الحقيقة الضائعة؛ رحلتي نحو مذهب آل البيت عليهمالسلام
الحقيقة الضائعة؛ رحلتي نحو مذهب آل البيت عليهمالسلام | |
---|---|
پدیدآوران | سيداحمد، معتصم (نويسنده) |
عنوانهای دیگر | رحلتي نحو مذهب آل البيت عليهمالسلام |
ناشر | مؤسسة المعارف الإسلامية |
مکان نشر | ايران - قم |
سال نشر | مجلد1: 1425ق |
چاپ | 2 |
موضوع | اهل سنت - دفاعيهها و رديهها
خاندان نبوت - احاديث شيعه - دفاعيهها و رديهها |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 212/5 /س9ح7 |
الحقيقة الضائعة؛ رحلتي نحو مذهب آل البيت عليهمالسلام اثر نویسنده و مستبصر سودانی؛ شیخ معتصم سید احمد، کتابی است در علم کلام و به طور مشخص، کند و کاوی است حول محور امامت اهل بیت(ع).[۱]
اثر حاضر، در واقع راهى است که یک مسلمان حقجو براى یافتن حقیقت گمشدهاش طى کرده، از گذرگاههاى انحراف، ضلالت و فریب گذشته، نقطهاى نورانى در ماوراى امواج تاریکى دیده است. کمر همت بسته، خود را در این امواج خروشان انداخته و با تمام قدرت به سوى نقطه امید حرکت کرده تا به آن دست یافته است.[۲]
زبان و زمان نگارش
کتاب به زبان عربی و در دوران معاصر نوشته شده است.
ساختار
کتاب با مقدمه ناشر آغاز و مطالب در نه فصل تنظیم شده است.
نویسنده در ابتداى کار، ستون خیمهاى را که از پدرانش به ارث برده بود بر زمین انداخت، روایت تحریف یافته «علیکم بسنتى و سنة الخلفاء الراشدین من بعدى» را کنار گذاشته تا مصداق آیه شریفه: «إِنّٰا وَجَدْنٰا آبٰاءَنٰا عَلىٰ أُمَّةٍ وَ إِنّٰا عَلىٰ آثٰارِهِمْ مُقْتَدُونَ»(زخرف: 23) نباشد و به دنبال آن، خیمهاى راستین برپا کرد که ستونش روایت معتبر و متفق علیه: «انى تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدى ابدا کتاب اللّه و عترتى اهل بیتى» است.[۳]
از این جا بود که قلب حقبین او درهاى نورانى هدایت را یکى پس از دیگرى گشود تا به گمشده خود نائل گشت. آیه تطهیر، حدیث کسا، آیه مباهله، آیه ولایت و حدیث غدیر چنان قلب خسته او را شاداب، پرنور، محکم و مطمئن ساخت که با بصیرتی تیزبین صفحات تاریک تاریخ را ورق زده و مورخین، محدثین و نویسندگان دروغپرداز و گمراهکننده را رسوا نمود.[۴]
او در دو قسمت پایانى کتاب خود، اصول و فروع دین را از دیدگاههاى مختلف مسلمانان بررسى کرده، خورشید تابان حقیقت را از پشت ابرهاى تیره آشکار مىسازد.[۵]
گزارش محتوا
نویسنده در این اثر، سرگذشت «فکری- عقیدتی» خود را در آن به قلم آورده و نشان میدهد چگونه به منظومهای که در کتاب درج است، رسیده است. وی در سفر فکری پژوهش خود، با وهابیان روبرو میشود و هر چند از آن فرقه ناامید و دلسرد میشود، ولی به کوشش و کاوش خود ادامه میدهد و در کتابهای «تاریخ اسلام» کتابخانه دانشکده «الدراسات الاسلامیه» دانشگاه «وادی النیل» غور میکند.[۶]
