تفسير القرآن الكريم (مصطفی خمیني)
نام کتاب | تفسیر القرآن الکریم (مصطفی خمینی ) |
---|---|
نام های دیگر کتاب | مفتاح احسن الخزائن الالهیه |
پدیدآورندگان | موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) (محقق)
خمینی، مصطفی (نويسنده) |
زبان | عربی |
کد کنگره | BP 98 /خ8ت7 |
موضوع | تفاسیر شیعه - قرن ۱۴ |
ناشر | موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينی (س) |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1418 هـ.ق |
کد اتوماسیون | 1948 |
معرفى اجمالى
«تفسير القرآن الكريم»، اثر مرحوم مصطفى خمينى، به زبان عربى، دستاورد حوزه پررونق درس تفسير ايشان، در نجف اشرف است كه همراه با تدريس و مباحثه، مطالب را خود، به رشته تحرير درآوردهاند.
ثبت بعضى تاريخها، حاكى از آن است كه اين دوره تدريس و تحرير تفسير از اواخر سال 1389ق، آغاز گرديده و تا اوائل سال 1397ق، ادامه داشته است.
نام كتاب توسط شاگردان مؤلف انتخاب شده است و نويسنده در يك عبارت از آن با عنوان «مفتاح أحسن الخزائن الإلهية» ياد كرده است (متن كتاب، ج2، ص97).
ساختار
اين تفسير، شامل سوره حمد و 46 آيه از سوره بقره مىباشد و با شيوهاى استدلالى ارائه شده است.
مفسر، طرحى جامع را در نظر داشته؛ تفسيرى ترتيبى و درعينحال موضوعى كه بهتناسب آيات، موضوع مورد بحث در آن را بهطور اجمال مطرح كند.
گزارش محتوا
درباره محتوا و ويژگىهاى اين اثر، توجه به نكات زير ضرورى است:
1. مفسر در تفسير آيات، مباحث و عناوين گستردهاى بدين شكل مطرح مىكند: لغت، صرف، نحو، قرائت، رسم الخط، علم اسماء و حروف و اعداد و اوفاق، حكمت و فلسفه، عرفان، فصاحت، بلاغت، فقه، اصول، اخلاق و موعظه، شأن نزول، كلام، مباحث اجتماعى و تفسير آيات از ديدگاههاى گوناگون.
2. مؤلف به روشهاى گوناگون به بررسى آيات قرآن پرداخته است. در مجموع وى از چهار ديدگاه به بررسى آيات پرداخته است:
الف)- مباحثى كه موضوع آن قرآن است: وى در هر آيه به بحث قرائت آيه مىپردازد و قرائات گوناگون را نقل مىكند؛ اگرچه با شدت به آن اعتراض مىكند. وى با تأسى به استاد و پدر بزرگوار خود، علم قرائت را يكى از توطئههاى سلاطين جور مىداند كه به اين وسيله مسلمين را از دقت در معانى و مقاصد قرآن كريم منحرف كردهاند.
ايشان تنها قرائت معتبر را، قرائت قرآن موجود مىداند و در جاهاى مختلف از جمله در ارتباط با اختلاف قرائتهاى كلمه «ربهم» در آيه 5 سوره بقره مىگويد: اين اختلافات پايه و مايهاى ندارند. عدول كردن از قرائت قطعى و دقيق متن قرآن به اين قرائات، حتى قرائات مشهور كه از قاريان معروف روايت شده است، جايز نيست؛ گرچه مجرد موافقت قرائت با ادبيات عرب در صحت قرائت كافى است (متن كتاب، ج2، صفحه 347، چاپ وزارت ارشاد).
ايشان به مفسران قرآن كريم پيشنهاد مىكند، همه مسائل اختلاف قرائات را در هم نياميزند؛ آن دسته از مسائل را كه به مفردات قرآنى مربوط مىشوند، تحت عنوان اختلاف قرائت بياورند، اما دسته ديگر از مسائل را كه به تركيبات قرآنى مربوط مىشوند، تحت عنوان «اعراب» به بحث بگذارند و بيهوده به اختلافاتى كه جنبه معنايى ندارند، نپردازند. بر قرائت جمهور تكيه كنند و قرائات ديگر را با آن يكسان نگيرند و متساويا در كنار هم قرار ندهند (همان، ص64-61).
وى با دقت مباحثى از علوم قرآن را بررسى مىكند؛ مسائلى از قبيل قرائات، رسم الخط، علم وقف و ابتدا، مكى يا مدنى بودن، ترتيب نزول، شأن نزول، محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ، وجوه و نظائر، تقسيمات قرآن، فواتح السور، خواص قرآن و فضائل سور.
