تاریخ هیجده ساله آذربایجان، بازمانده تاریخ مشروطه ایران

تاريخ هجده ساله آذربايجان تأليف احمد كسروى به زبان فارسى است. اين اثر روايت تاريخى مستند از رويدادها و حوادث بعد از انقلاب مشروطيت ايران از آغاز قيام رهاييبخش تبريز به رهبرى ستارخان و باقرخان و ديگر مجاهدين آذرى و گيلانى و بختيارى در برابر استبداد صغير محمدعلى شاهى و ذكر اين وقايع و مبارزات و رشادتها به تفصيل و كسب مجدد آزادى و فتح تهران تا قيام شيخ محمد خيابانى مى‌باشد.

تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران
تاریخ هیجده ساله آذربایجان، بازمانده تاریخ مشروطه ایران
پدیدآورانکسروی، احمد (نويسنده)
عنوان‌های دیگربازمانده تاریخ مشروطه ایران
ناشرامير کبير
مکان نشرتهران - ایران
سال نشر1384 ش
چاپ13
شابک964-00-0325-2
موضوعآذربایجان - تاریخ - قرن 13ق.

آذربایجان - جنبش‏ها و قیام‏ها

ایران - تاریخ - انقلاب مشروطه، 1324 - 1327ق. - آذربایجان
زبانفارسی
تعداد جلد1
کد کنگره
‏DSR‎‏ ‎‏1431‎‏ ‎‏/‎‏ک‎‏5‎‏ت‎‏2
نورلایبمطالعه و دانلود pdf


ساختار

كتاب مشتمل بر يك پيشگفتار از ناشر و چهار بخش است كه هر يك از بخشها از گفتارهاى متعددى تشكيل شده كه عناوين آنها در فهرست كتاب قابل مشاهده است.

گزارش محتوا

كتاب حاضر در واقع ذيل و دنباله كتاب ديگر كسروى با نام «تاريخ مشروطه» است كه باهم شامل شش بخش مى‌شوند. همانگونه كه در كتاب آمده، اين مقطع از تاريخ ايران، داراى ویژگی‌ها و خواصى است كه قبل از آن تاريخ ايران فاقد آن بوده و كمتر اتفاق افتاده كه مردم در صحنه آمده و ابراز وجودى كرده باشند. اين فصل پرفراز و نشيب، كه ناشى از پيروزى انقلاب مشروطه و تحول در بنيانهاى سنتى ملت و كشور ايران است، بعد از بمباران مجلس و تعطيلى موقت مشروطيت آغاز و تا كودتاى رضاخان ادامه مييابد.

كسروى با محور قرار دادن حوادث آذربايجان، سير تاريخى هجده ساله مشروطه را گزارش مى‌كند. او كه نگاهى طرفدارانه به مشروطيت و تغيير نظامى سياسى با شيوه‌هاى انقلابى دارد، در اين كتاب بنا دارد، به عنوان نماينده روبه رشد طبقه متوسط ايران از حوادث تاريخى سخن بگويد و از اين زمينه تاريخى و نيز ضروريات و مقتضيات اجتماعى براى تغيير انديشه‌ها و مغزها و خردها و تغيير مناسبات اجتماعى كمال استفاده را ببرد. اين پندار كسروى، نوعى سوسياليسم تخيلى و دمساز شدن با شرايط اجتماعى بود كه مى‌خواست خود را با اصلاحات رضاخان و كوشش وى در پيدايش طبقه جديد همراه كند.

شيوه‌اى كه كسروى در نگارش تاريخ هجده ساله بكار برده، با همه نقايصش، مقدمه‌اى است بر تاريخ‌نگارى نوين ايرانى. اين شيوه كه اختصاص به ايشان دارد، ناشى از جريان عمومى باستان‌گرايى و حد افراطى آن (شوونيستى) و احياء ارزشهاى منفى آن كه به صورت علاقه مفرط به فارسى‌نويسى و تكيه بر ادبيات قبل از اسلام است. با اينهمه تاريخ كسروى از شيوايى و روانى دلپذيرى برخوردار است و على‌رغم تجديدنظر طلبى در شيوه تاريخ‌نويسى، اگر خوب دقت شود، حالت قصه‌گويى كاتبان و راويان قديمى تاريخ ايران در سراسر كتاب حفظ شده است.

او علاوه بر روايت مستند تاريخى، در همه جاى كتاب به قضاوت تاريخى مى‌نشيند و نظرات صريح و جانب‌دارانه خود را ابراز مى‌كند و نسبت به همه افراد و جريانها موضعگيرى دارد و كمتر حادثه و واقعه و فرد و شخص و گروه و دسته‌اى از ديد حساس او پنهان مى‌ماند. او علاوه بر اين‌كه خود در متن قضايا و حوادث مشروطه در آذربايجان حضور داشته و به قول معروف از نزديك دست در آتش داشته، در نگارش تاريخ خود از شواهد عينى ديگر و دست‌اندركاران وقايع و رهبران قيامها، مطالب فراوانى به همراه يادداشتهاى خصوصى دست اول، گزارشها، اعلاميه‌ها، تلگرافات رسمى داخلى و خارجى و نيز از روزنامه‌ها و كتابها نقل كرده است.

