السيف الصنيع لرقاب منكري علم البديع

    از ویکی‌نور
    السيف الصنيع لرقاب منكري علم البديع
    السيف الصنيع لرقاب منكري علم البديع
    پدیدآورانهادی زاده، مجید (محقق) ابوالمجد، محمدرضا (نويسنده)
    ناشرالمکتبة الأدبية المختصة
    مکان نشرقم - ایران
    سال نشر1427 ق
    چاپ1
    شابک964-8629-85-4
    موضوعزبان عربی - بدیع
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏PJA‎‏ ‎‏2038‎‏ ‎‏/‎‏ن‎‏3‎‏س‎‏9‎‏

    السيف الصنيع لرقاب منكري علم البديع اثر عربى آيت‌الله محمدرضا نجفى اصفهانى (1362- 1287ق) در موضوع علم بديع مى‌باشد.

    براى كتاب دو نام ديگر هم ذكر شده كه عبارت است از: «السيف الصنيع على رقاب منكرى علم البديع» و «السيف الصنيع رقاب منكرى بديع».[۱]


    بديع علمى است كه از وجوه تحسين و محاسن كلام بحث مى‌كند. مؤلف، كتاب را مانند شمشيرى صيقل زده شده مى‌داند براى هشدار و تذكر به كسانى كه علم بديع را انكار مى‌كنند.[۲]

    ساختار

    كتاب با مقدمه محقق آغاز و مطالب در هشت فصل، بدون نام‌گذارى و ذكر شماره، ذكر شده است.

    مؤلف، در متن كتاب از اشعار عربى فراوانى استفاده نموده است.

    گزارش محتوا

    كتاب، را مى‌توان به دو بخش تقسيم نمود. بخش اول مقدمه مفصل محقق و مصحح، جناب مجيد هادى‌زاده و بخش دوم، متن.

    مقدمه محقق، مشتمل بر چهار بخش است كه هر بخشى تحت عنوان «نظر» بيان شده است.[۳]

    در بخش اول مقدمه، شرح حالى از زندگى مؤلف از ولادت تا وفات به صورت مختصر آورده شده است.[۴]

    بخش دوم، در مورد رابطه مؤلف، با علوم مختلف عربى مانند علم نحو، ادبيات عرب، لغت، بديع، نثر، نظم و... مى‌باشد.[۵]

    در بخش سوم، مطالبى پيرامون كتاب، نسخه‌هاى مختلف آن و نكاتى از عقايد مؤلف، كه در كتاب ذكر شده، آورده شده است.[۶]

    در بخش پايانى مقدمه، به بيان مراحل تدوين كتاب اشاره شده است.[۷]

    مؤلف در متن كتاب، مطالبى مفيد در مورد علم بديع، ويژگى‌هاى اشعار متقدمين و متاخرين و عقايد خود در مورد علم بديع را بيان نموده و شرح داده است.

    مؤلف، در آغاز بحث، در مورد التفات و توجه به علم بديع، مطالبى را بيان كرده است.[۸]

    به اعتقاد وى خداوند انسان را به گونه‌اى خلق نموده كه در پى به دست آوردن اسباب هر چيزى است و به اسباب آن هم قناعت نمى‌كند و لذا به مسبب الاسباب كه خداوند است دسترسى پيدا مى‌كند و اين بزرگترين منتى است كه خدا بر انسان گذاشت. «حُسن» امر موجود و مشهودى است كه انسان از روى فطرت به دنبال سبب آن است و از ديدن محسناتِ موجودات لذت مى‌برد. علماء از قرن سوم هجرى، به ثبت و ضبط محسنات در كلام پرداختند و نام آن چه را جمع‌آورى نمودند، علم بديع گذاشتند. در اين علم، اكثر مباحث علم بيان و علم معانى وجود دارد. اما غرض اصلى در اين علم، كسب محسنات كلام است.[۹]

    مؤلف، ذكر كرده كه برخى از نكاتى وجود دارد كه داخل در اين علم شده است، در حالى كه ربطى به اين علم نداشته و جزء اين علم نيست.[۱۰]از جمله مطالبى كه به اعتقاد او وارد بر اين علم شده، «توريه» است.[۱۱]مؤلف، جهات مختلف مساله توريه را توضيح و مورد نقد و بررسى قرار داده است.

