دیوان غالب دهلوی مشتمل بر غزلیات و رباعیات فارسی
دیوان غالب دهلوی مشتمل بر غزلیات و رباعیات فارسی | |
---|---|
پدیدآوران | غالب دهلوي، اسدالله بن عبدالله (شاعر) حائري، محمد حسن (مصحح و مقدمه نويس) |
عنوانهای دیگر | ديوان غالب دهلوي مشتمل بر غزليات و رباعيات فارسي ديوان |
ناشر | مرکز پژوهشي ميراث مکتوب |
مکان نشر | ايران - تهران |
سال نشر | مجلد1: 1386ش, |
شابک | 978-964-8700-29-9 |
موضوع | شعر فارسي - قرن 13ق. |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | PIR 7249 /د9 1386 |
دیوان غالب دهلوی مشتمل بر غزلیات و رباعیات فارسی، سروده میرزا اسدالله خان غالب دهلوی است. آنچه در این کتاب گردآوری شده مجموعه غزلهای فارسی و رباعیهای غالب دهلوی در موضوعات گوناگون اجتماعی و اخلاقی و... است که به اهتمام محمدحسن حائری تصحیح و تحقیق شده است.
ساختار
کتاب، مشتمل است بر مقدمه مرکز پژوهشی میراث مکتوب، دیباچه چاپ دوم، دیباچه، پینوشتها و متن اشعار در دو فصل مجزا (غزلها و رباعیها).
گزارش محتوا
محقق در دیباچه چاپ دوم در مورد ویژگیهای شعر غالب دهلوی بیان میدارد که: جایگاه شعر غالب در سیر تخیل ادبی تا بدان پایه است که برای بررسی سیر طبیعی خیال و پژوهش در شعر و ادب فارسی از اشارت بدان گریزی نیست. هنگامی که شاعرانی چون مشتاق اصفهانی و شعله اصفهانی در مکتب اصفهان از سبک معروف دوران خویش روی برتافتند و به شیوههای پیشین بازگشتند، در آن سوی مرزهای سیاسی ایران همان روش، با نگرشی نو و طرزی تازه شکل میگرفت و سخنسنجان باریکبینی را به خیل خیالپردازان آن سامان به ارمغان میفرستاد که حاصل این رهآورد ادبی، شاعر اندیشمند و نویسنده دیدهور میرزا اسدالله خان غالب دهلوی بود. غالب با قصیدههای صمیمی و غزلهای دلنشین و مثنویها و رباعیات دلپذیر خود در محفل خیالپروران و نازکاندیشان و آتشنفسان دوران خود بر صدر نشسته و قدر دیده است و این در حالی است که در درون مرزهای سیاسی ایران، آنسان که بایسته شناخته نیست. شیوه غالب در اشعارش همان روش و کیفیت سخن عرفی و کلیم و صائب است که به سبک خیالپروریهای سعدی و حافظ و مولوی رنگ و بوی یافته است. او در گونههای نظم و نثر فارسی قلم خویش را بر روش طرز خداداد جنبانده و به شیوههای گوناگون، طبع آزموده و با نقش طرحهای رنگارنگ، نگارخانهای خیالانگیز برپای داشته و در آن سوی مرزها بر مسند سخنوران گردنفرازی چون نظامی و خاقانی تکیه زده است:
امروز من نظامی و خاقانیم به دهر | دهلی ز من به گنجه و شروان برابر است |
او خود کلک خیالانگیز خویش را که از مبدأ فیاضش در نگارش دیده چنین شناخته و شناسانده است:
اگر به باغ ز کلکم سخن رود غالب | نسیم، روی گل از باغبان بگرداند |
و نکته نعز این است که او راست این سروده:
نگویم تا نباشد نعز غالب | چه غم گر هست اشعار من اندک |
[۱].
