اثیرالدین ابهری، مفضل بن عمر
نام | اثیرالدین ابهری، مفضل بن عمر |
---|---|
نامهای دیگر | ابهری، اثیرالدین
اثیرالدین، فضل بن عمر مفضل بن عمر ابهری |
نام پدر | |
متولد | |
محل تولد | |
رحلت | 660 ق |
اساتید | |
برخی آثار | حاشية... محمد عليش علي شرح شيخ الإسلام علي ايساغوجي في علم المنطق |
کد مؤلف | AUTHORCODE17703AUTHORCODE |
اثير الدين ابهرى مفضل بن عمر بن مفضل (د 663ق1265/م)، فيلسوف، منطقى، منجم و رياضىدان بوده و از جزئيات زندگانى وى همین اندازه معلوم است كه از مردم ابهر - شهرى میان زنجان و قزوین - بوده است. برخى از متأخران، او را ابهرى سمرقندى دانستهاند؛ اما علت این انتساب دانسته نيست. آيا پدرانش از اهل سمرقند بودهاند؟ خود او مدتى در سمرقند زيسته است؟ و يا مقصود از ابهر یکى از مضافات سمرقند است؟ بههرحال در منابع قديم هيچگونه خبرى در اينباره در دست نيست. از طرف ديگر در ایرانیکا آمده است كه اثير الدين در موصل متولد شده و همان جا به تحصيل پرداخته است. اگرچه مىتوان تحصيل اثير الدين را در موصل به جهت شاگردى او نزد كمالالدين بن يونس موصلى محتمل دانست، ولى اينكه در موصل زاده شده باشد، در هيچیک از منابع قديم به این مطلب اشاره نشده است؛ وانگهى اگر این دانشمند در موصل متولد شده و تحصيل كرده باشد، چرا به ابهرى يا ابهرى سمرقندى شهرت يافته است؟ افزون بر اينها تصريح خود اثير الدين مبنى بر اينكه وى از ديار خویش برای استفاده از محضر شيخ كمالالدين بن يونس راهى موصل شده است، احتمال ولادت او را در موصل یکسره نفى مىكند.
اثير الدين از شاگردان مشهور امام فخر رازى است. تحصيل او نزد امام فخر بايد در یکى از نواحى خوارزم، ماوراءالنهر (دربار سلاطين غور)، غزنه و هرات بوده باشد؛ زيرا مجالس درس وى در این نواحى - مخصوصا در هرات - تشكيل مىشد و به این ترتيب اثير الدين بايد به خراسان نيز سفر كرده باشد.
از استادان ديگر وى، كمالالدين ابوالفتح موسى بن يونس موصلى (551-639ق) است و اثير الدين نزد او رياضيات و نجوم آموخته است. ابن خلكان مىنویسد: من خود شاهد بودم كه اثير الدين، در محضر كمالالدين يونس مانند طالب علمى کتاببهدست مىنشست و مجسطى مىخواند، درحالىكه خود مقام بلندى در علم داشت و مردم از مصنفات او استفاده میكردند.
پس از بروز فتنه مغول و آشفتگى اوضاع، اثير الدين نيز مانند بسيارى از دانشمندان در پى يافتن مأمنى مناسب به سفر پرداخت. ابتدا بهسوى شام رفت و مدتى در اربل و دمشق بسربرد. در دمشق پيوسته با اهل علم ارتباط داشت و چندى در خدمت محییالدين محمد بن محمد بن سعيد بن ندى (د 651ق) بود.
از شام رهسپار بلاد روم (آسياى صغير) گرديد و در محيط نسبتا آرام آنجا كه پناهگاه دانشمندان و عارفان سده 7ق بود، ماندگار شد و ازاينپس اوقات خود را به تدريس و تعليم و تأليف مىگذرانيد.
اثير الدين معاصر نصيرالدين طوسى بود و این دو دانشمند در زمینه مسائل علمى و فلسفى با یکديگر مكاتباتى داشتند. متن یکى از این مكاتبات كه به زبان فارسی است، بر جاى مانده است. به عقيده برخى از محققان معاصر، اثير الدين نيز مانند بسيارى از رياضىدانان زمان خود در رصدخانه مراغه كه به همت خواجه نصير طوسى برپا شده بود، فعاليت داشت. بااينكه بعضى از شاگردان اثير الدين - مانند نجمالدين دبيران كاتبى قزوینى - در رصدخانه مذكور فعاليت داشتند، ولى ارتباط مستقيم خود او با این رصدخانه محرز نيست و تا زمانى كه مدارک قطعى در اينباره به دست نيايد، آن را بايد با شك و ترديد تلقى كرد.
اثير الدين، چنانكه اشاره شد، علاوه بر تأليف، تدريس نيز مىكرد. از شاگردان معروف او یکى كاتبى قزوینى (601-675ق) است كه از رياضىدانان و صاحبنظران در هيئت و نجوم و ساختن آلات رصدى شمرده مىشد. كاتبى در کتاب «حكمة العين» بارها از اثير الدين بهاحترام ياد مىكند و متعرض نظريات فلسفى او مىشود.