با اشاره یکی از خویشان خود، به مطالعه و بررسی در مذاهب و فرق اسلامی، روی میآورد و در روند جستارگری و پژوهش با شیعه و مذهب اهلبیت(ع) آشنا میگردد و رغبت او در تفحص و مقایسه فزونی مییابد. با عزمی راسخ در پیگیری و حجاب برافکندن از احادیثی که بر حقانیت اهل بیت(ع) در رهبری تأکید میورزد و اکابر اصحاب روایت کردهاند، دست به تکاپو مییازد. فعالیتهای پژوهشی، وی را در انظار دوستان دانشجو و استادانش به صورت پژوهندهای کاردان، بیپروا مینمایاند.[۷]
در فصل «انکشف الزیف» (فصل دوم کتاب) احادیثی که اهل جماعت بدان استناد میجویند، چون «علیکم بسنتی و سنة الخلفاء...» و «انی تارک فیکم... کتاب الله و سنتی» و در آغاز زندگی، سخت بدانها پایبند بود و تفکر مسلکی خود را بر آنها استوار میدانست، از خلال بحث و کنجکاوی میبیند و درمییابد که از زمانهای پیشین، برای پوشاندن حقایق و درافتادن با خط اهل بیت(ع)- که اسلام راستین است-تدبیرهایی اندیشه شده بود و به جهت پوشیده ماندن این طرح بر بسیاری از مکتبهای فکری، تأسف شدید خود را ابراز میدارد، چیزی که باعث شده بود از اندیشههای وهابیان حمایت کند چنانکه گویی از آسمان فرود آمده باشد.[۸]
مؤلف از خلال کاوش و پژوهش خود، از اهمیت والای حدیث «کتاب اللّه و عترتی» نقاب برافکنده، ترس بر او تمکین میکند و آرزو میکند این حدیث در تحلیل نهایی صحیح نباشد؛ چون در آن صورت، پایههای مکتب اهل جماعت، سست و ناپایدار خواهد نمود. ولی سرانجام چنان نشد، زیرا بعد از پژوهش و دقت و تفحص در منابع اصلی، حدیث را در حدی از صحت و و ثاقت یافت که کسی را یارای آن نباشد در آن شک بورزد و باز درباره حدیث «کتاب الله و سنتی» به تفحص و کاوش میپردازد و با وارسی منابع آن چون ترمذی و اسانید آن از ابن داود و ابن ماجه و عرضه اوضاع تاریخی پیدایش حدیث، به بافتنی بودن آن پی میبرد و درمییابد که این حدیث، نمیتواند منبعی قابل اعتماد برای قانونگذاری جامعه بعد از رحلت پیامبر(ص) باشد چون علاوه بر ظنی بودن صدور، حدیثی است مبهم و دلالت آن نارسا. بعد، از گفتگویی که بین او و محدث دمشقی (عبدالقادر الارناؤوطی) رخ میدهد، ذکری به میان آورده که خواندنی است.[۹]
نویسنده، همچنان به وارسی و تفحص ادامه میدهد و در منابع اهل سنت درباره حدیث «کتاب الله و عترتی» پیجویی میکند. فهرستی که وی در کتاب عرضه داشته نشان میدهد: 24 تن از صحابه و 29 تن از تابعان و 323 تن از روات از قرن دوم تا قرن چهاردهم، این حدیث را نقل کردهاند. درباره کتابهایی که این حدیث را آوردهاند میگوید: کتابها بسیار است، از جمله صحیح مسلم و مستدرک حاکم نیشابوری، مضاف بر روایت حدیث از سوی احمد بن حنبل و ترمذی همراه با روایت آن در کتاب «کنز العمال» و کتاب «احقاق الحق» اسدالله تستری که 14 تن از حفاظ وعلما را نام میبرد.[۱۰]
سپس مؤلف به شبهه ابن جوزی در سند حدیث و شبهه ابن تیمیه، التفات میکند و پاسخ میگوید و بدین وسیله بعد از ثبوت تواتر حدیث، راهی جز پرداختن به دلالت آن و پایبندی بدان، پیش روی پژوهنده نمیماند.[۱۱]
در فصل «من هم اهل البیت؟» (فصل چهارم) با استناد به آیه تطهیر و حدیث کساء، بعد از ثبوت تواتر و اسناد آن، ثابت میکند که اهلبیت(ع) کسانی جز «علی، فاطمه، حسن و حسین(ع)» نمیتوانند باشند. وی با ماجرای مباهله و اهل بیت، پژوهش خود را استواری و توان میبخشد.[۱۲]
