اسئله یوسفیه: جدال اندیشگی تفکر شیعه اصولی با اخباری

اسئله یوسفیه: جدال اندیشگی تفکر شیعه اصولی با اخباری: مکاتبات میر یوسف‌علی استرآبادی و شهید قاضی نورالله شوشتری، مجموعه‌ای از نامه‌نگاری‌های این دو عالم در قرن یازدهم است که با کوشش رسول جعفریان و تصحیح وی چاپ شده است.

اسئله يوسفيه
اسئله یوسفیه: جدال اندیشگی تفکر شیعه اصولی با اخباری
پدیدآوراناسترآبادی، میر یوسف‌علی ( نويسنده)

شوشتری، نورالله بن شریف‌الدین ( نويسنده)

جعفریان، رسول (گردآورنده)
عنوان‌های دیگراسئله يوسفيه

جدال انديشگي تفکر شيعه اصولي با اخباري

مکاتبات مير يوسف علي استر آبادي و شهيد قاضي نور الله شوشتري
ناشرمجلس شوراي اسلامى. کتابخانه، موزه و مرکز اسناد = مجلس شوراي اسلامى، کتابخانه موزه و مرکز اسناد
مکان نشرايران - تهران
سال نشر1388ش
شابک978-600-5594-24-9
زبانفارسي
کد کنگره
‏/ج7الف5 / 239/2 BP ‎

ساختار

کتاب با مقدمه مفصل محقق آغاز شده و سپس بیست‌وسه نامه از این دو عالم آمده که دوازده نامه آن از میر یوسف‌علی و یازده نامه متعلق به قاضی نورالله شوشتری است.

گزارش محتوا

مقدمه مصحح حاوی زندگی‌نامه استرآبادی و بررسی محتوای کتاب به‌صورت مشروح است. از جمله مطالبی که در این مقدمه، خاطرنشان شده عبارت است از: این مجموعه مکاتیب، به‌عنوان یک مجموعه کم‌نظیر در ادبیات مذهبی شیعه توسط شص ثالثی گردآوری شده که در مقدمه، خود را «عبدالرحیم الحسینی الجفری البغدادی»، نامیده است[۱].

محتوای رساله، به‌طور عمده بحث‌هایی در موضوع اصلی کتاب، یعنی علم پیامبر و امام است، اما به‌صورت حاشیه‌ای اطلاعات تاریخی قابل ملاحظه‌ای در آن آمده است...

سابقه مسئله علم امام به‌عنوان یک مسئله کلامی، به دوران امامان(ع) رسیده... این مسئله، به‌عنوان یک مسئله کلامی، در آثار کلامی و امام‌شناسی برجستگان شیعه درج شده و در مواردی به دلیل ارتباط آن با بحث عصمت و در مواردی نیز به‌طور مستقل، مورد بحث قرار گرفته است. در این زمینه، همواره دیدگاه‌های متفاوتی وجود داشته و غالباً این تفاوت‌ها، در بستری که از آن باید همدلی یا مخالفت با تأثیر غالیان در تشیع یاد کرد، خود را نشان می‌داده است. یک‌ طرف، تمایل به گسترش دامنه علم پیامبر و امام داشته و آن را لازمه اثبات فضائل و کمالات معصومین می‌دانسته، اما در سوی دیگر، باور به این ملازمه وجود نداشته و ضمن آنکه بالاترین مقام معنوی و دینی را برای معصومین قائل بوده، الزاماً گستره نامحدود برای علم امام قائل نبوده است[۲].

آنچه در این رساله مشاهده می‌کنیم، ادامه بحث از یک مسئله کلامی، یعنی مبحث علم پیامبر و امام، در بستری است که از شیعه اصولی و اخباری تا قرن دهم داریم.

رساله اسئله یوسفیه، در اصل یک رساله علمی است که در قالب مناظره میان یک عالم اخباری و یک شیعه اصولی درگرفته است. یوسف‌علی و قاضی که هر دو در هند و در شهر آگره زندگی می‌کردند، یکی نماینده تفکر اخباری است و دیگری نماینده تفکر شیعه اصولی[۳].