مصنف رسم الخط مربوط به كلمات قرآن را با مقايسه املاى عربى مطرح كرده؛ معتقد است دهها اشتباه در رسم الخط قرآن وجود دارد كه مسلمين براى جلوگيرى از تغيير و تحريف قرآن از آن تبعيت كردهاند.
مفسر، نگارش كلماتى از قبيل «أيه الثقلان»، «الليل»، «الذين»، «الملئكة» و «الصلوة» را غلط مىداند؛ درعينحال معتقد است التزام به ابقاى اين نگارشهاى غلط در كتابت نسخههاى قرآن مجيد، نوعى سختگيرى و انضباط شديد بوده كه قدماى مسلمين انجام مىدادهاند و رعايت اين انضباط را لازم مىدانستهاند تا راه براى هرگونه تحريف در قرآن بسته شود؛ اين التزام همواره لازم خواهد بود(همان، ص65 و 137؛ ج4، ص422).
ايشان بعضى از مسائل فقهى مربوط به آيات را مانند حرمت مس كلمه الله و كلمه الرحمن، نامگذارى به اسم الله و اسم الرحمن و كتابت الرحمن، مورد بررسى قرار داده است؛ اما در طرح فقهى مباحث در تفسير، افراط نكرده است و براى تلفيق مباحث فقهى - تفسيرى حدى محدود قائل است.
مصنف گاه استدلال فقهى بعضى مفسرين به بخشى از آيات قرآن را مورد نقد قرار مىدهد؛ بهعنوان نمونه، استنباط بعضى فقها از عبارت «الحمد لله رب العالمين» مبنى بر اينكه ملاك شرعى جايز نبودن حمد و ستايش غير خداوند، آن است «كه نوعى تصرف در مال غير، بدون اذن وى است» را رد مىكند (همان، ج1، ص247).
همچنين مؤلف، بهعنوان نمونهاى ديگر از عملكرد مفسران در مباحث فقهى - تفسيرى، يك سلسله فتاواى فقهى را كه امام فخر رازى و ديگران از آيات 3 تا 5 سوره بقره استنباط كردهاند، ذكر مىكند و با تكيه بر نگرش دقيق فقهى، به دليل آنكه آيات مذكور در مقام ستايش و توصيف مؤمنانند و نه در مقام تشريع، انواع استدلالات فقهى از اين قبيل را به آيات قرآنى، مردود مىشمرد (همان، ج2، ص319).
وى مباحث كلامى مهمى مربوط به قرآن را مانند تحدى قرآن و وجوه اعجاز قرآن، با ابتكار زيادى تحقيق مىكند. به نظر ايشان، آوردن آياتى مثل قرآن از محالات نيست، بلكه از ممكناتى است كه فقط قرآن قادر به انجام آن است و تكرار آيات مشابه براى نقل يك حادثه در قرآن، شاهد اين مدعاست. وى معتقد است كه اعجاز قرآن را بايد با توجه به پيامبرى رسولالله(ص) و خاتميت او تبيين كرد و همه اين امور مستند به كمال ذات رسولالله(ص) است و منشأ حقيقى دارد. خاتميت همانا اخبار به نيامدن پيامبر است، نه آنكه محال باشد (همان، ج4، ص53-69).
وى به احاديثى كه در شرح آيات قرآن كريم مربوط مىشود، اشاره كرده، بعضى از آنها را توضيح مىدهد و در اين باب از تفسير منسوب به امام حسن عسكرى(ع)، تفسير قمى، عياشى و در المنثور و ديگر منابع روايى خاصه و عامه نقل مىنمايد و معتقدند بخشى از روايات، مرسله و ضعيفند و بخش عمدهاى نيز در صدد بيان مصداقى از معانى آيه هستند.
ب)- استفاده از علوم گوناگون در تفسير: نويسنده با استفاده از قواعدى كه در علوم گوناگون به اثبات رسيده است، به آيات قرآنى پرداخته و آنها را تفسير مىكند. با استفاده از لغت و صرف به شرح كلمات و با كمك قواعد نحو، معانى و بيان به شرح جملات و با استفاده از علم كلام، فلسفه، عرفان، فقه، اصول، حروف و اعداد به بيان مقاصد قرآن مىپردازد. تفسير قرآن كه كشف مقاصد آن با كمك دانش بشرى است، از مرسومترين روشهاى تفسير است و نويسنده با جامعيت علمى خويش و مراجعه به كتب علمى و تفسيرى مختلف به اين مهم پرداخته است. در اين قسمت، تسلط نويسنده بر علوم گوناگون و توان وى در ايجاد ارتباط ميان آيات و علوم بهخوبى مشهود است. وى در انتهاى تفسير هر آيه بار ديگر بهطور خلاصه، تفسير آيه را با استفاده از مشربهاى گوناگون تكرار مىكند.
