الموضوعات في الآثار و الأخبار عرض و دراسة
الموضوعات في الآثار و الأخبار عرض و دراسة | |
---|---|
پدیدآوران | ساعدی، اسامه (محقق) حسنی، هاشم معروف (نويسنده) |
عنوانهای دیگر | عرض و دراسه |
ناشر | [بی نا] |
مکان نشر | قم - ایران |
سال نشر | 1429 ق |
چاپ | 1 |
موضوع | احادیث مجعول
حدیث - تاریخ حدیث - نقد و تفسیر |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 106/5 /ح5م8 1388 |
الموضوعات في الآثار و الأخبار عرض و دراسة اثر علامه سيد هاشم معروف الحسينى، با تحقيق اسامه ساعدى، كتابى است در موضوع حديث و محدثين، اقسام حديث، تاريخ جعل و وضع در حديث و تأثيراتى كه خلفا، قصهگويان و فرق و مذاهب اسلامى بر حديث گذاشتهاند. همچنين جهتگيرىهاى فقهى، عقيدتى و سياسى در مورد حديث و محدثان نيز در اين كتاب، مورد بحث قرار گرفته است.[۱]
كتاب به زبان عربى و در دوران معاصر نوشته شده است.
مؤلف انگيزه تأليف كتاب را در سه نكته زير، معرفى كرده است:
1. پاسخ به مطالبى كه به شيعه نسبت مىدهند؛
2. پيراستن و تنزيه امامان معصوم(ع) از آنچه بهناروا و تهمت به ايشان نسبت داده مىشود؛
3. روشن كردن اين مسئله كه نزد شيعه نيز احاديث صحيح و غير صحيح وجود دارد.[۲]
ساختار
كتاب با مقدمه محقق آغاز و مطالب در يك مدخل و چهار فصل، تنظيم شده است.
نويسنده در تأليف اين كتاب، برخلاف سبك السباعى و محمد عجاج الخطيب كه به نظر وى هدفشان از بين بردن اسلام و ايجاد تفرقه است، خواسته است تشيع حقيقى را معرفى كرده و به بيان آرا و عقايد شيعيان راستين بپردازد.[۳]
گزارش محتوا
در مقدمه محقق، به بررسى روش نويسنده در نقد حديث، پرداخته شده است.[۴]
در مدخل، به اين نكته اشاره شده است كه قرآن، مهمترين منبع شريعت و سنت، مهمترين منبع تفسير كتاب خداست. بر همين اساس، در كتاب حاضر به ورود احاديث جعلى و ساختگى در بين احاديث صحيح اشاره شده و در مورد شروع جعل و وضع روايات، به اين نتيجه رسيده شده است كه دروغپردازى در حديث، نتيجه عواملى بوده كه نخستين نشانههاى آن در زمان حيات پيامبر(ص) و يا دست كم در زمانى نزدیک به وفات آن حضرت و قبل از پيدايش احزاب و فرقههاى مذهبى و سياسى، بروز كرده است.[۵]
در فصل اول، به بررسى رابطه سنت و صحابه با حديث پرداخته شده است. نويسنده در اين فصل، دو موضوع را مورد بحث قرار داده است: نخست، به تعريف سنت و تبيين آن از ديدگاه متشرعين پرداخته است. سنت در لغت به راه و روشى گفته مىشود كه انسان بهعنوان خط مشى براى خود در نظر مىگيرد و در نزد محدثين، سنت به قول، فعل، تقرير و صفات خلقيه و خلقيه پيامبر(ص) قبل و بعد از نبوت گفته مىشود.[۶]
نويسنده پس از تعريف سنت، به بحث احكام شرعيه - كه در اصطلاح سنت ناميده مىشود - پرداخته و فرق آن را با قرآن، بيان كرده است و در ادامه، به نحوه رجوع مسلمانان به سنت و قرآن و شيوههاى تبليغى پيامبر(ص) در برخورد با مسلمانان، اشاره نموده است.[۷]
از جمله اين شيوهها، كتابت حديث بود، ولى اين شيوه، پس از رحلت پيامبر(ص) كنار گذاشته شد و منع تدوين حديث در پيش گرفته شد. اين عامل و برخى عوامل ديگر از قبيل نقل شفاهى احاديث و غيره، منجر به طرح نظريه عدالت صحابه و برخى نظريات ديگر شد.[۸]
نويسنده در بخش ديگر اين فصل، نظريه عدالت صحابه را مورد بررسى قرار داده است. وى در اين بخش از كتابهاى «باعث الحثيث» حافظ بن كثير و «تدريب الراوي» نووى و مقدمه ابن صلاح، استفاده كرده و ضمن بحث درباره نظريه عدالت صحابه و نظريه فضيلت قرابت با پيامبر(ص)، اين نظريات را بهطور تحليلى مورد بررسى قرار داده و رد كرده است. همچنين نظرات ابن كثير را در مورد ديدگاه شيعه نسبت به صحابه مطرح كرده و آن را مردود ساخته است.[۹]
