ابن رشد، سيرة و فكر، دراسة و نصوص

    از ویکی‌نور
    ‏ابن رشد : سيرة و فکر دراسة و نصوص
    ابن رشد، سيرة و فكر، دراسة و نصوص
    پدیدآورانجابری، محمد عابد (نویسنده)
    عنوان‌های دیگرسيرة و فکر دراسة و نصوص
    ناشرمرکز دراسات الوحدة العربية
    مکان نشرلبنان - بيروت
    سال نشر2001م
    چاپچاپ دوم
    موضوعابن رشد، محمد بن احمد، 520 - 595ق. فلسفه اسلامي
    زبانعربي
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏‎‏/‎‏ج‎‏2‎‏الف‎‏2 / 671 BBR
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    ابن رشد، سيرة و فكر، دراسة و نصوص، عنوان کتابی است یک جلدی از محمد عابد جابری با موضوع تراجم و شخصیت‌ها. جابری در این کتاب به معرفی ابن رشد و بیان ترجمه‌ای از زندگی وی می‌پردازد. او در این کتاب، روی جنبه‌های پنهان و کمتر گفته‌شده از نگاه و زندگانی وی دست می‌گذارد.

    ساختار

    کتاب حاوی تقدیمیه، مدخل، متن اصلی در 13 فصل و خاتمه‌ای حاوی خلاصه کتاب است.

    گزارش محتوا

    نویسنده، این اثر را به‌عنوان فتح بابی برای شناخت ابن رشد و آرای او نگاشته است. او در صفحات این کتاب، سخن از ابن رشد را حول محور واحد «تصحیح» مطرح کرده است. منظور وی از استعاره لفظ «تصحیح» این است که بگوید به «تصحیح» تصویر ابن رشد در اندیشه معاصر، پرداخته است؛ تصحیح تصور رایج و مبهم در مورد زندگی‌نامه وی و رابطه او با دربار دولت موحدیه که در مشهورترین دوره سلطنت آن زندگی می‌کرد از یک‌سو و تصحیح تصویر مبهم و پیچیده‌ای که درباره کارهای علمی وی در ذهن مردم وجود دارد از سوی دیگر.

    وی در جهت بیان زندگی‌نامه شخصی وی، این نکته را روشن کرده که چگونه این زندگی با سیره علمی وی در یک راستا قرار گرفته و مسیر واحدی را تشکیل داده است. جابری، مسائل پیچیده‌ای را که در زندگی او وجود داشته، به‌تفصیل بیان کرده است و فراخوانده شدن او در بیست‌وهشت سالگی برای خدمت در کمیته اصلاح تعلیم که توسط عبدالمؤمن تأسیس ‌شد را هم بیان کرده است. همین امر، ابتدای شروع ارتباط او با بلاط موحدی بود که از طب و فقه و فلسفه وی استفاده می‌کردند. تاریخ ملاقات او با امیر یوسف بن عبدالمؤمن نیز بیان شده و تلخیص کتاب‌های ارسطو که آن زمان از کتاب‌های علمی مرجع بود، توسط وی به هدف رفع سختی‌های عبارت و تقریب آن به ذهن، نیز توضیح داده شده است. اینها در مرحله اول زندگانی علمی وی شمرده شده است[۱].

    در این کتاب از خلال تتبع در مؤلفات ابن رشد و نوشته‌های او درباره احوال نفسی و شئون شخصی خودش و از میان ارتباط این نوشته‌ها با احوال دولت و رجال آن، از حقیقت اینکه ابن رشد با خلیفه یعقوب منصور ارتباطی نداشته است، پرده برداشته می‌شود[۲].

