ابن سعید مغربی، علی بن موسی

    از ویکی‌نور
    ابن سعید مغربی، علی بن موسی
    نام ابن سعید مغربی، علی بن موسی
    نام‌های دیگر اب‍ن‌ س‍ع‍ی‍د ان‍دل‍س‍ی‌

    اب‍ن‌ س‍ع‍ی‍د م‍غ‍رب‍ی‌، اب‍وال‍ح‍س‍ن‌ ن‍ورال‍دی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ ب‍ن‌ م‍وس‍ی‌

    نام پدر
    متولد
    محل تولد
    رحلت 685 ‌‎ق
    اساتید
    برخی آثار
    کد مؤلف AUTHORCODE574AUTHORCODE


    ابن سعيد مغربى، نورالدين ابوالحسن على بن ابوعُمران موسى ابن محمد بن عبدالملك ابن سعيد العَنْسى مَذْحِجى غَرناطى قَلعى»، اديب، شاعر، تاريخ‌نگار، جهانگرد و جغرافى‌نويس اندلسى است. وى در سال610ق در قلعه بنى سعد، در نزديكى غرناطه، متولد شد. وى را به جهت انتساب به صحابى معروف عمّار ياسر، عَمّارى نيز گفته‌اند و گاه عمادى ضبط كرده‌اند.

    نسبت قَلعى، به سبب زاده شدن او در قلعه بنى سعيد، نزديكى غرناطه، يا اقامت خاندان او از زمان‌هاى دور در آن مكان بوده است.

    ظاهراً او تنها فرزند خاندان بود و از كمال توجه پدر در تربيت و تعليم برخوردار شد، به قسمى كه از آغاز جوانى، شعر مى‌سرود و در آن سن، شاعرى او مايه شگفتى ديگران بود. از كودكى، با مناقب خانواده آشنا و در مجالس پدر حاضر مى‌شد. در غالب سفرهاى پدرش، همراه او بود و به اين ترتيب بسيارى از مناطق اندلس را ديد و با بزرگان علم و ادب آن سامان آشنا شد.

    وى در 631ق جاى پدر را در حكومت جزيرة الخضراء گرفت. پس از فوت متوكل بن هود (635ق)، تحمل وضع موجود در اندلس بر ابوالحسن و پدرش دشوار شد. از اين رو آن دو نيز مانند بسيارى از اهل علم و قلم اندلس، در آن زمان، به آن سوى دريا در جنوب، يعنى به مغرب رفتند. اين سفر در 636ق صورت گرفت. شايد پيش از اين، در سال‌هاى ميان 627 و 629ق ابوالحسن از سَبته ديدن كرده بود. آن دو 3 سال در قسمت‌هاى مختلف مغرب (مراكش)، مغرب ميانى (الجزاير) و افريقيه (تونس) به سر بردند. در تونس، ابوالحسن به دربار ابوزكريا يحيى اول حَفصى پيوست و از نزديكان سلطان شد و منصب قرائت مظالم يافت. ظاهراً در آن هنگام پدر او موسى هم در خدمت والى سبته، پسر ابوزكريا بود و ابوعبدالله محمد بن حسين، نوه عموى ابوالحسن، از نزديكان سلطان تونس شمرده مى‌شد. بدگويى عده‌اى از حاسدان، كه گويا ابوعبدالله نيز از زمره آنان بود، موجب گرديد كه پدر و پسر هر دو از مناصب خود بركنار شوند و راه مشرق پيش گيرند. آن دو در ربيع‌الاول 639ق در اسكندريه بودند. موسى براى تدارکسفر حج در اسكندريه ماند، كه در آن سال موفق به اين امر نشد، اما ابوالحسن به قاهره رفت و در آنجا بود تا از درگذشت پدر در اسكندريه (شوال 640) آگاهى يافت و براى عزاى او به اسكندريه آمد.

    ابن سعيد در 640ق مجدداً به قاهره بازگشت. او كه آوازه‌اش پيشاپيش به مصر رسيده بود، خواه به علت اشتهار خود به شعر و نويسندگى يا بر اثر معروفيت پدر و خانواده‌اش، در محافل علمى و ادبى قاهره به خوبى پذيرفته شد و به زودى پيوندهاى دوستى بسيارى با مشاهير عصر در آن سرزمين برقرار كرد كه جمال‌الدين ابوالحسن جزّار مصرى (د 679ق)، ابن‌مطروح (د 654ق) و بهاء زُهير (د 656ق) از آن جمله بودند.

