فلسفی، محمدتقی

    از ویکی‌نور
    فلسفی، محمدتقی
    نام فلسفی، محمدتقی
    نام های دیگر
    نام پدر
    متولد 1283 هـ.ش
    محل تولد
    رحلت 1377 هـ.ش یا 1418 هـ.ق
    اساتید
    برخی آثار کودک از نظر وراثت و تربیت

    جوان از نظر عقل و احساسات

    کد مؤلف AUTHORCODE857AUTHORCODE

    ولادت

    حجت‌الاسلام محمدتقى فلسفى، به سال 1286ش در تهران متولد شد.


    کسب علم و دانش

    در 6 سالگى به دبستان توفيق رفت و به تحصيل صرف و نحو و مقدمات علوم دينى پرداخت و با پافشارى و اصرار مادر به منبر روى آورد.[۱]خود در اين باره مى‌گويد: «چون مادرم عاشق ابا عبدالله الحسين(ع) بود به آرزوى خويش رسيد و مرا در مسير خطابه و منبر قرار داد».[۲]

    هم‌زمان با نظارت شديد پدر به تحصيل درس پرداخت و دو روز در هفته را به منبر مى‌رفت. اولين منبر را در سن 16 - 15 سالگى در مسجد فيلسوف‌ها و در وصف مولا على آغاز كرد.[۳]

    پدر وى آيت‌الله حاج شيخ محمدرضا تنكابنى متولد رامسر با بزرگانى چون مرحوم سيد حسن مدرس و مرحوم آيت‌الله كاشانى مرتبط بود. همچنين در غائله انجمن‌هاى ايالتى و ولايتى وارد مبارزه با دولت شد و مادر وى دختر مرحوم ابوالحسن تاجر اصفهانى ساكن تهران بود.[۴]

    حجت‌الاسلام فلسفى در 24 - 23 سالگى با دخترعموى خويش ازدواج نمود.[۵]

    فلسفى اولين تجربه سياسى خود را در راستاى شعار قلابى جمهوريت كه توسط رضاخان سرداده شده بود مرور كرد و همراه پدر و عمو در تحصن ميدان بهارستان به رهبرى آيت‌الله مدرس شركت داشت.

    به‌رغم فشار مأموران رضاخان با كسب جواز عمامه از مرحوم آقا شيخ حسين يزدى دومين رويارويى سياسى خود را با نظام رضاخان تجربه نمود و با اخذ جواز از قيچى شدن لباس و عبا و پاره شدن عمامه جلوگيرى كرد.[۶]

    شبى از شب‌هاى سال 1316ش و در منبر با اشاره به حادثه مسجد گوهرشاد ممنوع المنبر و از پوشيدن لباس روحانيت محروم گرديد، ليكن پس از سه سال با آغاز جنگ جهانى دوم و عزل رضاخان از ممنوعيت خارج شد.[۷]

    فلسفى با شكل‌گيرى حزب توده در ايران و درك ضرورت مبارزه با اين انحراف به مبارزه با اين گروه وابسته پرداخت، لذا توده‌اى‌ها از وى كينه شديدى به دل داشتند و در همان دوران بود كه چندين بار توسط حزب توده مورد سوء قصد قرار گرفت.[۸]

    وى به دستور آيت‌الله كاشانى 13 روز پس از تشكيل دولت غاصب اسرائيل در مسجد شاه [امام خمينى] مردم را به اعتراض عليه اسرائيل فراخواند.[۹]

    از مهم‌ترين مبارزات وى در دهه 20 و 30 شمسى مى‌توان از 1. جلوگيرى از تخريب مسجد مادر شاه و ساخت مسجد ارك؛ 2. الزامى كردن دروس تعليمات دينى و از همه مهم‌تر مبارزه با بهائيت، نام برد.

    وى در ماه مبارك رمضان سال 32ش به افشاگرى عليه بهائيت پرداخت. خود در اين خصوص مى‌گويد: «در سخنرانى ماه مبارك رمضان... راجع به بهائيت و موقعيت آنها در ايران صحبت كردم. فرداى آن روز علم كه وزير كشور بود تلفنى به من هشدار داد كه: «آقاى فلسفى من اجازه نمى‌دهم كه در باره بهائى‌ها اين چنين صحبت كنيد و امنيت را مختل نماييد و موجب خون‌ريزى شويد»! به او گفتم: «مؤدب سخن بگوييد و الا گوشى تلفن را مى‌گذارم» او هم لحن صحبت را عوض كرد. من گفتم: «با لحنى جدى به مسلمانان مى‌گويم هدف من آشكار ساختن گمراهى بهائى‌ها است؛ مبادا مسلمانى دست تجاوز بگشايد و بر روى يك بهائى سيلى بزند و اينكه موجب قتل و خون‌ريزى گرديد».[۱۰]

    سخنرانى عليه بهائى‌ها در مسجد شاه [امام خمينى] و پخش آن از راديو، موج عجيبى در مملكت ايجاد كرد و مردمى كه از دست آن فرقه ضاله ستم ديده بودند به هيجان آمدند. حجت‌الاسلام فلسفى مى‌گويد: «برايم نقل كردند كه در آن ايام حسين علا نخست‌وزير جديد كه براى معالجه به اروپا رفته بود، به شاه تلگراف زده و گفته بود كه عكس‌العمل مبارزه با بهائيان در اروپا خوب نيست، زيرا غربى‌ها اعتراض مى‌كنند و مى‌گويند در ايران آزادى نيست».

