ناصر خسرو

    از ویکی‌نور
    ناصر خسرو
    نام ناصر خسرو
    نام‌های دیگر ن‍اص‍ر خ‍س‍رو ب‍ل‍خ‍ي‌

    ن‍اص‍ر خ‍س‍رو ع‍ل‍وي‌ ق‍ب‍ادي‍ان‍ي‌ م‍روزي‌

    ن‍اص‍ر خ‍س‍رو م‍روزي‌

    نام پدر
    متولد 394ق
    محل تولد
    رحلت 481ق
    اساتید
    برخی آثار سفرنامه حکيم ناصرخسرو قبادياني مروزي با حواشي و تعليقات و فهارس اعلام تاريخي و جغرافيائي و لغات

    ديوان اشعار ناصر خسرو قبادياني: مشتمل بر قصايد و قطعات و رباعيات و اشعار پراکنده و رشنايي نامه و سعادت نامه

    خوان الاخوان

    کد مؤلف AUTHORCODE00412AUTHORCODE

    ناصر خسرو (394- 481ق)، حکیم و جهانگرد ایرانی و از مبلغان مذهب اسماعیلی بود که سفرنامه او، شهرت جهانی دارد.

    ولادت

    ابومعین ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانی بلخی، معروف به ناصر خسرو، در 9 ذ‌ی‌قعده 394ق (3 سپتامبر 1004م/ 12 شهریور 383ش)، در روستای قبادیان بلخ، در خانواده‌ای ثروتمند که ظاهرا به امور دولتی و دیوانی اشتغال داشتند، چشم به جهان گشود[۱].

    دوران کودکی

    در زمان تولد ناصرخسرو، پنج سال از آغاز سلطنت سلطان محمود غزنوی می‌گذشت. ناصرخسرو در دوران کودکی، با حوادث گوناگون روبرو گشت و برای یک زندگی پرحادثه، آماده شد. از جمله جنگ‎های طولانی سلطان محمود و خشک‎سالی بی‌سابقه در خراسان که به محصولات کشاورزان، صدمات فراوان زد و نیز شیوع بیماری وبا در این خطه که جان عده زیادی از مردم را گرفت[۲].

    دوران جوانی

    ناصرخسرو در ابتدای جوانی، به تحصیل علوم متداول زمان پرداخت و قرآن را از بر کرد. در دربار پادشاهان و امیران، از جمله سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی به‎عنوان مردی ادیب و فاضل، به کار دبیری اشتغال ورزید و بعد از شکست غزنویان از سلجوقیان، ناصرخسرو به مرو و به دربار سلیمان چغری بیک، برادر طغرل سلجوقی رفت و در آنجا نیز با عزت و اکرام، به حرفه دبیری خود ادامه داد و به دلیل اقامت طولانی در این شهر، به ناصرخسرو مروزی، شهرت یافت[۳].

    وی که به دنبال سرچشمه حقیقت می‌گشت، با پیروان ادیان مختلف، از جمله مسلمانان، زرتشتیان، مسیحیان، یهودیان و مانویان، به بحث و گفتگو پرداخت و از رهبران دینی آن‎ها، در مورد حقیقت هستی، پرس‎وجو کرد؛ اما ازآنجاکه به نتیجه‌ای دست نیافت، دچار حیرت و سرگردانی شد و برای فرار از این سرگردانی، به شراب و می گساری و کامیاری‎های دوران جوانی، روی آورد[۴].

    دوران میان‎سالی

    در سن چهل‎سالگی، شبی در خواب دید که کسی او را می‌گوید: «چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند؟ اگر بهوش باشی بهتر. ناصرخسرو پاسخ داد: حکما چیزی بهتر از این نتوانستند ساخت که اندوه دنیا ببرد. مرد گفت: حکیم نتوان گفت کسی را که مردم با به بیهشی و بی‎خردی رهنمون باشد. چیزی باید که خرد و هوش را بیفزاید. ناصرخسرو پرسید: من این از کجا آرم؟ گفت: عاقبت جوینده یابنده بود و به سمت قبله اشاره کرد». ناصرخسرو در اثر این خواب، دچار انقلاب فکری شد و از شراب و همه لذایذ دنیوی دست شست و شغل دیوانی را رها کرد و راه سفر حج در پیش گرفت[۵].

    مسافرت‎ها

    وی مدت هفت سال سرزمین‎های گوناگون از قبیل آذربایجان، ارمنستان، آسیای صغیر، حلب، طرابلس، شام، سوریه، فلسطین، جزیره العرب، قیروان، تونس و سودان را سیاحت کرد و سه یا شش سال در پایتخت فاطمیان، در مصر، اقامت کرد و در آنجا، در دوران المستنصر بالله، به مذهب اسماعیلی گروید و از مصر، سه با به زیارت کعبه رفت[۶].