نکتهای که درباره کلام غالب گفتنی است این است که همواره مقطع غزل خویش را به تخلص «غالب» آراسته است و غالب مطلعها و مقطعهای اشعار وی از تخیل و شکوهی خاص برخوردار است. خود در اینباره میگوید:
هر مطلعی که ریزد از خامهام فغانی است | جز نغمه محبت سازم نوا ندارد |
از آن جمله است این چند نمونه:
نومیدی ما گردش ایام ندارد | روزی که سیه شد سحر و شام ندارد | |
باید ز می هرآینه پرهیز گفتهاند | آری دروغ مصلحتآمیز گفتهاند | |
پروا اگر از عربده دوش نکردند | امشب چه خطر بود که می نوش نکردند | |
شبهای غم که چهره به خوناب شستهایم | از دیده نقش وسوسه خواب شستهایم |
ردیفها و قافیههای اشعار غالب بهگونهای است که در همه حروف الفبا از او غزل برجای مانده است و این خود حاکی از تعمد شاعر در سرودن اشعاری بهمنظور تکمیل دیوان میباشد. تأثیر اساطیر ایرانی و فرهنگ زرتشتی در سخن غالب نشانگر تعلق خاطر وی به تمدن و فرهنگ و پیشینههای فکری ایرانیان میباشد. از آن جمله است واژههای زندخوانی، آتشپرستی، مغ، آتشکده، لهراسب، جمشید، سیاووش، زرتشت و این ابیات:
گر مسلمانی یکی بین، زردهشت است آنکه او | اختلافی در میان ظلمت و نور افگند | |
شرار آتش زردشت در نهانم بود | که هم به داغ مغان شیوه دلبرانم سوخت | |
فرمانروا نگشت مسلمان به هیچ عصر | گر رفت مغ ز میکده ترسا فروگرفت |
طنزپردازی و لطیفهگویی غالب نیز رنگ ایرانی به خود گرفته است. او در نامهای که به یکی از دوستان خود بهمناسبت درگذشت همسرش مینگارد، این بیت را مینویسد:
زن نو کن ای دوست در هر بهار | که تقویم پارینه ناید بهکار |
و در یکی از رباعیهای خود چنین آورده است:
آن مرد که زن گرفت دانا نبود | از غصه فراغتش همانا نبود | |
دارد به جهان خانه و زن نیست درو | نازم به خدا چرا توانا نبود |
او در خطاب به مردی که برای فریضه حج عزم سفر کرده است، میگوید:
ای آنکه به راه کعبه رویی داری | نازم که گزیده آرزویی داری | |
زین گونه که تند میخرامی دانم | در خانه زن ستیزهخویی داری |
و آن زمان که از دختران انگلیسی سخن به میان میآورد چنین میسراید:
گفتم این ماهپیکران چه کسند؟ | گفت خوبان کشور لندن | |
گفتم اینان مگر دلی دارند؟ | گفت دارند لیکن از آهن |
و راه گریز از نماز و روزه را بدینسان آرزو میکند:
در عالم بیزری که تلخ است حیات | طاعت نتوان کرد به امید نجات | |
ای کاش ز حق اشارت صوم و صلات | بودی به وجود مال چون حج و زکات |
و نیز در یک رباعی سروده:
رنجورم و می به دهر درمان بُوَدم | نیروی دل و روشنی جان بودم | |
گفتم به پدر که خو به مینوشی کن | تا باده به میراث فراوان بودم |
و در رباعی دیگر گفته است:
با دست غم آن باد که حاصل ببرد | آب رخ هوشمند و غافل ببرد | |
بگذاشتهام خمی ز صهبا به پسر | کش انده مرگ پدر از دل ببرد |
اگرچه سخن غالب سنتیتر از آن است که او را شاعر مکتب وقوع بنامیم، ولی در این مکتب که آن را به زبان وقوع و یا واقعهگویی نامیدهاند طبع آزموده است؛ از آن جمله است:
خواست کز ما رنجد و تقریب رنجیدن نداشت | جرم غیر از دوست پرسیدیم و پرسیدن نداشت | |
آمد و از تنگی جا جبهه پرچین کرد و رفت | بر خود از ذوق قدوم دوست بالیدن نداشت | |
شد فگار از نازکی چندان که رفتارش نماند | نازنینپایش به کوی غیر بوسیدن نداشت |
[۲].
حیدرستایی و حیدرپرستی و شیفتگی غالب به حضرت علی(ع) موجب شده است که وی «غالب» را تخلص خویش سازد تا به یاری نام خود که اسدالله است، با اسدالله غالب، یعنی علی بن ابیطالب(ع) همنامی کرده باشد. نام علی(ع) و یاد او همواره سخن غالب را رنگ و بوی بخشیده و کلام وی را وجد و حال داده است[۳].
غزلها و رباعیهای این مجموعه با پنج نسخه برابر نهاده و تلاش شده که نزدیکترین واژهها وتعبیرها به زبان شاعر برگزیده شود و دیگر واژهها و تعبیرها به ذیل متن منتقل شده و نسخهبدل عنوان گیرد، بدین نشانی:
- د: نشان از نسخه دهلی دارد.
- ن: به معنی نسخه نولکشور است.
- ت: در مفهوم نسخهای است که از آنِ مجلس ترقی ادب اردوی لاهور میباشد.
- ل: نسخه چاپ لاهور است.
- لک: در معنی کلیات لکهنو است[۴].
وضعیت کتاب
فهرست مطالب در ابتدای کتاب ذکر گردیده است. جدول برابری نسخهها در پایان کتاب جایگاه هر غزل را در هر نسخه مشخص میکند و گزارش برخی واژهها، نامها، نشانها بیشتر شامل واژهها و اصطلاحاتی است که در ایران دیروز و یا هند و پاکستان امروز رواج داشته و یا دارد و امروز از زبان فارسی دور شده و یا مفهوم آن دگرگون گشته است.
فهارس فنی مشتمل بر پیوستها، نمایهها و کتابنامه در انتهای کتاب ذکر گردیده است.
پانویس
منابع مقاله
دیباچه چاپ دوم و دیباچه.