جغرافیای تاریخی فارس
جغرافیای تاریخی فارس | |
---|---|
پدیدآوران | شواتس، پاول (نويسنده) جهانداری، کیکاووس (مترجم) |
ناشر | انجمن آثار و مفاخر فرهنگی |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1372 ش |
چاپ | 1 |
موضوع | فارس
فارس - جغرافیای تاریخی فارس - جغرافیای طبیعی |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | DSR 2043 /الف45 ش9 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
جغرافياى تاريخى فارس، اثر آلمانى پاول شوارتس، بخش كوچكى از جغرافياى مفصل تاريخى ايران (به استثناى خراسان و سيستان) است كه مؤلف در سال 1896م، به عنوان رساله ورود به دانشگاه، بر مبناى آثار جغرافىدانان عربىنويس، آغاز به تأليف آن كرده و آن را ضمن نه دفتر، در سال 1934م به پايان برده است.
كتاب حاضر، ترجمه دو دفتر و نيم (211 صفحه) آغازين از مجموع نه دفتر (1482 صفحه) اثر مذكور است كه به خطه پارس مربوط مىشود.
تشويق شدن مؤلف توسط دكتر زيگلين براى انتشار مجموعه يادداشتهاى وى در زمينه آثار جغرافىدانانى كه نوشتههاى خود را به زبان عربى تأليف كردهاند، انگيزه وى از تأليف و گردآورى كتاب شده است.
ساختار
كتاب با دو مقدمه از مترجم و مؤلف در بيان نكاتى پيرامون ترجمه و ارائه كتابشناسى مختصرى از منابع مورد استفاده نويسنده، آغاز و مباحث در چهار بخش اصلى، ارائه شده است.
اكثر قريب به اتفاق مطالب، نقل از آثار نويسندگان عرب مىباشد و نويسنده جز در موارد اندكى، چيزى از خود نيافزوده است.
نويسنده مباحث را با تعريف حدود و ثغور مرزهاى ايران آغاز كرده و پس از توصيف مهمترين شهرهاى ولايت اصطخر، شاپور، اردشير خره، دارابگرد و اورجان، به تشريح موقعيت جغرافيايى و اقليمى نواحى ديگر ايران از جمله لار، شهر قباد، وهران، صهاب، سرمقان و... پرداخته است.
در پايان به منابع طبيعى، صنايع دستى، تجارت و ارتباطات مردم فارس، اشاره شده است.
مؤلف كار تحقيق خود را بر بررسى، تطبيق و نتيجهگيرى از آثار اصطخرى، ابن حوقل، مقدسى، ابن الفقيه، ابن خردادبه، قدامه، ابن رسته و مسعودى نهاده است و اثر خود را با استعانت از نوشتههاى بلاذرى، البكرى، ادريسى، ياقوت، دمشقى، قزوينى، ابوالفداء، ابن بطوطه و رجوع به آثار دانشمندان و جهانگردان اروپايى از قبيل هوفمان، اشپرنگر، تماشك، ريتّر، كيث ابوت، براون، شاردن، ديولافوا و بسيارى ديگر و نيز بهرهگيرى از نقشههاى انگليسى كه توسّط شعبههاى جغرافيايى و اطّلاعاتى ارتش انگليس (هندوستان) فراهم آمده و همچنين نقشههاى موجود روسى به رشته تحرير كشيده است.
نويسنده سعى كرده است تا اثر وى، كوششى در زمينه تحرير مقالاتى در باب هر يك از شهرها، مناطق و سرزمينها با استعانت از آثار ساير مورخين و جغرافىدانان در رشتههاى خاص، آن طور كه وصفى شامل از آنها فراهم آيد، تلقّى گردد.
وى در مورد برگرداندن نامهاى قديم به خط لاتينى، از قواعد انجمن شرقشناسى آلمان تبعيّت كرده، امّا در عوض نامهاى جديد را از نظر سهولت امر، عينا از نقشه انگليسى سال 1891م اقتباس كرده است.
گزارش محتوا
بخش نخست، كه فارس، اصطخر و شاپور را توصيف مىكند، موقوف است به گزارش جغرافىدانان عربى زبان درباره مرزهاى فارس و اوضاع طبيعى آن خطّه كه شامل كوهها، رودها، درياچهها و كيفيّات اقليمى آن، به علاوه تقسيمات آن سرزمين و شهرها و نواحى دو ولايت اصطخر و شاپور مىشود و روى همرفته، حدود نيمى از موادّ و اطلاعات نويسنده درباره فارس را دربر مىگيرد. به هنگام بحث درباره اين گزارشها، سفرنامهها و نقشههاى جديدتر نيز مورد امعان نظر خاص نويسنده قرار گرفته است.
وى معتقد است كه جغرافىدانان عرب، از كوههاى فارس فقط به اختصار گزارش دادهاند؛ اما از رودها، با تفصيل بيشترى ياد شده است. وى به نقل از اصطخرى، به يازده رود بزرگ قابل كشتيرانى در فارس اشاره كرده است. به باور نويسنده، اصطخرى در مورد رودها و درياچهها، اطلاعات منحصر به فردى را در اختيار گذاشته است و مقدسى و تمام كسان پس از او، اطلاعات خود را از وى گرفتهاند.
وى از سه درياچه بختكان، موز و باشفويه نام برده و به خوبى آنها را توصيف كرده است.
