منطق تفسیر قرآن (4)؛ زبان قرآن، هرمنوتیک، فرهنگ زمانه
منطق تفسیر قرآن (4)؛ زبان قرآن، هرمنوتیک، فرهنگ زمانه | |
---|---|
پدیدآوران | رضایی اصفهانی، محمدعلی (نويسنده) |
عنوانهای دیگر | مباحث جديد دانش تفسير (زبان قرآن، هرمنوتيک، فرهنگ زمانه) |
ناشر | مرکز بين المللي ترجمه و نشر المصطفي(ص) |
مکان نشر | ايران - قم |
سال نشر | مجلد1: 1393ش , 1436ق , |
چاپ | 2 |
شابک | 978-964-195-670-9 |
موضوع | تفسير - فن تفسير - فن - راهنماي آموزشي (عالي) |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 91/5 /ر6م8 |
منطق تفسیر قرآن (4)؛ زبان قرآن، هرمنوتیک، فرهنگ زمانه اثر محمدعلی رضایی اصفهانی، پژوهشی است پیرامون روش پژوهش در تفسیر و علوم قرآن و مباحث جدید دانش تفسیر(فلسفه تفسیر).
منطق تفسیر قرآن، «مبانى، قواعد، سنجهها، روشها، گرایشها و شیوه تحقیق در تفسیر قرآن و مباحث جدید تفسیر (فلسفه تفسیر) که مراعات آنها مىتواند از خطاى مفسران جلوگیرى کند» است. بهعبارتدیگر، قواعد، ضوابط و روشهاى استنباط از قرآن کریم است که راه برداشت صحیح از قرآن را به جویندگان مىآموزد. بنابراین منطق تفسیر قرآن شامل موارد ذیل است: مبانى تفسیر؛ قواعد تفسیر؛ روشهاى تفسیرى؛ گرایشهاى تفسیرى؛ روش پژوهش در تفسیر و علوم قرآن و مباحث جدید دانش تفسیر(فلسفه تفسیر). نویسنده در «منطق تفسیر قرآن (1)» به موارد اول و دوم، در «منطق تفسیر قرآن (2)» به مورد سوم و چهارم و در«منطق تفسیر قرآن (3)» به مورد پنجم پرداخته و در «منطق تفسیر (4)»، کتاب پیش رو، به مورد ششم پرداخته است[۱]
اهدافی که نویسنده در تدوین اثر حاضر، به دنبال آن بوده است، عبارتند از:
- تبیین مباحث جدید تفسیر و علوم قرآن (فلسفه تفسیر)؛
- نقد و بررسى دیدگاهها؛
- ساماندهى مباحث جدید تفسیر در قالب کتاب آموزشى[۲]
ساختار
کتاب با دو مقدمه از ناشر و پژوهشگاه بینالمللی المصطفی(ص) آغاز و مطالب در پیشگفتار و چهار فصل، تنظیم شده است.
گزارش محتوا
در مقدمه اول دوم، به تألیف متون درسی توسط جامعة المصطفی(ص) و نیز موضوع اثر حاضر اشاره شده [۳] و در پیشگفتار، مفهومشناسی منطق تفسیر و شیوه کتاب، توضیح داده شده است[۴]
فصل اول، به کلیات اختصاص یافته و در آن، به آشنایی با اهمیت، مفهومشناسی و پیشینه مباحث جدید دانش تفسیر، پرداخته شده است. پیرامون اهمیت و ضرورت مباحث جدید دانش تفسیر، به این نکته اشاره گردیده که دوران معاصر، عصر تحولات شگرف در همه علوم بشرى بوده و قرآنپژوهى نیز در این عصر، دستخوش تحولات رو به رشدى گردید که در اثر رویارویى با شبهات جدید بود و همین امر، چشماندازهاى جدید را بر قرآنپژوهان گشود و زمینهساز پیدایش حوزههاى علمى جدید در دانش تفسیر گشت که گاهى از آن با عنوان «مباحث جدید دانش تفسیر» و گاهى «فلسفه تفسیر» یاد مىشود. برخى از این مباحث عبارتند از:
- کاوشهایى درباره رابطه قرآن و فرهنگ زمانه، که در پاسخ به شبهات این حوزه شکل گرفت.
- مطالعاتى درباره رابطه تفسیر قرآن و هرمنوتیک که در اثر ترجمه آثار دانشمندان حوزه هرمنوتیک از غرب، سازمان یافت.