در فصل دوم، تأليفات اوليه حديث و اقسام آن، مورد بررسى قرار گرفته است. مؤلف در اين فصل، به معرفى تأليفات كتب اوليه شيعه (كتب اربعه) و همچنين كتب اهل سنت (صحاح سته) پرداخته و آنها را مورد نقد و بررسى قرار داده است. در ادامه، نظر شيعه و اهل سنت را در مورد اقسام حديث بيان داشته و به تعريف حديث مشهور، مستفيض، غريب، حسن، موثق، ضعيف، موقوف، منقطع، معضل، مدرج، تواتر لفظى و معنوى، موقوف، مسند، متصل و مدلس، پرداخته است و سپس تدليس را در كتاب كفايه البغدادى و توضيح الأفكار مورد بررسى قرار داده و نظر سيد رشيد رضا در تفسير «المنار» و سيوطى در شرح تدريب الراوي را در مورد تدليسكنندگان، بيان كرده است.[۱۰]
نويسنده در بخش ديدگاههاى علماى شيعه پيرامون اقسام حديث، تقسيمات چهارگانه علامه حلى را آورده است. در پايان نيز عقيده شيعه از جمله شيخ انصارى و ديگران و اهل سنت از جمله بخارى و مسلم پيرامون حجيت و عدم حجيت خبر واحد، بيان شده است.[۱۱]
در فصل سوم، به كذب در حديث پرداخته شده است. نويسنده در اين فصل، به جعل در حديث و تاريخ پيدايش آن پرداخته و در فصل چهارم، مثالب و مناقب را برشمرده و دليل وضعى و جعلى بودن آنها را بيان كرده است. به عقيده وى، كذب در قرن اول هم وجود داشت و علت، عوامل سياسى بود؛ چراكه حاكمان مىخواستند حكم خود را رنگ و لعاب دينى دهند. در عهد اموى و در زمان حكومت عثمان و معاويه نيز كذب جارى بود و موارد زير را مىتوان از جمله دلايل آن دانست:
1. وليد نماز را در مستى خواند.
2. عدهاى فقط به احكام و ظواهر پرداختند؛ ازاينرو برخى فرقهها چون تصوف پيدا شد.
3. قصهگويان با گرفتن پول از مردم، آنان را با وصف بهشت و جهنم به خود مشعول كرده بودند و حاكمان نهتنها آنها را منع نمىكردند، بلكه تشويق هم مىكردند.[۱۲]
در قرن پنجم، عبدالرحمن بن الجوزى از علماى اهل سنت، كتاب «الموضوعات» را نگاشت و به پيروى از وى، سيوطى و فتنى كتابهايى نگاشتند. اين امر به دليل وجود روايات جعلى در منابع اهل تسنن بود، ولى شيعه به اين كار نپرداخت و جاعلان با استناد به حديث «من بلغه ثواب على عمل فعمله ابتغاء ذلك الثواب أوتيه و إن لم يكن رسولالله قائله» به جعل حديث پرداختند.[۱۳]
مؤلفان اهل تسنن، عصر خلفاى راشدين را عارى از كذب مىدانند و بر اين باورند كه بعد از عثمان، جهان اسلام متزلزل شد و وقتى حكومت به حضرت على(ع) رسيد، فرقههايى پديد آمدند كه يا طرفدار معاويه بودند يا طرفدار على(ع) و هر دو دسته در پى تحريف قرآن و سنت برآمدند، اما نتوانستند قرآن را تحريف كنند. همچنين معتقدند كه در قرن دوم، شيعه هزاران حديث در تأييد خلافت حضرت على(ع) و ذم خلفاى راشدين جعل كرد كه در رأس آنها، حديث غدير خم است. خليل بن احمد در كتاب «الإرشاد» گفته است شيعيان سه هزار حديث در فضايل اهلبيت(ع) جعل كردند و اهل تسنن نيز براى مقابله به مثل، احاديثى در فضايل خلفاى ثلاثه و در فضل امويان و حمص و شام، جعل كردند و معتقد بودند حديث پيامبر(ص) كه فرمودند: «من كذب علي متعمدا فليتبوأ مقعده من النار» مانند كذب بر ديگر افراد نيست.[۱۴]
اين مطالب را مؤلفان اهل سنت در تبيين مراحل و چگونگى ورود كذب در احاديث بيان مىكنند و براى اثبات آن، دليلى هم نمىآورند و فقط قول جمهور اهل سنت را بدون شواهد تاريخى و علمى، ذكر مىكنند. اهل سنت عدالت صحابه را رواج دادند، درحالىكه مخالف با صريح آيات قرآن است و برخى از صحابه در زمان پيامبر(ص) احاديثى را جعل كردند و مطالب كذبى را به پيامبر(ص) نسبت دادند.[۱۵]
نويسنده قول اهل سنت را در اين باره نقل و دلايل آنان را به اين شرح، ذكر كرده است:
1. اميرالمؤمنين على(ع) هيچ روايتى را قبول نمىكرد مگر آنكه دو عادل بر آن شهادت دهند.