    وى در جاهاى مختلفى از كتاب، مطالبى براى تحريض و تشويق ديگران به فراگيرى علم بديع بيان كرده و از عظمت و ارزش اين علم سخن به ميان آورده است.[۱۲]

    وى، نظر افراطى برخى از متاخرين را در مورد آثار متقدمين ذكر كرده است. اين دسته معتقدند كه در اشعار و آثار متاخرين، چيزى كه باعث نيكو بودن باشد وجود ندارد و اين در اثر كمى فهم و دقت و جمود طبع و كمى فهم متقدمين است.[۱۳]

    نويسنده اين نظر را مردود و چنين ذكر كرده است: «و اما انكار آنان، از محاسن متقدمين، در اثر كمى تتبع و يا كثرت تعصب است».[۱۴]

    در فصلى از كتاب، به دور از هر گونه افراط، تفريط و تعصب، به بررسى آثار و اشعار متقدمين پرداخته شده است.[۱۵]

    مؤلف، در اين زمينه معتقد است كه متقدمين، مخترع اصل شعر و سابقين در شناخت قافيه‌ها و اوزان بوده‌اند. آن‌ها موسس اركانى چون استعاره، تشبيه، مجاز مرسل و... هستند و معظم نكات ادبى را به دست آورده و در آثارشان جارى و فصول و ابوابى مانند مدح و هجاء و...را دسته‌بندى نموده‌اند.[۱۶]

    مؤلف، اشاره به نظريه برخى از كسانى نموده است كه مى‌گويند: «علم هيچ گونه دخالتى در حسن و زيبايى شعر ندارد. اكثر شعراى خوب از اهل علم نيستند و بسيارى از اهل علم، داراى نظم نيكويى نيستند».[۱۷]

    وى به اين نظر چنين پاسخ داده است كه منشا اين كلام از زيادى جهالت و كمى عقل است، زيرا فضيلت علم را، غير از جاهل انكار نمى‌كند.[۱۸]

    نويسنده در چند فصل، به ذكر محاسن و معايب اشعار و آثار ادبى متقدمين پرداخته و در اين زمينه توضيحاتى را ذكر كرده است.[۱۹]

    يكى از مطالب مهمى كه مؤلف به آن اشاره نموده، اين موضوع است كه نيكو و شايسته آن است كه متاخرين با برخى از اشعار متقدمين مخالفت كنند. وى دليل اين مطلب را هفت امر زير ذكر كرده است:

    1. استعمال ضروريات نحويه در اشعار؛
    2. استعمال اوزان نادر و زحافات (شعر مُزاحف، به شعرى گفته مى‌شود كه در آن حرفى از ميان دو حرف افتاده باشد)؛
    3. استعمال كلمات نامانوس؛
    4. افراط در ذكر اماكن و بلاد؛
    5. گريه بر پوسيدگى‌ها و خرابى‌ها؛
    6. ذكر بيش از حد خيال، خشم و جنون در اشعار؛
    7. اكتفا بر معانى مبذوله، تشبيهات عامه و نكات مبتذله.[۲۰]

    مؤلف، در كتاب اشعار فراوانى از قدما و متاخرين را بيان كرده اما از ذكر شعر دو دسته دورى نموده است:

    گروه اول: جاهلانى كه فضيلت علم را انكار مى‌كنند و به قدر و ارزش آن جاهل هستند. اين گروه فضيلت‌هاى علمى متاخرين را به كلى ناديده مى‌گيرند و به چشم بسته از متقدمين تاسى و پيروى مى‌نمايند.

    گروه دوم: گروهى كه همت و تلاش آنان حفظ الفاظ است. اينان آن چه را در كتاب آمده است، از خوب و بد قبول نموده و فقط به ظاهر الفاظ توجه دارند.[۲۱]

    وضعيت كتاب

    فهرست مطالب و موضوعات در ابتداى كتاب و فهرست مصادر تحقيق و تعليق، اشعار، اسامى اعلام و آيات قرآنى در پايان آمده است.

    محقق، اختلاف نسخ را در پاورقى و معانى الفاظ غريب و نا مانوس را به ترتيب حروف الفبا، در پايان كتاب ذكر كرده است.

    توضيحات و تعليقات محقق تحت عنوان «التعليقات عل النص» با ذكر شماره در انتها بيان شده است.

    پانويس

    1. مقدمه، ص39
    2. جمال، 1389، ص75
    3. مقدمه، ص12
    4. مقدمه، ص12
    5. مقدمه، ص32
    6. مقدمه، ص39
    7. مقدمه، ص57
    8. متن، ص75
    9. متن، ص85
    10. متن، ص93
    11. متن، ص97
    12. متن، ص110
    13. متن، ص119
    14. متن، ص119
    15. متن، ص125
    16. متن، ص125
    17. متن، ص143
    18. متن، ص143
    19. متن، ص145
    20. متن، ص158
    21. متن، ص177

    منابع مقاله

    1. مقدمه و متن كتاب.
    2. جمال، ظهيرالدين، (1389ش)، علم بديع و پيشينه آن، مقاله شماره12، ص75، پايگاه اطلاعات علمى.