ج)- استفاده از قرآن در علوم مختلف: در علوم گوناگون، مسائلى مطرح است كه دانشمندان با قطع نظر از قرآن كريم به نقد و بررسى آن مسائل پرداختهاند و گاهى نيز از بعضى آيات جهت اثبات يا نفى آن بهره بردهاند. شهيد سيد مصطفى خمينى با دقتى بىنظير اين مسئله را دنبال كرده و در ذيل هر آيه به مسئلههاى علمى مربوط به آن اشاره و دخالت آيه در آن مسئله را بررسى مىكند. وى از آيات مورد بحث خود در مسائلى مانند مشروعيت عبادت مميز، جواز استعانت از غير خدا، واسطه در عبادت، وجوب تكرار نماز و دهها مسئله فقهى ديگر، استفاده كرده است. در علم اصول فقه به مسائلى مانند شمول خطابات بر معدومين، دلالت امر بر مره و وجوب، استصحاب احكام شرايع سابق، استعمال لفظ در بيش از يك معنى، احتياج علوم به مقدمات حكمت و چندين مسئله ديگر اشاره كرده است.
در علوم ادبى نيز چند مسئله مانند جواز رجوع ضمير به محذوف و دخول عامل بر عامل را مورد توجه قرار داده است.
ايشان همچنين در فلسفه و كلام به اين مهم پرداخته است؛ براى مثال، وى ميان تركيب «رب العالمين» و هشت بحث فلسفى، ارتباط برقرار كرده كه عبارتند از: تدريجى بودن عالم، حصر ربوبيت در خدا، علت مبقيه، ربوبيت بلاواسطه، استدلال بر وحدت خدا بهوسيله وحدت عالم، قبول تربيت در مجردات و نفى عليت اعدادى و در آيه «الرحمن الرحيم» ، به مسئله فعليت روز قيامت، حشر موجودات، فعليت جزاء و عدالت خدا، اشاره مىكند.
به اين ترتيب تعداد بسيار زيادى از بحثهاى فلسفى، كلامى و عرفانى در اين كتاب مورد توجه قرار گرفته است.
تذكر يك نكته لازم است كه در تمام اين موارد، نگارنده با اعتقاد راسخ به هدف تفسير هرگز به بحث كامل اين مسائل نپرداخته، بلكه فقط جهتى از بحث را كه با آيه تناسب دارد، مورد توجه قرار داده است.
در اين راستا مصنف برخى مصطلحات قرآنى را مطرح و معنا و تفسير مىنمايد، مانند «قلب» (همان، ج2، ص397)، «لا يشعرون» (همان، ج3، ص116)، «إن كنتم صادقين» (همان، ج4، ص362).
همچنين ايشان در مقام بررسى كاربرد كلمات و تعيين حوزههاى معنايى واژگان زبان قرآن، دقت نظرهايى اعمال مىكند كه مبناى همه آنها حاكم ساختن كاربرد قرآنى و حكم قرار دادن آن و زدودن تاريكىها و غفلت و ترديدها از كاربرد آن واژگان در زبان و ادبيات عربى، در پرتو ساز و كار كلام خداست؛ براى نمونه ذيل آيه 35 سوره بقره (همان، ص397-401)، ده نمونه ياد شده است.
د)- اخلاق و موعظه (جنبه عملى تفسير): نويسنده در راستاى هدف والاى تفسير كه رسيدن به مقصود قرآن است، رسالت قرآن را كه همانا هدايت انسانهاست، از ياد نبرده و در ذيل همه آيات به موعظه و نصيحت متناسب با آن پرداخته است. ايشان معتقدند مفسر نيز مانند پيامبر(ص) بايد به انذار و تبشير مردمان بپردازد؛ انذار از اينكه مبادا به سير و سياحت در مفاهيم و تركيبات و خصوصيات كلام بسنده كنند و تشويق و ترغيب، نسبت به سفرى سالكانه و خالصانه در حقيقت و روح كتاب خدا و دقايق و شئون كلام الهى. تنها به اين وسيله است كه مفسران مىتوانند بندگان خدا را به منظور و مقصود از فرود آمدن كتاب كريم از جانب خداوند رحمان و رحيم، نائل سازند (همان، ج2، ص22).
3. ايشان در سراسر تفسير خويش، بنا را بر اجتهاد مطلق نهاده است؛ به همين جهت، هر گاه مطلبى خلاف تحقيق، شهرت يافته باشد، متعرض آن مىگردد و با دلائل قطعى، مطلب را روشن مىسازد؛ چنانكه در تفاسير خاصه و عامه يكى بودن معناى «شكر» با «حمد»، مشهور شده است، اما ايشان، اين مطلب را «غريب» عنوان مىدهد و به بررسى آن از زواياى مختلف، مىپردازد (همان، ج1، ص216).
