سفر آمریکا
سفر آمریکا | |
---|---|
پدیدآوران | آلاحمد، جلال (نويسنده) |
ناشر | [بی نا] |
مکان نشر | تهران - ایران |
چاپ | 1 |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
سفر آمريكا، تألیف جلال آلاحمد به زبان فارسى گزارش سفر مؤلف به آمريكا است. اين كتاب شامل نظرات تند و صريح آلاحمد، درباره حكومت شاهنشاهى، و نيش گزنده قلم او، در انتقاد از اوضاع و احوال سياسى و اجتماعى ايران در دهه چهل مىباشد كه جايى براى مماشات دستگاه مميّزى وزارت فرهنگ و هنر دوران پهلوى باقى نمىنهاده و هم خود آلاحمد، و هم ورّاث او، پيشاپيش، چاپ و نشر «سفر امريكا» را، در دوران پادشاهى محمّدرضا پهلوى، ناممكن مىدانستهاند و لاجرم ترجيح مىدادهاند، «سفر امريكا» به همان شكل دستنويس باقى بماند.
ساختار
كتاب؛ شامل فهرست مطالب، ديباچه، متن، پيوست، دو ضميمه و نمايه مىباشد. مطالب كتاب به صورت روزشمار بيان شده است.
گزارش محتوا
ديباچه كتاب از محقق كتاب درباره كتاب و مؤلف كتاب مىباشد. كتاب با گزارش وقايع روز «شنبه 5 تير 1344 - 26 ژوئن 1965 پنج بعد از ظهر پاريس» آغاز مىشود. مؤلف در اين بخش اينگونه آغاز مىكند كه «امروز بعد از ظهر، به انتظار باز شدن در سينما استوديو راسپاى، براى ديدن فيلم Desert Rouge، از آنتونيونى(ميكل آنجلو)، توى بولوار راسپاى، قدم مىزدم كه سارتر را ديدم. كوتوله و با چشم چپ و با جوانكى يك برابر و نيم قدّ خودش، به عجله مىآمد...».
مؤلف تمامى وقايع ايامى كه در مسافرت و يا مسير راه بوده را بيان نمىكند و تنها مطالبى را كه در نظر او مهم جلوه داشته، بيان كرده است؛ لذا بعضى از روزها و ساعات روز لحاظ شده است.
مطالب كتاب تا روز سهشنبه 23 شهريور 1344 را دربر مىگيرد؛ يعنى قريب به دو ماه و نيم.
آلاحمد در اين كتاب نظرات تند و صريحى، درباره حكومت شاهنشاهى ابراز مىدارد و اين نيش گزنده قلم او، در انتقاد از اوضاع و احوال سياسى و اجتماعى ايران در دهه چهل باعث اين میشود كه نتواند در آن ايام اين كتاب را چاپ كند.
براى اثبات اين مدّعا، از ميان شواهد متعدّد موجود در كتاب، به ذكر سه مورد بسنده مىكنيم:
در يادداشت مربوط به روز شنبه 19 تير 1344، مىخوانيم:
«ديگر اين كه ديشب تام هايدن، جماعت را [...] دعوت كرده بود، در يكى از خانههاى اين كمبريج و جماعت، همه جوانها بودند و مجلس [...] طولانى شد و تا دوازده و نيم مانديم و بعد، برگشتيم. و به صد نفر جواب داديم كه از كجا آمدهايم و اينجا چه كار مىكنيم و غيره. و دو سه نفر جالب بود كه راجع به ارتش ملّى سؤالات مىكردند و من گفتم كه ظاهرسازى است و حقّهبازى..
يا در يادداشت پنجشنبه/ /24 تير/ 1345، آمده است:
«به هر صورت فكر مىكردم، اگر در آن خراب شده من هم آزادى بود و هم كارىاى با مطبوعات مىتوانستم داشته باشم، چه خوب مىشد، اگر مختصر شده همين اباطيل را در مىآوردم و براى يك كدامشان مىفرستادم. و هم پولى مىدادند، و هم منتشر مىشد و لاى اين دفتر نمىماند براى خاک خوردن... و الخ. امّا در اين عدم آزادى و فشار و غيره و سانسور، مگر ممكن است؟»
و در يادداشت جمعه/ /25 تير/ 1344، مىنويسد:
«هندى ديگرى كه اهل گروه ما است، [...] حركات سمعى و بصرىاش، مرا به اين موضوع متوجّه كرد كه اين فورومها اغلب چيزى در اين حدود بايد باشد و پس اگر شركت نمىكنى، فقط از فرصتى براى خودنمايى محرومى. امّا در عوض، فرصت تماشا هم به اين اراذل نخواهى داد. شايد از زور پسى است كه دارم اين را مىنويسم و اگر انگريزى خوبى مىدانستم، در اين نمايشت شركت مىكردم؛ ولى نه. چون در صورت شركت، چه بايد مىگفتم؟ مطالبى بىبو و خاصیّت، يا حرفهاى تند؟ در صورت اوّل، بىمعنايى صرف و در صورت دوّم ايجاد مشكلات بعدى، يا سانسور و غيره. اين است كه همين بهتر كه كنار گود باشيم و همان در سمينار صبحها دو كلامى زير لب بگوييم و بگذرد. در يك هم چه فورومى مىشود، خواهر و مادر شاه را گفت؟»
جلال، در بدو ورود به پاريس، آن قدر كلافه است كه ترجيح مىدهد به تنهايى پيادهروى كند و بدون هم راه به سينما برود بعد او سر شوق مىآيد كه با سارتر سلام و عليكى بكند و باب آشنايى را بگشايد، امّا بلافاصله، سرخوردگى بر شور و شعفش غلبه مىكند و پشيمان مىشود. با وجود بىحوصلگى، باز هم از هر چه مىبيند و از هر چه مىشنود، يادداشت بر مىدارد. شايد از روى عادت و لابد بر مبناى احساس وظيفه.
