عدة العقول و عمدة المعقول في إيضاح مباني الأصول

عدة العقول و عمدة المعقول في إيضاح مباني الأصول، تألیف فضل بن احمد بن خلف بخاری، از جمله آثار قرن ششم هجری است. این اثر، مشتمل بر نه مقاله فارسی و عربی فلسفی و کلامی است که «عدة العقول و عمدة المعقول» هشتمین مقاله است. مقدمه و تصحیح این اثر به قلم نجیب مایل هروی انجام شده است.

‏عدة العقول و عمدة المعقول في إيضاح مباني الأصول
عدة العقول و عمدة المعقول في إيضاح مباني الأصول
پدیدآورانبخاري، فضل بن احمد (نویسنده) مایل هروی، نجیب (مصحح)
عنوان‌های دیگرهمراه با ديگر مقالات فلسفي و کلامي
ناشرآستان قدس رضوي، بنياد پژوهشهای اسلامى
مکان نشرايران - مشهد مقدس
سال نشرمجلد1: 1371ش,
موضوعفلسفه اسلامي - متون قدیمی تا قرن 14 نثر فارسی - قرن 6ق.
زبانفارسی عربی
تعداد جلد1
کد کنگره
‏‏‎‏BBR‎‏ ‎‏790‎‏/‎‏5‎‏ ‎‏/‎‏ب‎‏3‎‏ع‎‏8
نورلایبمطالعه و دانلود pdf

ساختار

این اثر مشتمل بر مقدمه‌ای تحقیقی از مصحح کتاب و نه رساله است که در بخش اول شش رساله فارسی و در بخش دوم سه رساله عربی ارائه شده است. مقالات فارسی مختصر و هرکدام در چند صفحه و در مجموع سی صفحه از کتاب را پوشش داده‌اند. مقالات عربی نیز هفتاد صفحه از کتاب را در بر گرفته است. درباره آخرین مقاله نیز تصویر نسخه خطی ارائه شده است.

گزارش محتوا

مایل هروی در مقدمه‌اش بر کتاب، فرهنگ تکرار و گزیده‎سازی نگارش‎های پیشینیان را از ابتلائات دامنگیر فرهنگ امروز ما دانسته است. امروزه به تعبیر او «نان‎آور» بودن این امور سبب شده که برخی فرهیختگان نیز بی‌توجه به آداب گزیده‎سازی به نگارش گزیده‌های مکرر و مشابه بپردازند. البته او تصریح می‌کند که «فرهنگ تکرار سواى تکرار فرهنگ است؛ وجوه اصیل و ناب و عالى فرهنگ، خود تکرار می‌‏شود و در حین تکرار هر دم گوشه‏اى از جمال خود را مى‏نمایاند و صید خود را مى‎کند و فرهنگ تکرار نه‏ تنها مانعى می‌‏شود و نمى‎گذارد که تکرار فرهنگ جمال‎نمایى کند، بلکه فقط و فقط یک وجه فشرده و گاه ناهماهنگش را همچنان تکرار مى‎کند»[۱]. ‏

وی همچنین مجموعه رسائل حاضر را از جمله آثاری دانسته که نزدیک به صد سال پیش از مغول ساخته و پرداخته شده است و مؤلّف آن به‌درستى شناخته نیست؛ نام ‏و نشان او در هیچ‏‌یک از مآخذ و منابع رجالى و غیر رجالى روزگارش و نیز در مآخذ سده‏‌هاى میانه و متأخّر ضبط نشده است[۲]. ‏

در جاى‏جاى نسخه مجموعه رسائل، از نویسنده به‌صورت‎هاى «حکیم»، «الحكيم الفاضل» یاد شده است. در ظهر رساله «عدة العقول و عمدة المعقول» هم خودش آورده است که رساله مذکور را در سال 558ق، بدون توجه و اخذ و نقل از کتابى تألیف کرده است. متن رساله‌‏ها و نکته‏‌گیری‎هایى که گاه بر فلاسفه یونان دارد و گاه بر معتزله و گاهى هم بر کسانى چون ابوسهل مسیحى انتقاد و تعریض مى‎کند، همه از تسلّط و تصلّب او در مفاهیم فلسفى و کلامى حکایت دارند و مؤید اشاره مزبور است که در ظهر نسخه «عدة العقول» آمده است[۳]. ‏

اولین رساله کتاب پاسخ به دو مسئله در موضوع حدوث نفس با جسم و نسبت لذات حسی با لذات عقلی است[۴]. ‏