    اگرچه وى به دربار سلطان مصر، الملك الصالح نجم‌الدين ايوب نپيوست، اما با مشاور و نايب سلطان در شام، جمال‌الدين احمد بن موسى بن يَغمور (د 673ق)، شاعر معروف مصرى مأنوس شد. وى تا 644ق در مصر ماند. در اين سال او با كمال‌الدين عمر، مشهور به ابن عديم كه از سوى الملك الناصر يوسف، حكمران ايوبى حلب، براى سفارت به قاهره آمده بود، آشنا شد. شيفتگى آن دو نسبت به يكديگر موجب شد كه وقتى ابن عديم به حلب بازگشت، ابن سعيد هم به همراه او رفت. ابن عديم ابن سعيد را به الناصر معرفى كرد. ظرافت در سخن، شعرشناسى و آواز خوش ابن سعيد، ناصر را خوش آمد و او را لقب «بلبل» داد و ابن سعيد چندين کتاب خود را به نام اين سلطان كرد. او سه سال در ملازمت دربار حلب ماند و با بزرگان علم و ادب آن خطه ديدار كرد. از آن جا به دمشق رفت و به مجلس انسِ الملك المعظم توران شاه، پسر سلطان مصر درآمد. در اواخر 648ق از دمشق به موصل و بغداد رفت و تا نواحى بصره و در ايران تا اَرَّجان (در غرب فارس و نزديك بهبهان) سفر كرد.

    وى از عراق به دمشق و حلب رفت و از آنجا عزم سفر حج كرد و پس از اداى فريضه، به حلب بازگشت. او آنگاه در 652ق به افريقيه در مغرب مراجعت كرد و به اين ترتيب مرحله نخست سفر مشرق ابن سعيد پايان يافت. به گفته خود وى، او گاه در جامه توانگران و گاه در خرقه درويشان سفر مى‌كرد. در ترتيب و تاريخ سفرهاى او پس از اقامت در مصر، تشويش و اختلاف وجود دارد. از ميان رفتن بسيارى از نوشته‌هاى خود ابن سعيد، بازسازى درست و دقيق اين جابه‌جايى‌ها را ناممكن مى‌سازد. در مآخذ كهن، اين سفرها را يكسان ذكر نكرده‌اند.

    در بعضى مراجع آمده است كه ابن سعيد از مصر به عراق رفت و از آنجا به شام آمد. اين روايت در نوشته‌هاى متأخران نيز ديده مى‌شود. با توجه به تصريح ابن سعيد به ملاقات با كِنانى قادسى در بيت‌المقدس در 643ق، گمان مى‌رود كه وى پيش از رفتن به حلب به همراه ابن عديم، سفرى به نواحى شام داشته است. به همين گونه، بعضى مآخذ سفر حج و بازگشت او را به مغرب درپى گشت و گذارش در حدود عراق و ايران، بدون اشاره به مراجعت به شام، آورده‌اند. گاه در همان سفر نخستين مشرق، دو مسافرت به عراق نيز به او نسبت داده‌اند كه سفر حج در پى دومين آن‌ها بوده است. اين سفر احياناً حج دوم او تلقى شده است. او خود عزيمت به حج را در 647ق ضبط كرده است.

    وى پس از بازگشت به افريقيه در 652ق، به خدمت ابوعبدالله محمد المستنصر حفصى درآمد و مورد توجه قرار گرفت. يك بار به سبب اختلاسى كه در اموال دولتى روى داد، ابن سعيد مورد بى‌مهرى قرار گرفت، اما اندكى بعد به دنبال سرودن قصيده‌اى و پوزش‌خواهى از سلطان، بخشوده شد. در اين هنگام، پسر عم او ابوعبدالله محمد بن حسين، وزير سلطان بود. ابن سعيد در تونس به حشر و نشر با عالمان و اديبان آن خطه و مكاتبه با دوستان مشرقى خود ادامه داد. از گفته ابن خطيب چنين برمى‌آيد كه ابن سعيد تا پايان عمر در تونس ماند و همانجا درگذشت، اما از گفته مقرى با استناد به عُدّة المستنجز ابن سعيد، چنين برمى‌آيد كه او در 666ق، پس از 14 سال اقامت در تونس، مجدداً بار سفر به سوى مشرق بست و در اسكندريه بود كه شنيد مخدومش الملك الناصر، به دست مغولان كشته شده است. وى ويرانى حلب به دست مغولان را نقل كرده است. ابن سعيد سپس درصدد برآمد كه حكمران مغول، هولاكو را از نزديك ببيند. از اين رو از طريق حلب به سوى ارمنستان رفت و خان مغول را دريافت و مهمان او شد. وى پس از آن به ايران سفر كرد و به گفته خودش ميان آبادان، قزوين، عمان و نَصيبين را در نورديد و تا خراسان نيز رفت. لحن او در وصف بعضى جاهاى آذربايجان، به گونه‌اى است كه نشان مى‌دهد او اين سرزمين را ديده است.