در حين شرح و بسط ظرايف اثر آنتونيونى، و در ضمن بحث انتقادى در پيرامون فيلم Desert Rouge، ناگهان پرانتزى باز مىكند و به خودش نهيب مىزند:
«(من اينها را براى كه مىنويسم؟ صبح، يك دم فكر كردم كه براى «آرش» بفرستم؛ ولى ديدم حيف. باز براى خودم، بهتر از همه است. من اهل اين روزگارم و نبايد نديده بگذارمش، همين. خيال نداشتم سفرنامه و يادداشت دست بگيرم. امّا مىبينم كه گرفتهام.)
بىشكيبى آلاحمد در پاريس دوام مىيابد و حتّى پس از سفر دريايى، و پيمودن پهنه اقيانوس و رسيدن به امريكا و اقامت در هاروارد هم، پايدار مىماند.
سالها مبارزه پر مخاطره سياسى، سالها جدّ و جهد جانكاه فرهنگى و ادبى، تحمّل فشارهاى سياسى و بىانقطاع حكومت، ضربات پياپى سانسور، حلقه محاصره هر دم تنگتر شونده ساواک، شكستهاى ناخواسته، و بنبستهاى تحميلى،... به مرور ايّام، آلاحمد را مردى تندخو، تلخزبان، و بىپرواى ملاحظه اغيار بار آورده و كار را به آنجا رسانده كه در اوايل سفر، در شرايطى كه قريب به دو هفته از شروع مسافرتش مىگذرد، وقتى با خودش خلوت مىكند و عمل كردش را در بوته نقد مىگذارد، از اين كه در پانزده روز اخير جوش نياورده و با مخاطبانش مشاجره نكرده، متعجّب مىشود:
«نوعى حالت نفى براى همه چيز و همه كس در من است. در عين حال كه ظاهرا مدارا مىكنم و مؤدّبم و از تهران كه بيرون آمدهام، هنوز عصبانى نشدهام. جز يك شب در پاريس و در خانه ملك، كه با جماعتى از اراذل سياستمدار حرفم شد كه نمىدانم، اشاره كردهام يا نه. اين بحث سياست را اصلا بايد رها كرد.»
نزدیک به چهل روز بعد، در آخرين روزهاى برگزارى سمينار هاروارد، هريس وافورد، سخنران مهمان، راجع به «سپاه صلح» امريكايى، بحثى را پيش مىكشد كه ديگ نفرت آلاحمد را به جوش مىآورد و او هم با مشاركت در بگو و مگوهاى نظرى و سياسى، درباره جنگ ويتنام، پيشگويى مىكند.
وى در مراحل مختلف سفر، آلاحمد همواره در حال شمارش پولهاى اندكى است كه هم راه آورده و پيوسته نگران بىپولى، و مدام مراقب مهار هزينهها و پرداختهاى نقدى است. درست است كه جلال دلشوره بىپولى و تهى بودن جيبش را دارد؛ امّا عزّت نفسش را از دست نمىدهد و به هيچ وجه دلش نمىخواهد سربار دوستان و آشنايانش بشود. حتّى در مواقعى كه مهمان رفقا و ياران است و آنها نمىگذارند، آل احمد دست در جيبش بكند، احساس خوشآيندى ندارد و معذّب است.