از جمله شهرهایى كه در اين قسمت از آنها نام برده شده، مىتوان به موارد زير اشاره كرد: ابرقوه (ابرقو امروزى)، كثه (يزد امروزى)، هرات (كه امروزه به جهت تمايز آن از هرات واقع در خراسان، هرات خرّه يا به اختصار خرّه ناميده مىشود)، اقليد (اين شهر داراى قلعه كهنه و حومهاى بوده است)، سرمق (كه امروزه به آن سرمك گفته مىشود)، بوّان (اين ناحيه در اثر مقدّسى، براى تمييز آن از زمينهاى درّه بوّان واقع در ولايت شاپور، «بوّان کرمان» ناميده شده است)، مرودسف (نويسنده احتمال داده كه شايد ارتباطى بين اين نام و نام مرودشت باشد كه امروزه اسمى است براى ناحيه واقع در كنار قسمت سفلاى رود كر)، برم (كه داراى دو شهر به نامهاى آباده و مهرزنجان است).
اردشيرخرّه در مرتبه دوم توصيف شده است. در ترتيبى كه ابن خردادبه نواحى ولايت فارس را برشمرده، اردشير خرّه، در مرتبه سوّم است كه ناحيه كوچك قباد خرّه را هم جزء آن محسوب كرده است؛ اما نويسنده، اين ناحيه را دومين ولايت بزرگ فارس به شمار آورده كه مركز آن، شهر «جور» بوده است. پايتخت سراسر فارس در دوره اسلامى؛ يعنى شيراز هم از توابع همين ولايت به شمار مىرفته و نويسنده به نقل از اصطخرى، اين شهر را از تأسيسات جديد عربها دانسته است.
از جمله قسمتهاى اين ولايت عبارتند از: توج (كه همچنين توز و طاووس هم ناميده شده و شهر كهنهاى است كه نام آن حتّى در گزارشهاى مربوط به حركت اسكندر مقدونى به صورت «تااوكه» هم آمده است) صمكان (كه درّهاى است بين دو كوه كه رود پرآبى از آن گذشته و قريهها در دو طرف آن به ترتيب قرار گرفته است)، خنيفغان (كه نويسنده معتقد است بايد آن را در شمال يا شمال غرب فيروزآباد جست).
سوم، به توصيف ولايت دارابگرد (دارابجرد) اختصاص يافته است. بين ولايت اصطخر و اردشير خرّه، زاويه بازى به طرف مشرق ايجاد شده كه اين ولايت در آن قرار دارد. به عقيده اصطخرى، دارابگرد سومين ولايت بزرگ فارس مىباشد. نويسنده معتقد است درباره وسعت اين ولايت، عقايد مختلفى وجود دارد.
سرزمين «شبانكاره» كه حمدالله قزوينى آن را ذكر كرده است، شامل قسمت بزرگى از ولايت قديم دارابگرد مىشده كه شهر اصلى و مركزى آن را هم دربر مىگرفته است. نويسنده به تبعيت از مقدسى، ثروت سرشار اين ولايت را از لحاظ معادن و اهميّت فراوان محصولات خاص و هواى مساعد و معتدل ستوده است.
اصطهبانات (كه اصطخرى آن را جزء منطقه سردسير دانسته است)، نيريز (ابن خردادبه نام آن را «حيره» و مقدسى يك بار «خير» ثبت كرده است. اين شهر در شمال غربى اصطهبانات واقع است)، مريزجان (كه بين داركان و دارابگرد واقع بوده، از اوّلى چهار و از آخرى پنج فرسنگ فاصله دارد) از جمله شهرهاى اين ولايت هستند كه توصيف شدهاند.
در چهارم، ولايت اورجان توصيف شده و نويسنده اين منطقه را پنجمين و جديدترين ولايت فارس دانسته است. به قول طبرى، اين ولايت از طرف قباد، پسر فيروز، از تلفيق رستاقهاى ولايات سرّق و رامهرمز، از توابع خوزستان، تشكيل شده است. بازرنگ، بلادسابور، ريشهر، كهكاب، ديرايوب، ملجان، سلجان، دلادجان، ديرالعمر و فرزك، از شهرهاى و قريههاى اين ولايت مىباشند.
در پايان، مسافت و ويژگىهاى راههاى ارتباطى خوزستان، اصفهان، شيراز به خراسان، کرمان، سيراف، جنابه و رأس الدنيا و نيز راههاى دارابگرد، مهروبان و اورجان، بيان و اداره امور و وضع مالياتهاى اين نواحى بررسى شده است.
درباره ترجمه
كتاب به وسيله كيكاوس جهاندارى، در سال 1371ش، به صورت سليس و روان، به فارسى ترجمه شده است.
وى در برگرداندن مطالب، كه مشحون از نامهاى جغرافيايى مهجور (همه به حروف لاتينى) است، از رجوع به متون اصلى خوددارى نورزيده، ولى همواره پيروى از اصل را در پيش نظر داشته است و هر گاه در كتاب انحرافى جزيى از مراجع ديده شده، آن نكات را در زير صفحهها با قيد كلمه مترجم و گاه «م» توضيح داده است؛ خود تصريح دارد كه در غير اين صورت، آگاهانه و دانسته هيچ تصرفى در متن روانداشته است.
وضعیت کتاب
فهرست مطالب در ابتدا و فهرست اعلام جغرافيايى، در انتهاى كتاب آمده است.
پاورقىها به ذكر منابع، توضيح برخى عبارات و كلمات متن و تشريح موقعيت جغرافيايى برخى اماكن، پرداخته است.
منابع مقاله
مقدمه و متن كتاب.