موضح القوانين
موضح القوانین | |
---|---|
پدیدآوران | میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمدحسن (نويسنده) اعتمادی، مصطفی (شارح) |
ناشر | مصطفی الاعتمادي التبريزي الخواجوي |
مکان نشر | قم - ایران |
سال نشر | 1381 ق |
چاپ | 3 |
موضوع | اصول فقه شیعه - قرن 13ق. میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمد حسین، 1151 - 1231ق. قوانین الاصول - نقد و تفسیر |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 159 /م9 ق90227 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
موضح القوانين، شرحى است به زبان عربى، بر كتاب گرانسنگ «قوانين الاصول»، مرحوم ميرزاى قمى كه توسط استاد محترم مصطفى اعتمادى، به رشته تحرير درآمده است.
ساختار
اين كتاب، در دو جلد و بهصورت شرح مزجى است، البته شارح با قرار دادن عبارات متن در داخل پرانتز و زير خط تيره، آنها را از عبارات خويش متمايز كرده است. اين شرح، همچون ساير شروح ديگر مؤلف، بسيار رسا و گوياست.
گزارش محتوا
رئوس مطالب و ترتيب آنها، همانگونه است كه در كتاب «قوانين الاصول» آمده و در كتابشناسى مربوطه ذكر شده است.
براى آشنايى با كار شارح، به نمونه زير توجه فرماييد:
(قانون: اعلم ان الجاهل بكل اصطلاح و لغة)، كالعجمى الجاهل باصطلاح العرب و لغته، (اذا اراد معرفة حقايق الفاظه «اصطلاح» و مجازاته) ليعلم ان الاسد مثلا فى اى معنى حقيقة و فى ايه مجاز، (فله «جاهل» طرق: الاول: تنصيصهم)؛ بان يصرح العرب(بان اللفظ الفلانى موضوع للمعنى الفلانى و ان استعماله فى الفلانى)؛ اى فى الشجاع مثلا، (خلاف موضوعه؛ الثانى: التبادر)؛ اى تبادر المعنى الذى استعمل فيه، كما لو استعمل فى المفترس و تبادر(و هو علامة الحقيقة، كما ان تبادر الغير علامة المجاز)، كما اذا رأينا ان الاسد استعمل فى الرجل الشجاع الا انه لا يتبادر منه عند الاطلاق، بل يتبادر غيره و هو المفترس، فيعلم ان هذا المستعمل فيه، مجاز و انما لم يقل: عدم التبادر و قال: تبادر الغير، لان عدم التبادر لا يكون علامة المجاز؛ ا لا ترى ان المشترك لا يتبادر منه شىء من معانيه و مع ذلك ليس بمجاز فيها...
(قانون: بدان كه هر شخصى كه نسبت به يك اصطلاح و يا لغتى آگاهى نداشته باشد)، مانند شخص عجمى كه با زبان عربى و اصطلاحات آن آشنا نيست، (اگر بخواهد به معانى حقيقى و مجازى الفاظ آن اصطلاح دست پيدا كند) براى اينكه بداند مثلا لفظ«اسد» در چه معنايى حقيقى و در چه معنايى مجازى است، (پس براى وى راههايى وجود دارد: راه اول: تنصيص اهل آن لغت است)؛ بدينگونه كه عرب، تصريح كند(به اينكه فلان لفظ، براى فلان معنا وضع شده و استعمال آن در فلان معنا)؛ يعنى در شجاع مثلا، (خلاف موضوع آن است؛ دومين راه: تبادر است)؛ يعنى تبادر معنايى كه لفظ در آن استعمال شده، مانند اينكه لفظ«اسد» در حيوان درنده بهخصوص، استعمال شود و همين معنا متبادر گردد(و آن علامت حقيقت است، چنانكه تبادر غير، علامت مجاز مىباشد)، چنانكه ما مىبينيم لفظ«اسد» در رجل شجاع بهكار مىرود، ولى وقتى آن را بهصورت مطلق استعمال مىكنيم، اين معنا از آن متبادر نمىشود، بلكه غير آن كه حيوان درنده بهخصوص است، تبادر مىكند، پس معلوم مىشود اين معنايى كه لفظ مزبور در آن استعمال شده، معناى مجازى است و مصنف، نفرمود: «عدم تبادر» و گفت: «تبادر غير»، زيرا «عدم تبادر» علامت مجاز نيست؛ آيا نمىبينى كه لفظ مشترك، هيچيك از معانيش از آن متبادر نمىشود و با اين وجود، لفظ مزبور، در آن معانى مجاز نيست...
منابع مقاله
مقدمه و متن كتاب.