    وی در سال 444ق، بعد از دریافت عنوان «حجت خراسان» از طرف المستنصر بالله رهسپار خراسان گردید. او در خراسان و به‎خصوص در زادگاهش بلخ، اقدام به دعوت مردم به کیش اسماعیلی نمود، اما برخلاف انتظارش، مردم آنجا به دعوت وی، پاسخ مثبت ندادند سرانجام عده‌ای تحمل او را نیاورده و در تبانی با سلاطین سلجوقی، بر وی شوریدند و از خانه بیرونش کردند. ناصرخسرو از آنجا به مازندران و سپس به نیشابور رفت و چون در هیچ‎کدام از این شهرها، در امان نبود، به‎طور مخفیانه می‎زیست و سرانجام پس از مدتی آوارگی، به دعوت امیر علی بن اسد، یکی از امیران محلی بدخشان که اسماعیلی بود، به بدخشان سفر نمود و بقیه 20 تا 25 سال عمر خود را به یمگان بدخشان سپری کرد. او تمام آثار خویش را در بدخشان نوشت و تمام روستاهای بدخشان را گشت. وی در بین اهالی بدخشان، دارای شأن، مقام و منزلت خاصی است، تا حدی که مردم او را به نام «حجت»، «سید شاه ناصر ولی»، «پیر شاه ناصر»، «پیر کامل» و... یاد می‌کنند[۷].

    عقاید

    ناصرخسرو، از شاعران بزرگ فارسی‎زبان، حکیم و جهانگرد ایرانی و از مبلغان مذهب اسماعیلی بود. وی بر اغلب علوم عقلی و نقلی زمان خود، از قبیل فلسفه یونانی، حساب، طب، موسیقی، نجوم، فلسفه و کلام، تبحر داشت و در اشعار خویش، به‎کرات از احاطه داشتن خود بر این علوم، تأکید کرده است. ناصرخسرو به همراه حافظ و رودکی، جزء سه شاعری است که کل قرآن را از بر داشته است. وی در آثار خویش، از آیات قرآن برای اثبات عقاید خویش، استفاده کرده است[۸].

    وفات

    او در سال 481ق/ 1088م/ 467ش درگذشت. مزار وی در یمگان زیارتگاه است. از ناصرخسرو زن و فرزندی نماند، زیرا تا پایان زندگانی، مجرد بود[۹].

    آثار

    ناصرخسرو دارای تألیفات و تصنیف‎های بسیار بوده است. آثار وی عبارتند از:

    1. دیوان اشعار فارسی؛
    2. دیوان اشعار عربی (که متأسفانه در دست نیست)؛
    3. جامع الحكمتین؛ رساله‌ای است به نثر دری (فارسی) در بیان عقاید اسماعیلیان؛
    4. خوان الأخوان؛ کتابی است به نثر در اخلاف و حکمت و موعظه؛
    5. زاد المسافرين؛ کتابی است در بیان حکمت الهی به نثر روان؛
    6. گشایش و رهایش؛ رساله‌ای است به نثر روان فارسی، شامل سی پرسش و پاسخ آن‎ها؛
    7. وجه دین؛ رساله‌ای است به نثر در مسائل کلامی و باطن و عبادات و احکام شریعت؛
    8. بستان العقول و دليل المتحرين؛ که از آن‎ها اثری در دست نیست؛
    9. سفرنامه؛ این کتاب، مشتمل بر مشاهدات سفر هفت‎ساله وی بوده و یکی از منابع مهم جغرافیای تاریخی به‎حساب می‎آید؛
    10. سعادت‎نامه؛ رساله‌ای است منظوم شامل سیصد بیت؛
    11. روشنایی‌نامه؛ این رساله نیز به نظم فارسی است[۱۰].

    رساله‎های دیگری نیز به وی نسبت داده شده که بسیاری از خاورشناسان که راجع به احوال و آثار ایشان تحقیق کرده‌اند، در وجود آن‎ها تردید کرده‌اند. برخی از آن‎ها به‎مرورزمان از بین رفته‌اند و یا شاید در مناطق کوهستانی بدخشان، در نزد اشخاص و افرادی محفوظ باشد[۱۱].


    پانویس

    1. قبادیانی، ناصر خسرو، ص5
    2. همان
    3. همان، ص5- 6
    4. همان، ص6
    5. همان
    6. همان، ص7
    7. همان
    8. همان، ص5
    9. همان، ص7
    10. همان، ص9- 10
    11. همان، ص10

    منابع مقاله

    قبادیانی، ناصرخسرو، مقدمه «دیوان ناصرخسرو»، تهران، انتشارات آدینه سبز، چاپ اول، 1393.