرکت مطرح میشوند و در آنها بهترتیب از طبقهبندی حرکات، پیوستگی حرکت، علت آن و جاودانگیاش صحبت میشود. در طبقهبندی حرکات، انواع تغییرات و فرایندها شرح داده میشوند و اقسام حرکت و حرکتناپذیران (اشیای ثابت) بیان میگردد. همچنین مقولاتی مانند باهم بودن، جدا بودن، در تماس بودن، میانه، متوالی، مجاورت و در پیوستگی بودن توضیح مییابند. نویسنده، سپس وحدت و کثرت حرکات را شرح میدهد و پس از آن به بیان تضاد در حرکات و همچنین تضاد میان حرکت و سکون میپردازد[۱۳].
او درباره ضدیت حرکت و سکون مینویسد: مطلقا هر حرکتی در ضدیت با حرکت دیگر است، اما سکون نیز در تقابل با حرکت است. فقط سکون عدم است، ولی عدم نیز میتواند در برخی وجوه، ضد به حساب آید[۱۴].
مهمترین مبحث در پیوستگی حرکات، بحث از موجودیت پیوسته بینهایت، پیوستگی زمان و مقادیر فضایی، لحظات حرکت و سکون در زمان، قسمتپذیری امر متحرک، آغاز و پایان تغییرات، زمان تغییر، تناهی و عدم تناهی حرکت، ابطال نظریه تقدم تجزیه بر حرکت و بیان سکون، است؛ همچنین بیان این نکته که آنچه بدون اجزاء باشد، امکان حرکت ندارد[۱۵].
درباره علت حرکت، نویسنده از این بحث میکند که هر حرکتی را محرکی است و این دو همراه هم هستند. در این کتاب (کتاب هفتم)، همچنین مقایسه حرکات و تناسبشان نیز بیان میشوند و ارتباط دگرگونیها با کیفیات محسوس توضیح مییابند[۱۶].
حرکت، ممکن است واحد در جنس باشد یا در نوع یا در عدد. حرکت واحد در جنس هنگامی است که در همان مقوله واقع شود؛ مثلاًدر جوهر یا در کیف یا هر مقوله دیگری که قابل حرکت است. همچنین حرکت میتواند واحد در نوع باشد، هنگامی که از یک مماثل به مماثل آن در نوع، حرکت کنیم؛ مثلاًاز سپیدی به سیاهی یا از حُسن به قبح و..[۱۷].
او در کتاب هشتم، در پی اثبات جاودانگی حرکت است و ایرادات به این نظریه را پاسخ میدهد. وی از محرک غیر متحرک اول، بیان حرکت مستدیر و اینکه این نوع از حرکت، نوع اولیه جنبش است و تنها این نوع از حرکت است که پیوسته و نامتناهی است، صحبت میکند و همچنین شرح میدهد که محرک اول، اجزا و مقدار ندارد[۱۸].
وضعیت کتاب
فهرست مطالب در ابتدای کتاب ذکر شده است. پاورقیها علاوه بر ذکر ارجاعات، حاوی مطالب مفیدی در توضیح محتوا هستند.
پانویس
- ↑ ر.ک: کتاب، ص5
- ↑ ر.ک: متن کتاب، ص95-96
- ↑ ر.ک: همان، ص96
- ↑ ر.ک: همان، ص98-122
- ↑ ر.ک: همان، ص122-152
- ↑ ر.ک: همان، ص122
- ↑ ر.ک: همان، ص152-181
- ↑ ر.ک: همان، ص152-153
- ↑ ر.ک: همان، ص182-183
- ↑ ر.ک: همان، ص183
- ↑ ر.ک: همان، ص200
- ↑ ر.ک: همان، ص181-236
- ↑ ر.ک: همان، ص237-265
- ↑ ر.ک: همان، ص260
- ↑ ر.ک: همان، ص265-303
- ↑ ر.ک: همان، ص304-325
- ↑ ر.ک: همان، ص306
- ↑ ر.ک: همان، ص304-386
منابع مقاله
مقدمه و متن کتاب.