    از اين پس زندگانى ابن سعيد در ابهامى شگفتى‌آور فرو رفته است و معلوم نيست چه زمانى از سفر دوم مشرق و نيز به كجا بازگشت و عمرش چه وقت و در كجا به پايان آمد. اين‌ها پرسش‌هايى است كه متقدمان و متأخران به آن‌ها پاسخ‌هاى متفاوت داده‌اند. با توجه به تحقيقات اخير مى‌توان احتمال داد كه وى در حدود 675ق به تونس بازگشته است. در اين زمان ابوزكرياى دوم حفصى الواثق در تونس حكمرانى مى‌كرد و ابن سعيد کتاب «القِدح المُعَّلى» را به او اهدا كرد. ظاهراً او اواخر عمر را دور از غوغاى زندگى ادارى و دربارى به تأليف گذراند و به سال685ق در تونس درگذشت.

    اساتيد

    از خود ابن سعيد نوشته مستقلى در بيان برنامه‌هاى آموزشى او در جوانى و فهرست کتاب‌هايى كه در پيش استادان زمان خوانده است، سراغ نداريم. از مجموع اشارات او در نوشته‌هاى مختلفش و از بعضى اشارات ترجمه‌نويسان او چنين برمى‌آيد كه او با توجه به امكانات و موقعيت خانواده‌اش، آموزش‌هاى رايج زمان را فراگرفته و نزد شمار بسيارى از عالمان عصر شاگردى كرده است. نخستين و مهم‌ترين استاد او پدرش موسى بود كه مقدمات علم و معرفت را به او آموخت. جز دوستان و دانشمندانى كه ابن سعيد در مغرب و مشرق از آنان بسيار چيزها فراگرفت، اين چند عالم بزرگ اشبيليه به عنوان استادان رسمى او ياد شده‌اند: ابوعلى عمر بن محمد الشَلوبين، ابوالحسن بن جابر الدَبّاج و ابوالحسن بن عُصفور. گذشته از آنان، ابوالحسن بن مالك، ابواسحاق ابراهيم بن قاسم اَعلم بَطَليوسى، ابوعمران موسى بن على طَريانى، ابوالمتوكل هيثم بن احمد بن هيثم اشبيلى، ابوالعباس النيار اشبيلى، ابوالحسن حازم بن محمد قَرطاجنى و ابوالعباس احمد بن الحاج اشبيلى را از استادان او ياد كرده‌اند. ابوبكر ابن البناء محمد بن احمد اشبيلى نيز از استادان او بوده است.

    شاگردان

    ابن سعيد تعليم و تدريس را ظاهراً تجربه نكرد و از اين رو كسى را به نام شاگرد او نمى‌شناسیم، اما طبعاً همان‌گونه كه در روابط بسيار گسترده‌اش او خود از ديگران مى‌آموخت، كسانى هم از محضر دانش او فايده مى‌بردند. مثلاً شرف‌الدين ابوالعباس احمد تيفاشى (تونسى)، كه مانند ابن سعيد سفرهاى درازى در مشرق كرده بود، در قاهره از وى اجازه روايت گرفت. ابن سعيد اين اجازه را به غلام تيفاشى، جمال‌الدين ابوعبدالله محمد فارسى اُرموى نيز داده بود. ظاهراً ابن سعيد در همه مدت عمر، پس از بيرون آمدن از اندلس، اوقات فراغت را به تأليف گذراند و در فرصت‌هاى ديگر هم عملاً به دنبال جمع‌آورى مواد و مطالب تأليفات متعدد خود بود و ضمن سفرهاى خود به هر شهر مهمى كه مى‌رسيد، به سراغ کتابخانه‌هاى شخصى و عمومى آنجا مى‌رفت.

    آثار

    شمار آثار ابن سعيد را به نقل از مقرى، 400 عدد نوشته‌اند. اين آثار را مى‌توان در موضوعات مربوط به تاريخ و ادب عربى، جغرافيا و سفرنامه دسته‌بندى كرد.

    الف- آثار او در تاريخ و ادب عربى:

    المغرب في حلى المغرب، المُشرق في حلى المَشرق، کتاب رايات المُبَرّين و غايات المُمَيّزين، عنوان المُرقصات و المُطربات، المُقْتَطَف من اَزاهِر الطُرَف، القِدح المُعَلّى في التاريخ المُحَلّى، الغُصون اليانعة في محاسن شعراء المائة السابعة، الطالع السديد في تاريخ بنى سعيد.

    ب- آثار جغرافيايى و سفرنامه‌هاى ابن سعيد:

    البَدء، بسط الارض في طول‌ها و العرض، کتاب الجغرافيا، يا الجغرافيا في الاقاليم السبع، عدة المُستَنجز و عُقْلَة المُسْتَوفِز، النفخة المسكية في رحلة المكية.

    منابع مقاله

    دايرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج3، ص685.


    وابسته‌ها