    در ادامه فلسفى مى‌گويد: «روزى در نيمه ماه رمضان از طرف سرتيپ تيمور بختيار و سرلشگر علوى مقدم به من هشدار دادند كه اعليحضرت امر فرمودند كه به شما ابلاغ كنيم از ضديت و سخنرانى عليه بهائيت دست برداريد...».

    با اين احوال فلسفى اين هشدارها را مورد توجه قرار نداد و چنان‌كه خودشان مى‌گويد: «خلاصه ما به مخالفتمان با بهائى‌ها ادامه داديم. از طرف ديگر تعدادى از نمايندگان مجلس طرحى را آماده كردند كه به موجب آن اين فرقه، غير قانونى اعلام شود و پيروان آن از ادارات اخراج شوند».[۱۱]

    فعاليت فرقه بهائى توسط اداره كل سوم ساواك با دقت دنبال مى‌شد، ولى بهائى‌ها بعد از حملات حجت‌الاسلام فلسفى و دستور شاه مبنى بر تخريب حظيرةالقدس مركز بهائيان در ايران احساس خطر كردند و در پى آن، ايادى، پزشك مخصوص شاه مدتى از ايران خارج شد. بهائيت جهانى اين تصور را داشت كه ايران ارض موعود بهائيان به حساب مى‌آيد.[۱۲]

    در نهايت جناب فلسفى مى‌گويد: «نتيجه مقاومت من تا پايان رمضان سال 34 راجع به بهائى‌ها اين شد كه شاه از من خشمگين شود و لذا نه تنها ملاقاتم با شاه جهت ابلاغ پيام‌هاى آيت‌الله بروجردى قطع گرديد، بلكه از سوى امام جمعه تهران ديگر براى سخنرانى دعوت نشدم و پخش سخنرانى‌هايم از راديو ممنوع شد».

    مى‌توان گفت با اينكه بهائيت در طول اين سال‌ها ضربه خورد، ولى آنچه آنها را از بين برد انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمينى بود.[۱۳]از ديدگاه امام، فرقه بهائى يك گرايش مذهبى نبود، بلكه يك حزب سياسى بود كه در گذشته مزدور و جاسوس انگليس بوده است.[۱۴]

    حجت‌الاسلام فلسفى در طول مبارزات خود مردم را به افشاى چهره رژيم آشنا كرد و از ياران امام محسوب مى‌شد. بعد از پيروزى انقلاب اسلامى نيز على‌رغم كبر سن همچنان در سنگر تبليغ به اداى وظيفه مشغول بود و در سال 1377 در سن 93 سالگى در اثر كسالت به جوار رحمت حق شتافت.[۱۵]وى در حرم مطهر حضرت عبدالعظيم حسنى در شهر رى به خاك سپرده شد. از ايشان تأليفات بسيارى در زمينه‌هاى گوناگون روان‌شناسى دينى برجاى مانده كه علاوه بر آنها تعدادى مقاله و سخنرانى نيز از ايشان در كتاب اسرار خلقت به چاپ رسيده است.[۱۶]

    آثار

    1. آيةالكرسى، پيام آسمانى توحيد؛
    2. شرح و تفسير دعاى مكارم الاخلاق؛
    3. كودك از نظر وراثت و تربيت؛
    4. جوان از نظر عقل و احساسات؛
    5. سخن و سخنورى؛
    6. جوان؛
    7. الطفل بين الوراثة و التربية؛
    8. اخلاق؛
    9. مكارم اخلاق در صحيفه سجاديه؛
    10. تفسير بيان، تفسير سوره‌هاى حمد و بقره؛
    11. بزرگ‌سال و جوان از نظر افكار و تمايلات؛
    12. اخلاق از نظر همزيستى و ارزش‌هاى انسانى؛
    13. معاد از نظر روح و جسم؛
    14. اهداف تربيت بدنى و ديدگاه‌هاى تربيتى اسلام؛
    15. حكومت جهانى امام عصر(ع)؛
    16. راه و رسم تبليغ (جمعى از نويسندگان از جمله مرحوم فلسفى)؛
    17. مقتل فلسفى، روضه‌هاى واعظ شهير مرحوم فلسفى(قدس‌سره)؛


    پانويس

    1. مركز بررسى اسناد تاريخى وزارت اطلاعات، زبان گوياى اسلام، ج 9، 1378، ص يازده
    2. همان، ص سيزده
    3. همان، ص يازده
    4. همان، ص يازده
    5. همان، ص سيزده
    6. همان، ص چهارده
    7. همان، ص 15
    8. همان، ص 15
    9. مركز اسناد تاريخ اسلامى، خاطرات و مبارزات حجت‌الاسلام فلسفى، 1376، ص 190.
    10. همان، ص 193 - 190
    11. همان، ص 197
    12. مؤسسه مطالعات و پژوهش‌هاى سياسى اطلاعات، ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 1، 1370، ص 374
    13. خاطرات و مبارزات حجت‌الاسلام فلسفى، ص 199 - 196
    14. روزنامه جمهورى اسلامى، فروردين 1384،‌ش 7457، ص 12
    15. حسين خادمى، ياران امام به روايت اسناد، مركز اسناد انقلاب اسلامى، ج 19، ص 185
    16. زبان گوياى اسلام، ص بيست و پنج

    وابسته‌ها