مقاله سوم نیز در پاسخ به تردید سوفسطائیان است که بیرون از عوالم معقول و محسوس عالمى دیگر اثبات مى‎کنند: «و هر که دعوى کند به‌جز این عالم محسوس از بعد عالم معقول، عالمى دیگر هست سوفسطائى باشد یا مغالطه و مخادعه مى‎کند... از بهر آنکه عقلاى عالم مجموع این جمله علوم و قوانین عقلیه و براهین واضحه و ارصاد صحیحه که آلات تحقّق معلومات‏ است در سال‎هاى فراوان رنج‎ها برده‌‏اند و نظرها کرده و تجارب و بحث را استعمال تمام به‌جاى آورده، به استقصاى تمام شافى و خلف از سلف صنعت و تصانیف ایشان به میراث یافته و فروگرفته و به‎قدر طرق و وسع خویش امتحان و تصفّح کرده، موجودات محسوس بیش از این نیافته‏‌اند البته»[۵]. ‏

در چهارمین مقاله، نظریه ابوسهل مسیحى (در گذشته اوائل قرن پنجم) را که نور را نه عرض دانسته است و نه جوهر، نقد و تعریض مى‎کند و به استناد ادّله عقلى عرض بودن نور را به‌گونه‌‏اى مسلّم می‌دارد که می‌توان گفت این انکار و اثبات فضل بن احمد یکى از نمونه‎‏هاى بارز در تاریخ انتقادهاى علمى است. امّا با وجود آنکه فضل یکى از حکیمان و متکلّمان منقّد است، در نقد و ردّ رأى و نظر پیشینیان خود، به فلاسفه‌‏اى همچون ابن سینا که به‌تندى آراى دیگران را نقد و طرد مى‎کرده‌‏اند، نمى‌‏ماند و جانب حزم و احتیاط را مرعى می‌‏داشته است و حتّى پختگی‎هاى پیشینیان را به هنگام نقد نارسایی‎هاى آنان نشان می‌‏دهد؛ چنان‎که وقتى نظریه نور ابوسهل مسیحى را نقد مى‎کند، درباره او می‌نویسد: «مردى بوده است که سخن او در حکمت معتبر دارند، اما در باب معرفت نور او را عثرتى افتاده است». همین روحیه احتیاط و بینش نقد علمى است که به او آموخته است تا از یافته‏‎ها، رنج‎ها و تجربه‏‌هاى پیشینیان استقبال کند و نظر جمهور آنان را به‎مثابه دلیلى براى مجاب کردن برخى از دسته‏‌هاى فلسفى تلقى نماید[۶]. ‏

نخستین نکته‌‏اى که در مورد رساله‏‌هاى فارسى این مجموعه باید لحاظ گردد این است که به‎قطع و یقین رساله‌‏هاى مزبور از نگارش‎هاى فضل بن احمد است، نه از ملفوظات و امالى او. اینکه در برخى موارد آمده است که: «قال الحكيم» و «حکیم گوید»، مسلّما که از اضافات کاتب نسخه است و به واقع یکى از آداب کاتبان و نسخه‌‏نویسان، که بعضاً پیش از پرداختن به متن نوشته مؤلف آن را می‌آورده‌‏اند. نمونه بسیار بارز این ادب نسخه‌‏نویسى را در آغاز تفسیر تاج التراجم شهفور اسفراینى، در نسخه‎‏هاى گنج‎بخش پاکستان و بودلیان می‌بینیم و نیز نمونه دیگر آن را در أنس التائبين احمد جام ژنده‏پیل می‌یابیم که در آغاز هر باب، این طرز کتابت را کاتب پى گرفته است[۷]. ‏

در اولین مقاله عربی، موضوع احاطه علم خداوند به معلومات و کیفیت تعلق آن به کلیات و جزئیات که از مسائل اختلافی فلاسفه است، مطرح شده است؛ مثلاً کسانی مانند شاگردان ارسطو معتقدند خداوند به کلیات عالم است، نه به جزئیات. نویسنده دیدگاه‌های مختلف را در این رابطه مورد بررسی قرار داده است[۸]. ‏

در رساله «عدة العقول» که هشتمین رساله کتاب است، چگونگى بحث در زمینه وحدانیت بارى تعالى، حدوث عالم و مقوله معاد حاکى از آن است که نویسنده به اصل استدلال منطقى و فلسفى در اثبات نکات کلامى واقف بوده و همچون غزالى در «الاقتصاد في الاعتقاد» و یا چونان شهرستانى در «نهاية الإقدام» وحدانیت را تثبیت کرده و حدوث عالم را تبیین نموده و معاد را تعلیل کرده است. این نشان می‌‏دهد که مؤلّف رساله‌‏هاى حاضر به‎هیچ‏وجه نهضت کلامى قرون میانه را‎ - که مفاهیم و مصادیق فلسفى به‌وضوح وارد علم کلام شده - درک نکرده است[۹].