2. عمر ابوهريره را از مدينه تبعيد كرد؛ زيرا احاديثى را براى مردم نقل مىكرد كه پيامبر(ص) نفرموده بود.
3. عايشه صحابه را از نقل احاديثى كه از پيامبر(ص) شنيده و درست نفهميده بودند، نهى مىكرد.
4. مهاجرين و انصار احاديث ابوهريره را انكار مىكردند.
5. از عمر بن خطاب نقل شده است كه به كعبالاحبار گفت: اگر دروغ بستن به پيامبر(ص) را ترك نكنى تو را به سرزمين قرده (ميمون) تبعيد مىكنم.[۱۶]
علاوه بر صحابه، برخى از نصارى، يهود و مجوس كه تازه مسلمان شده بودند، مثل كعبالاحبار و وهب بن منبه و عبدالله بن سلام نيز به قصد تشويش و ايجاد اختلاف، حديث جعل مىكردند.[۱۷]
سپس مؤلف حديث جساسه (پاى گذاشتن خداوند در جهنم) را كه يكى از احاديث جعلى است و اهل سنت آن را فقط به اين دليل كه در صحيح بخارى آمده، قبول دارند، نقل كرده است.[۱۸]
نويسنده در فصل چهارم، احاديث جعلى را كه در مناقب و مثالب است، ذكر كرده و آنها را از نظر متن، سند، شرايط راوى و شرايط روايت، مورد بررسى قرار داده است. همچنين حاكمان اموى و عباسى را جزء افرادى شمرده كه عدهاى از فقها و محدثين را به جهت مسائل سياسى، به جعل و وضع احاديث واداشتند كه به طعن خلفا و صحابه و غلو در فضيلت اميرالمؤمنين على(ع) و فرزندانش(ع) بپردازند تا بين كسانى كه به خلافت اسلامى و تقديس صحابه ايمان داشتند، فاصله بيندازند.[۱۹]
بهطور مثال، احاديثى در مورد حضرت على(ع) جعل كردند كه آن حضرت را شروعكننده لعن به معاويه معرفى مىكند؛ درحالىكه اين موضوع، مخالف شيوه و سيره اهلبيت(ع) است و درست عكس اين مطلب صحت دارد؛ بهعنوان مثال، حضرت على(ع) عدهاى را ديد كه به معاويه لعن مىكنند. آن حضرت به آنان فرمود: «إني أكره أن تكونوا قوما سبابين». ولى معاويه به لعن اميرالمؤمنين(ع) امر كرد و قصاصون را نيز در اين امر، بهكار گرفت و اينكه مورخين و محدثين مىگويند كه اميرالمؤمنين(ع) به لعن معاويه در نماز امر كرده بود، از احاديث موضوعهاى است كه معاويه جعل كرد تا كار خود را توجيه كند تا طرفداران وى اين كار را نوعى مقابله به مثل تلقى كنند و آنان هم بر اميرالمؤمنين(ع) لعن بفرستند. علاوه بر آن، معاويه، ابوهريره و كعبالاحبار را براى جعل حديث در فضايل خلفا و طعن به على(ع) و فرزندان او به استخدام گرفت.[۲۰]
وضعيت كتاب
فهرست مطالب و منابع مورد استفاده نويسنده و محقق، در انتهاى كتاب آمده است.
پاورقىها توسط محقق نوشته شده و در آنها، علاوه بر ذكر منابع، به توضيح برخى از كلمات و عبارات متن پرداخته شده است.
پانويس
- ↑ اسماعيلى، آيتالله ص186 - 187
- ↑ ر.ک: اسماعيلى، آيتالله ص188
- ↑ اسماعيلى، آيتالله ص188
- ↑ مقدمه محقق، ص11 - 31
- ↑ ر.ک: اسماعيلى، آيتالله ص187
- ↑ ر.ک: همان، ص189
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ همان
- ↑ ر.ک: همان، ص190
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ همان
- ↑ ر.ک: همان، ص191
- ↑ همان
- ↑ همان، ص191 - 192
- ↑ همان، ص192
- ↑ همان، ص192 - 193
- ↑ همان، ص193
- ↑ همان
- ↑ همان
- ↑ همان
منابع مقاله
1. مقدمه و متن كتاب.
2. اسماعيلى، آيتالله «كتاب «الموضوعات في الآثار و الأخبار»»، پايگاه مجلات تخصصى نور، مجله حديث انديشه، شماره 3 و 4، پاييز و زمستان 1381، به آدرس:
http://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/7394/%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%D8%A7%D8%AC%D9%85%D8%A7%D9%84%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%C2%AB%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%88%D8%B6%D9%88%D8%B9%D8%A7%D8%AA-%D9%81%DB%8C-%D8%A7%D9%84%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%D9%88-%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AE%D8%A8%D8%A7%D8%B1%C2%BB?q \%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%88%D8%B6%D9%88%D8%B9%D8%A7%D8%AA%20%D9%81%DB%8C%20%D8%A7%D9%84%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1%20%D9%88%20%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AE%D8%A8%D8%A7%D8%B1.