سفرنامه عراق عجم
نام کتاب | سفرنامه عراق عجم |
---|---|
نام های دیگر کتاب | بانضمام جغرافیای دریاچه قم (حوض سلطان) |
پدیدآورندگان | ناصر الدین قاجار، شاه ایران (نويسنده) |
زبان | فارسی |
کد کنگره | DSR 1379 /ن2س7 |
موضوع | ایران - سیر و سیاحت - قرن 13ق.
ناصر الدین قاجار، شاه ایران، 1247 - 1313ق. - خاطرات |
ناشر | تيراژه |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1362 هـ.ش |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE11250AUTOMATIONCODE |
سفرنامه عراق عجم نوشته ناصرالدين قاجار است كه پيرامون سفر وى به كشور عراق كه آخرين سفرنامهاى كه ناصرالدّين شاه تحرير و تنظيم نموده است، سفرنامه عراق عجم و بلاد مركزى ايران است كه در اواسط ماه شوّال 1309 قمرى (اواخر ارديبهشت 1271 شمسى) آغاز و تا اواسط محرّم 1310 قمرى (اواخر مردادماه همان سال) به مدّت 97 روز به طول انجاميده و خطّ سير مسافرت از پيش تعيين شده خود را با اسب و كالسكه به همراه انبوه سواران و خدمه با تشريفات خاصّى پيموده است.
ساختار
ناصرالدين شاه، روز به روز حركت خود را با ذكر روز و تاريخ آن به ترتيب در اين سفرنامه نوشته و در ذيل آن اتفاقاتى كه براى وى روى داده و كارهايى را كه انجام داده است، متذكر مىشود.
گزارش محتوا
سفرنامهنويسى در ايران داراى سوابق كهنى است؛ ولى در عصر صفويّه متداول و پس از آن رواج يافت و روز به روز بر اهميّت سفرنامهنويسى و تدوين خاطرات افزوده گرديد تا اينكه به عصر درخشان خود در زمان قاجاريّه رسيد و برگ زرّين آن متعلّق به زمان ناصرالدّين شاه قاجار مىباشد.
در اين زمان علاوه بر سفرنامههاى فراوانى كه غير ايرانيان درباره ايران زمان قاجار به رشته تحرير كشيدهاند، خود ايرانيان هم سفرنامهها و خاطرات فراوانى از خود بر جاى گذاردهاند كه برخى از آنها متعلّق به اوضاع داخلى ايران و بعضى به خارج از ايران اختصاص دارد و نسخههاى منتشر نشده فراوانى از اين سفرنامهها به شكل اوّليّه خود در كتابخانههاى مختلف پراكنده است.
ناصرالدّين شاه قاجار تحت تأثير اين موج سفرنامهنويسى در طول حدود 50 سال سلطنت خود در سفرهاى متعدّدى كه به مناطق مختلف ايران مىنموده و شرح بخشى از آنها در كتاب «المآثر و الآثار» مندرج است، درباره بعضى از اين سفرها شخصا مبادرت به نوشتن سفرنامه كرده است.
سه سفرنامه شاه به فرنگ در سالهاى 1290، 1295 و 1306 هجرى قمرى، سفرنامههايى:
كربلا و نجف (1287 ق)، مازندران (1292 ق)، خراسان (1300 ق)؛ از جمله سفرهائى مىباشند كه ناصرالدّين شاه درباره هر يك از آنها سفرنامهاى نوشته و در زمان حياتش به صورت چاپ سنگى منتشر گرديده است.
بنابر نوشته دوستعلى معيّرالممالك در «زندگى خصوصى ناصرالدّين شاه» در اين سفر بالغ بر 9000 نفر، شاه را همراهى مىكردهاند؛ ولى آمار دقيقتر اين همراهان را دكتر فووريه طبيب مخصوص ناصرالدّين شاه بدست مىدهد.
دكتر فووريه چون طبيب مخصوص شاه بود، شاه كالسكهاى شش اسبه به همراه سه نفر سورچى در اختيارش قرار مىدهد تا در اين سفر همراه شاه باشد، وى در آغاز مسافرت مذكور مىنويسد: پس از عبور از جادّه شاهزاده عبدالعظيم و رسيدن به كهريزك در زير چادرهاى از قبل تهيّه شده، در زير درختها منتظر مانديم تا عقب ماندگان اردو به ما ملحق شوند، پس از آنكه عقب ماندگان به ما رسيدند. عدّه ما به 10000 نفر با 4000 اسب رسيد، البتّه غير از حيوانات باركش، قريب به 250 نفر زن از نسوان حرم نيز با ما همراه بودند.