مهم‎ترین و چشمگیرترین نکته‌‏اى که فضل بن احمد در طرح مسائل و مباحث به آن اهمیت داده، تخصّصى کار کردن اوست. از رساله‌‏هاى موجود او برمی‌آید که وى در تحقیق فلسفه و کلام به کلیات نمی‌پرداخته و قصد فراهم ساختن دانشنامه را نداشته است. این روش که در میان معاصران او کمتر دیده می‌‏شود، می‌تواند یکى از امتیازات هویت فکرى و فرهنگى او محسوب گردد. عبارت او در آغاز رساله «عدة العقول» حاکى از این است که او در مباحث فلسفه و کلام، خود صاحب رأى و نظر بوده و به اخذ و نقل این مباحث از دیگران بسنده نمى‎کرده است. تعریض و انتقادهایى نیز که در مورد فلاسفه متقّدم (یونانیان) و جدلیان متأخّر دارد و به همین جهت رساله «عدة العقول» را املا مى‎کند یا می‌نویسد و در آن وجود صانع، حدوث عالم، بقاى نفس و معاد را اثبات مى‎کند و فهم و استداراک حشویه و دهریه را مزیف و نبهره مى‎نماید و طرزى را که در نقد و ردّ نظریه ازلیت عالم مطرح می‌‏دارد، همه از تأمّل و تدبر او در زمینه فلسفه و کلام و تطبیق مقولات فلسفى با ادله شرعى و یا تفریق آنها از موازین و قواعد شریعت حکایت مى‎کند[۱۰]. ‏

نگاه تخصصى وی به مسائل کلامى و مباحث فلسفى، سبب شده است تا وى به فلسفه و کلام دید و نگره‏اى انتقادى داشته باشد. از رسائل او برمی‌آید که وى هرگز مبهوت و مرعوب شهرت و قبول حکما و دانشمندان پیشین نشده است. آنجا که حکیمان و منجمان پیشین نتوانسته‌‏اند دلیلى در پشت مفاهیم و مصطلحاتشان بگذارند، فضل بن احمد ناتوانى و عجز آنان را نموده است و آنجا که نظر و رأى آنان مدلّل و مبرهن بوده، وى از آنان تبجیل کرده و دلایل آنان را روشن‎تر تبیین نموده است. آنجا که منجّمان پیشین بالاى نه فلک، فلکى به نام فلک اطلس اثبات کرده‌‏اند، او این اصطلاح را نپذیرفته و آن را فلک دهم شناسانده و گفته است: «وجود این فلک (فلک اطلس) محسوس نیست و منجمان را بر وجود او هیچ دلیل نیست»[۱۱]. ‏

وضعیت کتاب

در پاورقی‎های کتاب، اختلاف متن با نسخه اصلی و صحیح برخی الفاظ ذکر شده است. در انتهای اثر فهرست لغات و اصطلاحات، کسان، آیات قرآنی و احادیث و اقوال ذکر شده است.

پانویس

  1. ر.ک: پیشگفتار مصحح، صفحه نه و ده
  2. ر.ک: همان، صفحه هجده و نوزده
  3. ر.ک: همان، صفحه نوزده
  4. ر.ک: متن کتاب، ص7-4
  5. ر.ک: پیشگفتار، صفحه بیست‎وسه و بیست‎وچهار؛ متن کتاب، ص13
  6. ر.ک: پیشگفتار، صفحه بیست‎وسه
  7. ر.ک: همان، صفحه بیست‎وچهار
  8. ر.ک: متن کتاب، ص39
  9. ر.ک: پیشگفتار مصحح، صفحه بیست
  10. ر.ک: همان، صفحه بیست‎ویک و بیست‎ودو
  11. ر.ک: همان، صفحه بیست‎ودو

منابع مقاله

پیشگفتار و متن کتاب.


وابسته‌ها