- بررسىهاى زبانشناسى قرآن و زبان که در اثر پیشرفتهاى دانش زبانشناسى در جهان و مطالعات در حوزه زبان کتب مقدس پدیدار گشت.
- کنکاشهاى نشانهشناسى در مورد قرآن که در اثر پیدایش این دانش در غرب و ترجمه آثار آن پدید آمد[۵]
به اعتقاد نویسنده، ازآنجاکه کاروان علم در همه رشتهها و شاخههاى آن با سرعت در حال حرکت است، بایسته است قرآنپژوهان نیز از این کاروان عقب نمانند و به مباحث جدید دانش تفسیر بپردازند. وی در این مورد، به دلیلها و گواههاى زیر اشاره نموده است:
- پیشرفت علوم بشرى در حوزههاى زبانشناسى، هرمنوتیک و... ممکن است بهصورت موجبه جزئیه بر دانش تفسیر و علوم قرآن اثر گذارد و مباحث میانرشتهاى را پدید آورد. پس براى شناخت این تأثیرات و موضعگیرى مناسب در برابر آنها لازم است قرآنپژوهان به مباحث جدید دانش تفسیر بپردازند. همانگونه که امروزه در مورد زبانشناسى مشاهده مىشود.
- دانشهاى فوق ممکن است چالشهایى را با دانش تفسیر و علوم قرآن به وجود آورند که لازم است پاسخ مناسب به آنها داده شود. همانگونه که در عصر حاضر در مورد هرمنوتیک جدید و قرآن دیده شد.
- این دانشها ممکن است افقهاى جدیدى در حوزه قرآنپژوهى ایجاد کند. همانگونه که امروزه در مورد نشانهشناسى به چشم مىخورد و برخى معاصران از تفسیر نشانهشناسى قرآن و اعجازشناختى سخن مىگویند[۶]
در فصل دوم، بهمنظور شناخت ویژگىهاى فرهنگ جاهلیت عرب و شیوههاى تعامل قرآن با آن و بررسى شبهات در این زمینه، به بحث پیرامون رابطه قرآن و فرهنگ زمانه پرداخته شده است. به اعتقاد نویسنده، این رابطه، یکى از مسائل نوپدید در حوزه قرآنپژوهى است که از اهمیت ویژهاى برخوردار است؛ چراکه برخورد معقول و منطقى با این مطلب مىتواند رازگشاى برخى آیات مرتبط با عقاید و آدابورسوم عرب جاهلى باشد و به فهم و تفسیر بهتر قرآن کمک کند، اما پذیرش تأثیرپذیرى مطلق قرآن از فرهنگ عرب جاهلى، پیامدهاى ویرانگرى در حوزه تفسیر و علوم قرآن دارد و قرآن را به کتابى تاریخمند و زمانمند تبدیل مىکند و از صحنه زندگى اجتماعى و سیاسى بشر کنار مىزند. همانگونه که در چند قرن اخیر این مشکلات براى کتاب مقدس یهود و مسیحیت پدید آمد. بنابراین، به باور وی، بایسته است که مسئله بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن، موشکافى و ریشهیابى شود و روشن گردد که قرآن با کتاب مقدس تفاوتهاى اساسى دارد و نمىتوان گفت که یکسره تحت تأثیر فرهنگ عرب جاهلى بوده است، بلکه قرآن عناصر منفى فرهنگ عرب جاهلى را رد و عناصر مثبت را تقویت کرده و بالاتر از آن، قرآن خود فرهنگساز و فرهنگآفرین است. این مسئله در این فصل، بهخوبی تبیین و تشریح گردیده است[۷]
در فصل سوم، به زبان قرآن و مباحث مرتبط با آن، پرداخته شده است. قرآن کریم به زبان عربى نازل شده است ولى داراى اصطلاحات خاص (مانند مؤمن، کافر، منافق، عرش، کرسى و...) است. حال این سؤال مطرح است آیا زبان قرآن همان زبان عرف مردم عرب است و باید تمام اصطلاحات قرآن را بر اساس معناى لغوى و عرفى، فهم و تفسیر کرد؟ آیا زبان قرآن (در قصص و...) نمادین و سمبلیک و یا واقعنماست. به اعتقاد نویسنده، پاسخ اینگونه پرسشها تأثیر شگرف در فهم و تفسیر آیات دارد و زبان قرآن یکى از مباحث زیربنایى تفسیر است که مفسر باید در مورد آن بکاود و نظریه خاصى را براى مبناى تفسیر خویش برگزیند و افزون بر آن، مبحث زبان قرآن، با دو دانش نوپدید زبانشناسى و نشانهشناسى ارتباط دارد. به اعتقاد وی، تعیین مرز و نوع ارتباط زبان قرآن با این دو دانش و نیز کاربردهاى خاص دانش نشانهشناسى و زبانشناسى در مورد قرآن لازم است.