مسلّم است كه عبور اردوئى با اين وسعت رابطهاى با وضع جاده و زمان عبور داشت. راجع به زمان عبور نوشتهاند كه اردوى مذكور سه روز متوالى در خطّ سير از پيش تعيين شده، حركت مىنموده است.
درباره محتواى سفرنامه مىتوان گفت كه: سفرنامهنويسان از ديدگاه خاصّى به قضايا مىنگريستهاند كه با تخصّص، علاقه و مأموريت آنها در ارتباط بوده است. از اينرو در هر سفرنامه موضوع خاصّى بر موضوعات ديگر غالب است و مسائل ديگر در حاشيه قرار دارند. در سفرنامه حاضر آنچه بيش از مسائل ديگر به چشم مىخورد، وضع جغرافياى توصيفى خطّ سير و نام و نشان بزرگان و سران مملكتى مىباشد، چه ناصرالدّين شاه همه روزه به يادداشت، مسائل فوق توجّه خاصّى مبذول مىداشته، زيرا روزانه درباره وضع راههائى كه عبور مىكرده و افرادى را كه ملاقات مىنموده، شرح مفصّلى داده است. منتها ناصرالدّين شاه هم، چون هر سياستمدار ديگرى موضوع بحث با سران مملكتى و منطقهاى را به تحرير نكشيده است و فقط به ملاقات آمدند و فرمايش فرموديم، اكتفا نموده است تا آن جا كه غرض از اين مسافرت نيز در پرده ابهام باقى مانده و فقط حدسهائى در اينباره مىزنند، با وجود اين اطّلاعات فراوانى از: گردونهها، رودها، چشمهها، راهها، پلها، مقدار آب، تعداد جمعيّت، اماكن مسكونى، آداب و رسوم، فرآوردههاى منطقه، نام مالكين دهات، اسامى مسئولين مملكتى، نام رؤساى الوار منطقه (طوايف حسنوند، سگوند، كوليوند، پاپى) شرح شكارها و اسامى انواع شكار را بدست مىدهد و گاهى هم به مسائلى اشاره مىنمايد كه واقعا اعجابانگيز و يا گوشههائى از شناخت مسائل جغرافيائى كشور را روشن مىسازد؛ مثلا: به هنگام رسيدن به بروجرد از دو درخت چنار 1300 ساله اطراف بروجرد در قسمت «سراب كوليدر» نام مىبرد و يا جغرافياى تاريخى درياچه حوض سلطان را براى اوّلين بار بر اساس واقعيّتهاى عينى منتشر مىنمايد.
راجع به نام عراق عجم كه نام اين سفرنامه از آن عنوان گرفته است:
در زمان تحرير سفرنامه حاضر منطقه وسيعى از بلاد مركزى ايران به نام عراق عجم شهرت داشته است كه تا قبل از قرن ششم هجرى در نزد جغرافىنويسان به منطقه جبال مشهور بوده است؛ ولى از آن به بعد، به نام عراق عجم ناميده شده است. علّت اين امر آن است كه در نيمه دوم قرن پنجم كه سلجوقيان بر تمام مغرب ايران استيلا يافتند و همدان را پايتخت خود قرار دادند.
نفوذ و استيلاى آنها تا بينالنّهرين مقرّ خلافت عبّاسى نيز رسيد و از مقام خلافت، لقب «سلطان العراقين» به آنان اعطا گرديد كه با وضع آنها مناسب به نظر مىرسيد. از اين لقب اين طور فهميده شد كه مقصود از عراق دومين ايالت جبال است؛ يعنى همان جا كه مقرّ سلاطين سلجوقى بود، از اينرو مردم براى اينكه با عراق اصلى اشتباه نشود، آن جا را عراق عجم ناميدند.
در زمان ياقوت كلمه عراق عجم اصطلاح جديدى بوده است؛ ولى از آن زمان به بعد عراق عجم به جاى منطقه جبال بكار رفته است تا اينكه در قرن هشتم حمداللّه مستوفى در نزهت القلوب از عراق عجم رسما ياد نموده و مشخّصات آن را ذكر مىنمايد و اصولا هيچ كجا نام جبال را بكار نبرده است و از اينرو مىتوان چنين انديشيد كه ظاهرا پس از حمله مغول نام ايالت جبال به ايالت عراق عجم تغيير نموده است.