انگیزه اصلی و نخست از نگارش این مکاتبات، پرسش میر یوسف‌علی استرآبادی از قاضی درباره روایتی است که علامه حلی در «تحرير الأحکام الشرعية» و حسن شیعی سبزواری (زندگی در میانه قرن هشتم) در «مصابيح القلوب» آورده و مضمون آن این است که حضرت رسول(ص) مطلبی را از حضرت فاطمه(س) می‌پرسد. پرسش وی این است که مگر رسول خدا(ص) از ضمیر درونی حضرت زهرا(س) و پاسخ وی آگاه نبوده که این پرسش را از ایشان کرد: «چون حضرت پیغمبر(ص)، بر ضمایر جمیع مردمان اطلاع داشتند، خصوصاً بر ضمیر فاطمه(س)، چرا بر سبیل امتحان از فاطمه(ص) پرسیدند»؟.

پاسخ قاضی صریح است و آن اینکه: «مخفی نماند که حضرت رسالت‌پناه، بر ضمایر جمیع مردمان در جمیع احوال اطلاع نداشتند»، بلکه به‌صورت موردی، اگر خداوند اراده می‌فرمود، اطلاعی را در اختیار وی می‌گذاشتند.

قاضی با شاره به شعر سعدی درباره حضرت یعقوب و اینکه گفت:

گهی بر طارم اعلی نشینم گهی بر پشت پای خود نبینم

تأکید دارد که «در اصول عقاید دینیه، هیچ‌کس این دعوی نکرده که انبیا بر ضمایر بشر در جمیع احوال اطلاع داشته باشند، بلکه تصریح کرده‌اند که انبیا علی‌الاتصال منتظر وحی می‌بوده‌اند». نامه نخست و پاسخ آن به همین‌جا پایان می‌یابد و استرآبادی در نامه بعدی شروع به بحث و استدلال در این‌باره می‌کند[۴].

به‌لحاظ محتوایی، مباحث در حول و حوش قرائن و شواهدی است که استرآبادی برای نشان دادن علم مطلق پیامبر و امام به ضمایر اشخاص و انسان‌ها ارائه می‌کند. قاضی در برابر پاسخ می‌دهد، گاه کوتاه و گاه بلند؛ گاه به موارد مورد استدلال و گاه به روش بحث. اوایل بحث‌ها صرفاً بر محور متون و ادله ارائه شده است، اما در ادامه، اندکی گستاخی پیش آمده و تعابیر تند رایج می‌شود. به نظر آنان این امر معمول است و در میان علمای قدیم رایج بوده است.

در جمع، دوازده‌نامه از میر یوسف‌علی و یازده نامه از قاضی نورالله است.

نامه نخست از میر یوسف‌علی استرآبادی است و پس‌ از آنکه قاضی، نامه یازدهم استرآبادی را پاسخ می‌دهد، میر یوسف‌علی نامه پایانی را که نامه دوازدهم است، می‌نویسد، درحالی‌که پاسخی نمی‌یابد.

تا نیمه این نامه‌نگاری‌ها، پرسش و پاسخ جدی است، اما از یک‌ لحظه، قاضی احساس می‌کند که استرآبادی – به قول او – مقصود وی را درک نمی‌کند؛ به همین دلیل از ادامه پاسخ خودداری می‌کند، تا آنکه باز با اصرار استرآبادی به بحث ادامه می‌دهد[۵].

یکی از اشکالات اساسی که قاضی به استرآبادی وارد می‌کند، ضعف منابع مورد استفاده است. وی در این زمینه، یک جا استنادات وی را به کاشفی و نیز استنادش به کتاب «مقصد الأقصی» نسفی و مهم‌تر از همه «مصابيح القلوب» را که اساساً روایت او سوژه اصلی این رساله است، مورد انتقاد قرار می‌دهد و از صاحب «مصابيح القلوب»، به مرد مداح معرکه‌گیر یاد می‌کند و کتاب مقصد اقصی و مانند آن را از کتب مجهوله بشمار می‌آورد. تعبیر مداح معرکه‌گیر برای حسن شیعی سبزواری که آثارش نمونه‌ای از آثار شیعی – فارسی ایران قرن هشتم است، توجه قاضی را به ضعف استنادی این‌گونه متون نشان می‌دهد.