    در کنار وقایع اساسی تاریخی که تاکنون در هیچ کتابی درباره ابن رشد نیامده، نویسنده جنبه‌هایی از سلوک ابن رشد را که عنایت لازم به آنها نشده، بیان داشته است... وی حکیمی فاضل در تمام ممارسات و اعمالش بوده؛ در قضاوت و در تدریس و در تألیف و احتجاج با دیگران. گلایه ابن رشد از کسانی که با تهور در گفتار به حکمت بدی می‌کنند، کمتر از گلایه وی از کسانی نیست که به نام دین با حکمت به مقابله برمی‌خیزند. البته این به‌عنوان یک سیاست یا تاکتیک در نگاه وی نبوده، بلکه در جانش رسوخ کرده بوده که هدف از دین و فلسفه، «فضیلت» است و آموختن دین و فلسفه و تکلم به نام این دو، بدون پوشیدن لباس فضیلت، چیزی نیست جز آسیب زدن؛ هم به دین و هم به فلسفه. ابن رشد علاوه بر اینکه فقیه و فیلسوف بود، مرد اخلاق هم بود[۳].

    محمد عابد جابری، ابن رشد را اولا یک فقیه اصولی معرفی می‌کند که تنها حرف اعاده فتح باب اجتهاد را نزد، بلکه از حرف به ابراز حاجت به قیام هر مجتهدی در هر زمانی، رسید و خودش در این راستا اقدام کرد. وی اولین قدم را در طریق استیناف اجتهاد با نوشتن «بداية المجتهد ونهاية المقتصد» برداشت. او در حدود تقلیدیه اجتهاد، یعنی حدود فقه، باقی نماند، بلکه در اجتهاد اندیشید و آن را در فضای وسیع‌تری، یعنی فضای عقیده، مطرح کرد. حتی بالاتر اینکه فضای فقه و عقیده دو فضای متداخل و متکامل هستند. مجتهد در فقه باید فهم مشخصی از میزان و نحوه ارتباط انسان و الله سبحانه داشته باشد. فقه، مکلف را مخاطب قرار می‌دهد، ولی شناخت تکلیف و شروط و حدود و نتایجش کار علم دیگری (علم کلام) است؛ زیرا فقه یک علم عملی است. از اینجاست که تجدید نظر در علم شریعت (با در نظر گرفتن اینکه معنی اجتهاد ترک تقلید است)، متوقف و مرتبط و در تداخل با اجتهاد در عقیده است و این امر با تجدید نظر در فهمی که مردم برای خود از مبادی علم شریعت ساخته‌اند، میسر می‌شود؛ از اینجاست که اجتهاد و تجدید، معنی «تصحیح» را به خود می‌گیرد و این همان امری است که ابن رشد با نوشتن «الكشف عن مناهج الأدلة» گامی در راستای آن برداشت[۴].

    تصحیح عقیده، مرتبط و متداخل با «تصحیح» وضع «نظر عقلی» از ناحیه شرعی است، جوهر عقیده، ارتباط میان خدا و انسان است و همین، موضوع نظر عقلی نیز هست؛ زیرا عقل چیزی نیست جز نظر در موجودات و اسباب. فلسفه زمان ابن رشد، شایق بود که با اسباب به سبب اول ارتقا یابد؛ یعنی سلسله همه اسباب را به سبب اول برساند و از این جهت با عقیده دینی در یک راستا بود. از اینجاست که اجتهاد در عقیده فقط انصراف به «تصحیح آن از تغییراتی که در نتیجه تأویلات متکلمین با آن مواجه است» ندارد، بلکه بر اعاده ترتیب ارتباط میان آن و فلسفه و بیان مطابقت یکی با دیگری، ادامه می‌یابد[۵].

    وضعیت کتاب

    فهرست مطالب، در ابتدای اثر آمده است. خلاصه کلی مطالب کتاب، نصوص و فهرست اعلام، به‌ترتیب، پس از پایان مطالب، در انتهای کتاب ذکر شده است.

    پانویس

    1. ر.ک: متن کتاب، ص259-260
    2. ر.ک: همان، ص260
    3. ر.ک: همان، ص261
    4. ر.ک: همان، ص261-262
    5. ر.ک: همان، ص262

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.

    وابسته‌ها