حمداللّه مستوفى وسعت عراق عجم را در قرن هشتم هجرى چنين مىنويسد:
«طولش از سفيدرود تا يزد 160 فرسنگ و عرض از جيلانات «گيلان» تا خوزستان 100 فرسنگ است» و از چهل شهر در اين محدوده نام مىبرد. در اواخر قرن سيزدهم هجرى جغرافياى جهاننما وسعت عراق عجم را 5550 فرسخ مربّع ذكر مىنمايد. «2» كه حدود 200000 كيلومتر مربّع را شامل مىگردد و در اين صورت عراق عجم مساحتى را برابر با /8 1 كلّ مساحت ايران را دارا بوده است.
ناصرالدّين شاه كه در اوايل سلطنت و جوانى تحت تأثير سودجويان و عاملين كينهتوز امر به كشتن ميرزا تقىخان اميركبير داده بود، بعدها از اين عمل خود سخت پشيمان گرديد، زيرا در سال 1309 قمرى در سفر عراق عجم پس از رسيدن به سلطانآباد در چهاردهم شوّال همان سال به ده «هزاوه» زادگاه ميرزا تقىخان رفته سراغ اقوام امير را مىگيرد.
در سفرنامه حاضر گاهى به كلمه «عراق» نيز برمىخوريم، در اينجا منظور از عراق، ولايت عراق است كه سلطان آباد مركز آن بوده و امروز به نام شهرستان اراك شهرت دارد. زيرا قبل از سال 1320ش نام عراق به اراك تبديل گرديده و همين نام به سلطانآباد مركز عراق نيز اطلاق گرديد.
براى اينكه موقعيّت تهران زمان قاجار با اماكن معروف اطراف آن مشخّص گردد، نقشه تهران و اطراف را آورده تا مناطقى؛ مانند باغ شاه، يوسفآباد، بهجتآباد، قصر قاجار، عشرت آباد، دوشانتپه و... كه در آغاز و پايان سفرنامه حاضر از آنها ياد شده است و در آن روزها در خارج از برج و بارو و خندقهاى شهر واقع و امروزه در دل تهران جاى دارند، برايشان مشخّص تا ترسيمى از آن زمان تهران در ذهن خود داشته باشند.
پس از پايان سفر عراق عجم ناصرالدّين شاه چاپ و انتشار سفرنامه خود را به محمّدحسن خان اعتمادالسّلطنه متذكّر مىگردد، اعتمادالسّلطنه به طورى كه خود متذكر مىگردد، يادداشتهاى روزانه ناصرالدّين شاه را بدون هيچگونه تغييرى در چاپخانه دولتى به قطع رحلى (نيمورقى) به چاپ رسانيده و در سال 1311 قمرى منتشر مىسازد.
در پايان كتاب ناصرالدّين شاه نقشه مسير سفر خود را ترسيم و به سفرنامه منضّم نموده است؛ ولى در نقشه مذكور اين اصل كه در نقشهكشى شمال كاغذ نقشه را شمال جغرافيائى قرار مىدهند، مراعات نشده است و جهت استفاده از نقشه مذكور بايستى متوجّه اين نقيصه نيز باشند.
در اسامى عام جغرافيائى كتاب حاضر اصطلاحاتى بكار رفته كه در آن زمان متداول و امروزه تقريبا متروكه و جاى خود را به اسمهاى جديدترى دادهاند، از اينرو نامهاى قديم و جديد بكار برده شده، را در كنار هم قرار داد تا خوانندگان و علاقمندان با اصطلاحات مذكور آشنا گردند.
وضعيت كتاب
فهرستهاى سهگانه اماكن جغرافيائى اشخاص و ايالات و عشاير به آن مترتّب گشته و همچنين فهرست مطالبى براى آغاز كتاب تدوين گرديد تا بتواند تسهيلاتى براى خوانندگان و علاقمندان بوجود آورد.
فهرستهاى پايان كتاب را آقاى ابوالحسن شمس محمّدى عهدهدار گرديده و با علاقه و دقّت زايد و الوصفى آن را به پايان بردند.
منابع مقاله
متن و مقدمه كتاب