از نظر استرآبادی، این انتقاد به حسن شیعی سبزواری روا نیست؛ به دو دلیل: اولاً آنکه «او مردی بوده از مردم خوب سبزوار و کمال صلاحیت و فضیلت داشته و مسلم عصر خود بوده»؛ ثانیاً آنکه «بر تقدیر تسلیم که مداح و معرکه‌گیر بوده، ندانسته‌اید که مداحی و معرکه‌گیری در اظهار فضایل حضرت امیر(ع) عین عبادت است».

انتقاد قاضی به کاشفی نیز ازآن‌روست که کاشفی در هرات هم‌نشین امیر علی‌شیر نوایی بود که به ضدیت با شیعه شهرت داشت و این اخبار در هند کاملاً آشکار بود؛ گرچه خود کاشفی، از شهر سبزوار و اساساً شیعی بود، اما فضای نوشته‌هایش در هرات، از جمله تفسیر، رنگ و آب شیعی نداشت[۶].

استنادهای مکرر استرآبادی به خطبة البيان، قاضی را به اعتراض واداشته و ابراز می‌دارد که وی تا این لحظه اصل صحت این خطبه را اثبات نکرده است... اما سیر برخورد قاضی با این خطبه، چنان است که وی گرچه اوایل بحث چندان در این خطبه تردید نمی‌کند، اما به‌تدریج اعتراض خود علیه آن را جدی‌تر کرده و خطبه مذکور را ساخته دست غلات شیعه می‌داند. تحلیل ارائه‌شده توسط وی، نشانگر آن است که قاضی توجه ویژه‌ای به متون برساخته غالیان دارد و حاضر نیست هر روایتی را که در متون سابق آمده، بپذیرد[۷].

استرآبادی به‌عکس قاضی، این خطبه را کار غالیان نمی‌داند و معتقد است که اگر غالی کسی است که علی(ع) را خدا می‌داند روا نیست که در خطبة البيان چنین از قول امام جعل کند که گفته است: «أنا الموصوف بألف صفة من أوصاف الله غیر الألوهية». این در حالی است که استرآبادی تصورش بر آن است که غلو صرفاً آن است که کسی امام علی را خدا بداند و الوهیت را به او نسبت دهد[۸].

قاضی روی بدنام کردن شیعه از سوی مخالفان و اینکه آنان امثال این خطبه را جعل کرده باشند «تا عوام شیعه به نقل آن اقبال نمایند و آنگاه اقبال ایشان را به نقل و روایت آن موجب تشنیع و تجهیل شیعه سازند»، تأکید دارد و می‌گوید: «جمیع اختلافات که در دین پیدا شده، از احادیث کاذبه و اخبار موضوعه غلات و خارجیان است و در کتب رجال شیعه همیشه حکم بر فساد روایات بسیاری از غلات شیعه کرده‌اند».

در مقابل، استرآبادی چنین باوری را قبول ندارد و می‌گوید که قرآن ملاک و «محک آن زرهای ناقص‌عیار است» و خطبة البيان هم چون «به قرآن موافق است، احتمال وضع را در او گنجای نیست». در واقع این تفاوت فکر، به تفاوت این دو نفر در نشانه‌شناسی غالی‌گری در روایات بازمی‌گردد[۹].

وضعیت کتاب

فهرست مطالب، در ابتدای کتاب و فهرست اعلام در انتهای آن آمده است.

پاورقی‌ها حاوی ارجاعات و اختلاف نسخ است.

پانویس

  1. ر.ک: مقدمه مصحح، ص14
  2. ر.ک: همان، ص15
  3. ر.ک: همان، ص16-17
  4. ر.ک: همان، ص17-18
  5. ر.ک: همان، ص18-19
  6. ر.ک: همان، ص24-25
  7. ر.ک: همان، ص26-27
  8. ر.ک: همان، ص28
  9. ‏ر.ک: همان، ص28-29

منابع مقاله

مقدمه و متن کتاب.

وابسته‌ها