وی بر این باور است که در یک نگاه کلى، مبحث زبان قرآن از جهت ساختارى مانند صرف و نحو، زیرمجموعه زبانشناسى است که دانش زبانشناسى خود شاخهاى از دانش نشانهشناسى بوده و ارتباط زبان قرآن با مباحث هرمنوتیک و فلسفه زبان و زبان دین نیز قابل طرح و بررسى است؛ چرا که زبان قرآن از جهت معنا داراى زیرمجموعه فلسفه زبان و زبان دین است. وی در این فصل، به مبحث زبان قرآن پرداخته و مفهومشناسى و تاریخچه و اقسام آن را بیان کرده و مباحث زبانشناسى و نشانهشناسى را به همراه اشاراتى به مبحث فلسفه زبان و هرمنوتیک در ملحقات بیان داشته است[۸]
در آخرین فصل، به دنبال آشنایى با معنا و تاریخچه هرمنوتیک و دیدگاهها و نحلههاى آن و شناخت رابطه تفسیر قرآن با آنها و پیامدهاى مثبت و منفى آنها در تفسیر، به مباحث مربوط به تفسیر قرآن و هرمنوتیک پرداخته شده است. نویسنده با اشاره به این نکته که قرآن کریم متنى الهى بوده به دلایل متعددى مانند اینکه برخى مطالب آن مجمل و متشابه است، به بیان این مطلب پرداخته که این کتاب، نیازمند تفسیر است؛ ازاینرو، در طى چهارده قرن گذشته تفاسیر زیادى بر آن نگاشته شده که هر کدام شیوهاى و گرایشى در فهم و تفسیر داشتهاند و ازاینرو در دانش تفسیر، شاخههایى براى مبانى، قواعد و روشها و گرایشهاى تفسیرى بنیانگذارى شده است. در مورد کتاب مقدس (تورات، انجیلها و ملحقات آنها) نیز همین شیوه دنبال شده است؛ ازاینرو؛ شاخه علمى هرمنوتیک براى فهم و تفسیر کتاب مقدس، سپس براى فهم و تفسیر همه متن شکل گرفت. بنابراین، به باور وی، لازم است که بررسى تطبیقى بین دیدگاههاى مفسران قرآن در مورد مبانى و روشهاى فهم با دیدگاههاى دانشمندان هرمنوتیک انجام شود و این مقایسه، بررسى و نقد مفید بوده و از برخى افراط و تفریطها جلوگیرى مىکند و حتى ممکن است افقهاى جدیدى را در روشهاى فهم و تفسیر بگشاید[۹]
به اعتقاد نویسنده، مبحث هرمنوتیک و رابطه آن با تفسیر قرآن، نیاز به بررسى دارد و لذا در فصل آخر، بهصورت خلاصه، به برخى مباحث هرمنوتیک و پیامدهاى قابل قبول و پیامدهاى منفى و باطل آن پرداخته شده است[۱۰]
از جمله ویژگیهای کتاب، عبارتند از:
- تعریف و بررسى مباحث جدید دانش تفسیر و جداسازى آنها و تبیین مرزهاى هر کدام؛
- بهرهگیرى از مطالب جدید مطرحشده در دانش تفسیر مانند نشانهشناسى، زبانشناسى، زبان قرآن، قرآن و فرهنگ زمانه و هرمنوتیک؛
- توجه به روشهاى مطالعات تطبیقى قرآن با کتب مقدس دیگر و مباحث میانرشتهاى تفسیر و دانشهاى جدید؛
- ارائه مطالب متناسب با متن آموزشى؛
- تدریس چندباره متن در مراکز آموزشى مختلف مانند جامعة المصطفى(ص) العالمیة و... و بازخوردگیرى آموزشى و اعمال آنها در متن[۱۱]
وضعیت کتاب
فهرست مطالب در ابتدا و کتابنامه منابع مورد استفاده نویسنده، در انتهای کتاب آمده است.
در پاورقیها، علاوه بر ذکر منابع[۱۲]، به توضیح برخی از مطالب متن پرداخته شده است[۱۳]
پانویس
منابع مقاله
مقدمه و متن کتاب.