شاگرد ديگر اثير الدين، عماد الدين زكريا بن محمود قزوینى (600-682ق) مؤلف کتابهاى «آثار البلاد» و «عجايب المخلوقات» است كه ظاهرا در دمشق از محضر استاد بهره برده است. از شاگردان ديگر وى مىتوان از ابن خلكان نام برد كه به تصريح خود در حدود سالهاى 625 و 626ق كه اثير الدين از موصل به اربل آمده بود، نزد او به فراگرفتن فن خلاف مشغول بوده است. جمالالدين احمد بن عيسى قزوینى از شاگردان ديگر اثير الدين است كه به سبب خدمت نزد اثير الدين و ارتباط نزدیک با او به اثيرى معروف شده بود.
اثير الدين ابهرى، طبع شعر نيز داشت و به گفته مؤلف «عرفات العاشقين» ديوانى در 3 هزار بيت داشته است. حمدالله مستوفى و واله داغستانى نيز یک رباعى از اشعار او را آوردهاند.
درباره سال وفات اثير الدين اختلاف است: برخى وفات او را در 660ق دانستهاند. حاجى خليفه گاه وفات وى را در 663ق ذكر مىكند، گاه از حدود سال 700ق سخن مىگوید و جاى ديگر فوت او را بعد از 660ق مىنویسد؛ اما بهطور قطع 700ق نادرست است؛ زيرا كه كاتبى قزوینى (د 675ق) در کتاب «حكمة العين» از استاد خود، اثير الدين، با عبارت «برد الله مضجعه» ياد مىكند. بههرحال وفات اثير الدين را در عهد هلاكوخان مغول، میان سالهاى 660 تا 663ق دانستهاند و ظاهرا 663ق، قولى است كه بسيارى برآنند.
اثير الدين علاوه بر حكمت، در رياضيات نيز به استادى شهرت يافت. وى را در هندسه بىهمتا مىشمردند. حكايت شده است كه الملك الكامل ايوبى چند مسئله دشوار رياضى را كه دانشمندان فرنگ در حل آنها درمانده بودند، برای اثير الدين فرستاد و هرچند در دنباله گزارش آمده است كه وى نيز به علت دشوارى آن مسائل از استادش كمالالدين بن يونس كمك خواست، اما این خود نكتهاى است كه متن نهایى پاسخ از سوى اثير الدين تهيه شد. آثار رياضى او از ديدگاه رياضىدانان معاصر وى و نيز دانشمندان دورانهاى بعد، مهم شمرده شده است. بهویژه در سدههاى اخير، پژوهشگران تاريخ رياضيات از او و آثارش بسيار سخن گفته و در بررسى آنها كوشيدهاند.
رساله «اصلاح اصول اقليدس» و كوشش اثير الدين برای اثبات اصل پنجم اقليدس كه به نام اصل توازى شهرت يافته است، در تاريخ رياضيات جايگاه ویژهاى دارد. این اصل چنين بيان مىشود: هرگاه خطى دو خط ديگر را قطع كند، بهطورىكه دو زاویه كه مجموع آنها از دو قائمه كمتر باشد، به وجود آيد، آن دو خط یکديگر را در جهتى كه آن دو زاویه به وجود آمدهاند، قطع خواهند كرد.
آثار
1. المجسطي (رسالهاى است مختصر در هيئت. شايد این رساله همان باشد كه در برخى منابع از آن با عنوان «مختصر في علم الهيئة» ياد شده است).
2. سه رساله در هيئت و نجوم؛
3. غاية الإدراك في دراية الأفلاك (اين کتاب در برخى منابع به نامهاى گوناگون ذكر شده است: «درايات الأفلاك»؛ «دراية الأفلاك»؛ «في دراية الأفلاك»)؛
4. اصلاح اصول اقليدس، در 13 مقاله؛
5. الزيج الشامل؛
6. الزيج الاختياري يا الزيج الأثيري؛
7. شریک الأقطار (شامل چند مقاله در رياضيات است و در مقاله پنجم آن شبهه جذر اصم بررسى شده است)؛
8. رسالة في بركار القطوع (اين رساله شامل انديشههایى است كه اثير الدين، طى آموزش رساله «درباره دايره» نزد كمالالدين بن يونس، بدانها دست يافته است)؛
9. رسالة الأسطرلاب يا رسالة في معرفة الأسطرلاب؛
10. رسالة في علم الهيئة؛
11. مختصر في علم الهيئة؛
12. الزيج المقنن؛
13. الزيج الملخص (زمانى قمشهاى، على، ص454-460).
منابع مقاله
زمانى قمشهاى، على، هيئت و نجوم اسلامى، جلد سوم (اخترشناسان و نوآوران مسلمان)، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، چاپ اول، 1387ش.