فصل پنجم، به مرحله دشوار و شوقانگیز فراگرد پژوهش اختصاص مییابد و«البحث الفاصل» نام میگیرد. در این فصل، از تصمیم خود برای تحقیق دلایل ولایت علی از قرآن که نص است، در امامت ایشان سخن میگوید. در آن زمان، دلیلهای کافی برای اثبات ولایت علی(ع) در دست داشت؛ ولی هدف در این مرحله، فیصله دادن بود به این که سنی باشد و معتقد به سه خلیفه و یا شیعه باشد و معتقد به امامت علی؟ نویسنده، آیه 54 سوره مائده و وجوه استدلال بدان را برای اثبات ولایت علی(ع)، عرضه میدارد و همچنین آیات دیگری.[۱۳]
فصل ششم، ناسره بودن شوری در خلافت اسلامی را برمینماید و بر جریان حوادث در لحظه احتضار پیامبر(ص) و تدبیری که در سقیفه سگالیده شد، پرتوی میافکند. وی میگوید: ما نه در احادیث و روایات مأثور و نه در سیرت پیامبر(ص)، نمییابیم که پیامبر امت را به اجرای اصل شوری ملزم کرده باشد و اگر بود مینمود. سپس درباره صحابیان و آیه «انقلبتم علی اعقابکم...» مینویسد که: آیه اشاره دارد به وفات رسول(ص) و عقبگردی که پس از وی رخ مینماید.[۱۴]
نویسنده در فصل هفتم، به نقش تاریخ در رستاخیز جامعه اهتمام میورزد و بینش و بصیرتی که تاریخ به آدمیان عطا میکند. بعد از این، نمونههایی از تزویر مورخان را مینگارد و غرضورزی ایشان را به نمایش میگذارد. ابن هشام را مثال میآورد که چگونه در اقتباس از سیره ابن اسحاق، فضایل امام على(ع) و خاندانش را وامینهد و به صراحت میگوید: «برخی از آنچه ابن اسحاق نبشته، از این کتاب وانهادم و چیزهایی که زشت مینمود و برخی دیگر که ناخوشایند مردم است.» و نیز طبری که سبب چشم برداشتن از برخی حقایق را «بیطاقت شدن مردم در استماع آنها» میشمارد.[۱۵]
در فصل هشتم سرگذشت هر یک از ائمه اربعه را نگاشته و نقاط خلاف و اختلاف را تبیین میکند و سیر تاریخی یکیک مذاهب و شعب آن را تتبع کرده که اختلاف تمام با مذاهب اصل داشته است. لمحهای نیز از فقه شیعی و منشأ آن را یادآور میشود. این فصل با مناظرهای در غایت اهمیت که بین یوحنا و علمای مذاهب اربعه گذشته، ختم میکند که برای عبرتگیری سزاوار دقت و تأمل است.[۱۶]
نویسنده در فصل نهم به بررسی عقاید سلفی در مراحل سهگانه پرداخته است که آغاز اندیشه سلفی است و تا امروز پایدارست. در این فصل جمود فکری این جریان در فقه و مغالطاتی که در عقیده اسلامی آفریدهاند، برشمرده میشود که از خلال کاوش در این فصل میتوان دریافت.[۱۷]
وضعیت کتاب
فهرست مطالب در انتهای کتاب آمده است.
در پاورقیها علاوه بر ذکر منابع.[۱۸]، به توضیح برخی از مطالب متن پرداخته شده است.[۱۹]
پانویس
منابع مقاله
- مقدمه و متن کتاب؛
- «گزارش»، پایگاه مجلات تخصصی نور، مجله: کیهان اندیشه، شماره 72، خرداد و تیر 1376، به آدرس:
- مهری، محمدرضا، حقیقت گمشده: داستان گرایشم به مذهب اهل بیت علیهمالسلام ترجمه الحقیقه الضائعه؛ رحلتی نحو مذهب آل بیت(ع)، بنیاد معارف اسلامی، قم، چاپ چهارم، 1386ش.