لحن نوشتههاى آلاحمد، در «سفر امريكا»، به گونهاى است كه انگار با ديگران سر ستيز دارد. همه را به تحقير مىنگرد و از آنها، با صفات و القابى برخورنده ياد مىكند. جلال اكثر مخاطبانش را، با اسمهاى نكره مخاطب قرار مىدهد و اى كاش به همين حدّ رضايت مىداد و فراتر نمىرفت، ليكن در گزارش سفر او، غالب افراد، با «كاف تصغير» ذكر مىشوند و بر اين مبنا، مردها «مردك»، زنها «زنك»، دختران «دخترك»، و پسران «پسرك»، اطلاق مىگردند و گاهى اوقات، براى تنوّع، امريكايىها و اروپايىها، به كنيههايى؛ چون «يارو» و «اراذل» هم مفتخر مىشوند. آلاحمد حتّى براى حفظ ظاهر هم كه شده، نمىكند حرمتى قراردادى براى ميزبانان ايرانى و غير ايرانىاى كه او را به خانههايشان دعوت كردهاند، قائل شوند و آنها را نيز به يك چوب مىراند. در اين بين، ناصر عصّار، حسين ملك، امير پيشداد، منوچهر هزارخانى، و يكى دو نفر ديگر، به ويژه هانيبال الخاص و همسر امريكايىاش، كه در سنتلوييس ميزبان جلال بودهاند، لابد بخت بلندى داشتهاند كه با نيش قلم او گزيده نشدهاند.
پيوست كتاب با نام «كارنامه دوماهه هاروارد» ضميمه كتاب مىباشد. ضميمه اول كتاب درباره غرب زدگى و عواقبش و ضميمه دوم به بد اخلاقى و ادبيّات مىباشد.
وضعيت كتاب
بخش پايانى كتاب نمايه مىباشد. متن كتاب به صورت دستنويس است و كلمات و جملات، روى اوراق دفترهاى تحرير چهار سوراخه، مخصوص كلاسور، نوشته شدهاند. قطع برگههاى سفرنامه، به اصطلاح اهل فنّ، خشتى، در ابعاد 18 *23 سانتىمتر است. كاغذها خطّ دارند و جلال آلاحمد، در نگارش كتابش، نهايت صرفهجويى را كرده و از تكتك سطرهاى نازك ورقهها سود برده و تقريبا فضاى سفيد باقى نگذاشته است. نسخه دستنويس، يك صد و هفتاد و يك صفحه است و آلاحمد بالاى تكتك صفحات را با خطّ خودش شماره گذارى كرده است. همه برگهها در نهايت سليقه و پاكيزگى نوشته شدهاند و به ندرت خطّ خوردگى دارند و مسلّم است كه نويسنده، جرح و تعديل و حكّ و اصلاحش را روى ورقهاى ديگرى انجام داده و متن موجود، از نظر او، نسخه پاكنويس شده، نسخه نهايى، و نسخه آماده تحويل به حروف چينى بوده است.
خطّ آلاحمد، خطّى خوش و خوانا، با شيوهاى متعارف است كه از ريزهكارىهاى خطّ شكسته هم بهرهاى نسبى برده است. منتهى حسّاسيّتهاى روحى، عصبيّتهاى مخصوص، فوران عاطفى و احساسى، و عجله و شتابى كه جزء خصايل بارز او بوده، موجب شدهاند، هنگام نگارش، چرخشها و قوسها و انحناهاى خاصّ حروف زبان فارسى، به خوبى رعايت نشوند و به شكل زوايايى تيز و تند درآيند و در نتيجه، برخى كلمات ناخوانا شوند، به قسمى كه براى خبرگان خطّ و خطّاطى نيز، غير قابل قرائت باشند. مشكل مزبور، موقعى مضاعف مىگردد كه بگوييم آلاحمد، براى نوشتن سفرنامهاش، از خودنويس، يا رواننويسى استفاده كرده كه جوهرش به طور يكنواخت روى كاغذ سر ريز نمىشده و مدام كم رنگ و پررنگ مىشده است. و اگر در نظر بگيريم كه آلاحمد به جوهرهاى آبى آسمانى، يا سبز روشن، علاقه داشته و ما كه اوراق اصلى «سفر آمريكا» را در اختيار نداشتهايم، مجبور به استفاده از برگههاى زيراكس شده از روى آنها بودهايم،... ناگفته پيدا است كه دشوارىهاى روخوانى و رونويسى اثر مزبور، چند برابر بودهاند.
محقق در مقدمه اذعان دارد كه سفرنامه آلاحمد، يكسره، از ابتدا تا انتها، روخوانى و رونويسى شده و با وفادارى كامل به متن، و بى آن كه حتّى يك كلمه از كلّيّت كار كسر شده باشد، حروفچينى شده است. كوشيدهايم «سفر امريكا» با رسمالخطّى يكسان ارائه گردد و تا جايى كه ممكن است، از املاى يك كلمه، با اشكال متفاوت، جلوگيرى شود. اسامى اماكن جغرافيايى، شهرها، رودها، پلها، تالارهاى نمايش، موزهها، خيابانها،... و اطعمه و اشربه، نامهاى رجال سياسى، مشاهير ادبيّات، نقّاشى، موسيقى و سينما، و تلفّظ لغات فرانسوى و انگليسى و عربى، همه و همه، با دايرةالمعارفهاى تخصّصى تطبيق داده شده و به گونهاى مرسوم درآمدهاند.
منابع مقاله
مقدمه و متن كتاب