4. ايشان هيچگونه تضييق و ايجاد محدوديت را در دايره معانى الفاظ قرآنى روا نمىدارد و هيچگونه توجيهى را مجوز محدود كردن معانى عبارات و تعبيرات قرآنى نمىداند (همان، ج2، ص447-448). بر اين مبنا مصنف خطابهاى قرآنى را عام مىداند؛ بهطور نمونه، خطابهاى «يا بني اسرائيل» را خطاب به همگان مىداند و رهنمودهاى هدايتى اين آيات را متوجه همگى جوامع بشرى مىداند (همان، ج4، ص487-488).
5. ايشان مىفرمايد: «وظيفه اصحاب تفسير و ارباب تأويل عبارت است از انديشيدن پيرامون مفاد آيات شريفه و امورى كه به آنها مرتبط است، تصديقا و دلالة، نه تصورا و خيالا و خطورا و دقت در اين مرحله، به هر اندازه كه ممكن باشد، لازم است؛ زيرا كلام الهى دربردارنده مسائل گوناگون و وفور بسيار در زمينههاى مختلف و علوم و ادبيات ظاهرى و باطنى و نقلى و عقلى و لبى و قشرى است» (همان، ج4، ص337).
6. از مشخصههاى ديگر تفسير ايشان، پيشنهاد حذف اسرائيليات مىباشد. علىرغم آنكه در تفسير، عملا به سرفصل موضوعى اسرائيليات نرسيده است، در يكى دو مناسبت كه به اسرائيليات اشاره كرده است، حذف اسرائيليات را پيشنهاد كرده است. ايشان در مسئله تحريف قرآن تصريح مىكنند كه اينان از آغاز بناى تحريف قرآن را داشتهاند و مىخواستهاند تجربه كتابهاى آسمانى پيشين را در مورد قرآن كريم تكرار كنند (همان، ج3، ص221).
وى معتقد است كه در مورد اسرائيليات و امثال آن، ناگزير بايد ابتدا اسناد آنها مورد فحص و بررسى قرار گيرد، آنگاه اين نكته لحاظ شود كه حجيت خبر واحد در غير احكام شرعى و مسائل وابسته به آن نزد محققان ثابت نيست؛ بنابراين، بديهى است كه محض وجود يك روايت در يك كتاب تفسير يا مجرد وجود يك رأى و نظر در يك كتاب چاپى براى اثبات حجيت آن كافى نيست. گذشته از اينكه اغلب اين اخبار، در اينگونه موضوعات، از نظر سند و دلالت هر دو ضعيف و عليلند و معمولا مسند و صحيح نيستند (همان، ج3، ص329-330).
7. نقد تفسيرى، بخش عمدهاى از كار تفسيرى مؤلف را تشكيل مىدهد. در اين ميان عنايت خاصى به تفسير كبير فخر رازى از حيث طراحى، تبويب و ساختار آن دارد. وى از تفاسير متعددى نقل مطلب مىنمايد، اما همواره ابزار نقد را به كار مىگيرد؛ به همين جهت نقدهاى ايشان بر تفسير فخر رازى، المنار، جامع الأحكام قرطبى، البحر المحيط ابوحيان و حتى مجمع البيان و تبيان، كموبيش نمايان است.
وى نظم و دقت را شالوده كار خويش نموده، از هيچ نكته مثبت يا منفى، ناسنجيده و شتابزده نمىگذرد.
8. مؤلف، تفسير قرآن به قرآن را بهعنوان يك مبنا در مجموعه مبانى نظرى و عملى روش خود در تفسير قرآن پذيرفته و تعريف دقيق خود از اين اصطلاح را نيز بيان كرده است. نمونههايى از تفسير قرآن به قرآن يا نقد آن را مىتوانيد در ج2، ص51-50، 318، 221، 245، 382 و ج4، ص40 مشاهده نماييد.
وضعيت كتاب
منابع اقوال، آيات و احاديث در پاورقىها و فهرست محتويات هر جلد، در آخر همان جلد ذكر شده است.
منابع مقاله
1. مقدمه و متن كتاب.
2. دانشنامه قرآنى و قرآنپژوهى، به كوشش بهاءالدين خرمشاهى، ج1، چاپ اول، پاييز 1377ش، انتشارات دوستان، تهران.
3. تفسير قرآن كريم، سيد مصطفى خمينى، چاپ وزارت ارشاد، 4 جلد، سال 1362، تهران.
پیوندها
مطالعه کتاب تفسیر القرآن الکریم (مصطفی خمینی ) در پایگاه کتابخانه دیجیتال نور