موضعگيريهايى كه كسروى در باب روحانيت دخيل در حوادث مشروطه ابراز مى‌دارد، مختلف و متفاوت است. يك‌جا از فداكاريها و جانفشانيهاى آنها تقدير و ستايش مى‌كند و اساساً علت موجبه «جنبش مشروطه را در ايران آقايان طباطبايى و بهبهانى و ديگران» مى‌داند و در مورد نمايندگان مختلف اين قشر سخنهاى گوناگون بيان مى‌دارد و نقش علماى سه‌گانه نجف (آخوند خراسانى، مازندرانى و تهرانى) را تعيين‌كننده مى‌داند. همچنين از افرادى مانند ميرزا محسن برادر داماد صدر العلماء بهبهانى كه علاوه بر اسلامیت جنبه‌هاى ناسيوناليستى را هم داراست و شيخ على اصغر ليلاوايى تعريف مى‌كند كه: «يكمرد خداشناس و پاكدرون و غيرتمندى بود».

بايد توجه كرد اين تعريف و تمجيد بيشتر ناشى از جانبدارى آنها از مشروطه و آزاديخواهى است. زيرا كسروى هرجا كه توانسته و به قول معروف تيغش برش داشته، زهر خود را ريخته و مخالفت خود را با اين سلسله جليله ابراز كرده است. البته اين بيشتر شامل بخش ديگر از روحانيت است كه سرسازگارى با مشروطه نداشته، لذا مورد حمله او واقع شده‌اند.

كسروى گرچه خود از مشروطه‌طلبان منورالفكر است، ولى نسبت به ساير روشنفكران اين چنينى، يكدل نيست و بويژه در مورد آنهايى كه بعد از بمباران مجلس از ايران فرار را برقرار ترجيح دادند، زبان به انتقاد مى‌گشايد؛ «يكدسته كه به اروپا شتافته و اين يك‌سال را در خيابانهاى قشنگ و پاكيزه آنجا خوش مى‌چميدند و هرگز يادى از گرفتاريهاى تبريز و سختى كار آزاديخواهان نمى‌كردند، اين زمان آنان نيز به تلاش افتاده مى‌كوشيدند هرچه زودتر خود را به ايران رسانند و تا دير نشده، جا بر سر خوان يغما گيرند». و اينان «تخم اروپائيگرى مى‌افشاندند».

به همين علت، كسروى در عوض همدلى با روشنفكران فرصت‌طلب، از توده عوامى كه به صرف داشتن غيرت و شجاعت وارد انقلاب و جرگه كارزار شدند، تعريف و تمجيد فراوان مى‌كند و در جاى‌جاى كتاب، از ستارخان و باقرخان و يپرمخان و امثالهم كه جان و هستى خود را در گرو انقلاب و احياء مجدد مشروطيت فدا كردند، بارها ذكر به خوبى و اصالت مى‌كند. او اعتراف دارد كه اين عده متأسفانه بعلت عدم آگاهى و اطلاع از عمق حوادث و بنيان مشروطيت ابزار دست سياست‌گران بيماردل قرار گرفتند.

كسروى ضمن جانبدارى از آزادگانى همچون ميرزا كوچكخان و شيخ محمد خيابانى و جانبازيهاى آنان در راه احياء عظمت انقلاب و ايران، در مجموع از عملكرد آنها راضى نيست و انتقاد دارد. به نظر او حفظ تماميت ارضى ايران و تمركز قدرت در مركز، واجب‌تر از ساير نظرات است. متأسفانه وى هيچگاه مشخص نمى‌كند با تكيه بر چه مكانيسمى مى‌توان با دولتهاى مركزى ايران، كه خود به شدت از آنان انتقاد مى‌كند، همكارى كرد و بر قدرت ملى كشور افزود.

كتاب باوجود نواقص يادشده كتابى است كه به ثبت بسيارى از ناگفته‌هاى تاريخ ايران پرداخته است و شجاعانه به نقش مردم كه انقلاب با وجود آنها به حقيقت پيوست، توجه بسنده كرده است و همين باعث اعتبار و ماندگارى آن شده است.

وضعيت كتاب

فهرست مطالب پس از پيشگفتار كتاب و فهرست نامها به ترتيب حروف الفبا در انتها آمده است.

منابع مقاله

  1. مقدمه و متن كتاب
  2. كسروى و رفورماسيون دينى، على رضا ذاكراصفهانى، مجله كتاب نقد، زمستان 1378، شماره 13