ابن ازرق، احمد بن یوسف
نام | ابن ازرق، احمد بن یوسف |
---|---|
نامهای دیگر | ابن الازرق، احمد بن یوسف
ابن الازرق الفاروقی فارقی، احمد بن یوسف فاروقی، احمد بن یوسف |
نام پدر | |
متولد | |
محل تولد | |
رحلت | 572 ق |
اساتید | |
برخی آثار | |
کد مؤلف | AUTHORCODE07100AUTHORCODE |
احمد بن يوسف بن ازرق فارقى، محدث، فقيه، مورخ، جغرافىدان معروف سده 6ق / 12م و مؤلف تاريخ «مَيافارقين و آمِد» معروف به «تاريخ الفارقي» مىباشد. او در شوال 510ق / 1117م، در مَيافارقين، از شهرهاى ديار بكر، در خانوادهاى اصيل و سرشناس متولد شد.
اطلاعات مفصلى درباره پدر و خاندان او در دست نيست. نياى وى رئيس ابوالحسن على بن ازرق یکى از رجال مشهور زمان خود بود و لقب رئيس، بر پايگاه مهم سياسى - اجتماعى وى دلالت دارد.
عمده اطلاعات ما درباره این مورخ، از جاىجاى کتاب تاريخش به دست مىآيد. وى در جوانى برای فراگيرى دانش به بغداد رفت و در آنجا به آموختن قرآن، فقه، لغت و نحو، حديث و تفسير همت گماشت و از دانش گروه زيادى از مشايخ و استادان آن شهر، بهره گرفت.
قرآن را نزد شيخ ابومحمد بن بنت الشيخ، شيخ عبدالوهاب حفاف، ابومنصور رزّاز و جماعتى ديگر خواند. فرائض يا مبحث ارث را پيش شيخ ابوالمظفر بن شهرزورى عطار و نحو و لغت را در خدمت ابومنصور جواليقى آموخت. حديث را از ابن سمرقندى، عبدالوهاب اَنماطى و قاضى ابوبكر فراگرفت.
چنين به نظر مىرسد كه وى از میان همه دانشهایى كه آموخت، به تاريخ دلبستگى بيشترى داشت و در كسب آن مشتاقانه كوشش مىورزيد. اكثر مؤلَّفات تاريخى موجود مانند: تاريخ بغداد، تاريخ موصل، اخبار الطوال، معارف و...، كتب لغت، جغرافيا و هر آنچه را كه به حوادث تاريخى مرتبط بود، مطالعه كرد.
او همچون جدش ابوالحسن على، مدتى از عمر خود را عهدهدار پارهاى از مشاغل دولتى بود. در 543ق / 1148م، وى را در شغل اِشراف بر اوقاف حومه مَيافارقين مىبينيم و این زمانى بود كه مكينالدين مصرى از جانب سعيد حسامالدين در این شهر حكم مىراند. در 562ق / 1166م، نظارت بر حصن كيفا را بر عهده گرفت. پس از مدتى به مَيافارقين بازگشت و به منصب اِشراف بر موقوفات این شهر گمارده شد. افزون بر اينها، وى در بلاد ديگر، مناصب ديگرى را بر عهده داشت.
او یک چند متصدى اِشراف موقوفات دمشق بود و مدتى نيز مسئولیتهاى مهمى در گرجستان داشت. به سبب همین پايگاه بلند اجتماعى - سياسى وى بوده است كه گزارشهاى او را مىتوان از صحت و سنديت قابل ملاحظهاى برخوردار دانست؛ زيرا او در مقامى بوده كه مىتوانسته است از مسائل و رویدادهاى سياسى و اجتماعى بسيارى كه برای ديگران دستيافتنى نبود، اطلاع حاصل كند.
او عالمى كثيرالسفر بود. به سابقه علاقه شديدى كه به تاريخ و اوضاع اجتماعى، تاريخى و جغرافيايى داشت، به سفرهاى متعددى دست زد. در خلال این سفرها با طبقات مختلف، از خلفا، سلاطين و وزرا گرفته تا علما، قضات و مسئولان حكومتى شهرها و ولايات ملاقاتها كرد و اطلاعات ارزشمندى به دست آورد. این سفرهاى آموزنده تأثير زيادى در او برجاى گذاشت. در واقع بخش زيادى از آنچه در کتاب وى آمده، ثمره مشاهدات و يادداشتهاى او در طى این سفرهاست.
وى چند بار به شهر آمِد سفر كرد و در آنجا شاهد برخى كشمكشها میان سعيد حسامالدين و سپاه فرنگ بود. سفرهایى هم به موصل كرد. در یکى از این سفرها كه در 544ق / 1149م، اتفاق افتاد، در مصاحبت سعيد حسامالدين بود. ماردين، در شمال جزيره، یکى ديگر از شهرهایى بود كه وى چند نوبت به آن سفر كرد. در خلال ديدارش از این شهر، با بعضى از قضات و خطبا مانند علمالدين ابوالفتح محمد بن نباته، قاضى ماردين و بهاءالدين على بن نباته، خطيب این شهر، ملاقات كرد. در این سفر قلعه ماردين، مسجد شهر و نيز مقابر بزرگانى چون شمسالدين غازى و برادرش شمسالدوله را ديد.
وى 3 بار از بغداد ديدار كرد. در یکى از این ديدارها موفق به ديدن خليفه وقت (مقتفى) شد. ضمن سفرهایش به بغداد، با عدهاى از علماى این شهر ملاقات كرد، در مجلس آنان حاضر شد و استماع سخن كرد و کتابهایى بر آنان خواند. در بغداد او شاهد وزارت و عزل شرفالدين على بن جراد (طراد) زينبى، نقيب النقباء بعضى از خلفاى عباسى مانند المستظهربالله و وزير المقتفىبالله بود.
ديدار او از بغداد، بيشترين اثر را در حيات علمى و موقعيت اجتماعىاش داشت. او چند بار هم به دمشق سفر كرد. در آنجا با قاضى القضات كمالالدين شهرزورى ديدار كرد و از مهربانىهاى فراوان او بهرهمند شد. در این سفر و از جانب همین قاضى القضات بود كه مقام نظارت اوقاف حومه دمشق به او تفویض شد.
وى در سفرهاى مكررش به دمشق، مساجد، قبور و مشاهد گروهى از خلفا، علما، قضات و اولیا را زيارت كرد و بعدها شرح مشاهدات خویش را در کتاب تاريخ خود آورد.
تاريخ درگذشت وى بهدرستى روشن نيست، اما بنا بر یکى از دو يادداشتى كه وى به خط خود در صفحه آخر نسخهاى از «إحياء العلوم» غزالى نوشته و در آن صريحاً قيد كرده كه قرائت این کتاب را در 577ق / 1181م، به پایان رسانده است، معلوم مىشود كه تا این تاريخ هنوز حيات داشته است.[۱].
پانویس
- ↑ کیوانی، مجدالدین، ج2، ص722
منابع مقاله
کیوانی، مجدالدین، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1374