السياسة
نام کتاب | السياسة |
---|---|
نام های دیگر کتاب | |
پدیدآورندگان | ارسطو (نويسنده)
سيد، احمد لطفي (محقق ) سانت هلير، بارتلمي (مترجم و مقدمه نويس ) |
زبان | عربي |
کد کنگره | JC 71 /الف4س9 |
موضوع | علوم سياسي - متون قديمی تا 1800 |
ناشر | الهيئة المصرية العامة للکتاب |
مکان نشر | مصر - قاهره |
سال نشر | مجلد1: 2008م , |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE13916AUTOMATIONCODE |
السياسة از مهمترین آثار ارسطو و کتابی است پیرامون فلسفه سیاست و انواع حکومتها.
زبان کتاب
کتاب به زبان یونانی بوده و بارتلمی سانت هلیر به فرانسه و پسازآن، توسط احمد لطفی سیر به عربی ترجمه شده است.
ساختار
کتاب با مقدمه بارتلمی سانت هلیر آغاز و مطالب در هشت کتاب، تنظیم شده است و هر کدام از کتابها دارای ابوابی هستند.
گزارش محتوا
کتاب حاضر، مانند دیگر نوشتههای ارسطو، اثری یکپارچه نیست، بلکه مشتمل بر نوشتههای جداگانهای است که در زمانی بعد، احتمالاً بهوسیله خود ارسطو یا شاگردانش، گردآوری شده است. این کتاب در دوره دوم اقامت ارسطو در آتن پدید آمده و از آخرین نوشتههای اوست. این اثر، 8 کتاب یا مقاله را دربر میگیرد که محتوای آنها چنین است:
کتاب یکم: پیشگفتاری کوتاه؛ سازمان خانواده یا «تدبیر منزل» بهعنوان عنصر اصلی جامعه و دولت، بهویژه خصلت اقتصادی آن[۱].
کتاب دوم: بهترین شکل دولت یا سازمان سیاسی؛ ارسطو در اینجا، به پژوهش انتقادی از شناختهشدهترین شکلهای دولت و سازمانهای سیاسی میپردازد، چه آنهایی که از پیش (در یونان) وجود داشتهاند، چه آنهایی که تنها به نحو مفروض از سوی دیگران پیشنهاد شدهاند[۲].
کتاب سوم: نظریات کلی درباره دولت در اینجا این پرسش مطرح میشود که آیا «انسان نیک» با «شهروند نیک» یکی است؟ و نیز آیا فضیلتهای ویژه سیاسی وجود دارند؟ درباره سازمانهای سیاسی و شکلهای منحرف آنها (3 شکل خوب و 3 شکل بد قانونهای اساسی)؛ تقسیم قدرت در جامعه معنی و اهمیت آموزشوپرورش شکلهای حکومت پادشاهی، قانون همچون نمایانگر عقل گروهی[۳].
کتاب چهارم: دیگر شکلهای سازمانهای سیاسی و دولتی، غیر از حکومت پادشاهی قانونهای اساسی دموکراسی و الیگارشی؛ طبقات اجتماعی، توانگران و تهیدستان، اهمیت طبقه میانی (متوسط) تقسیم مقامات و ماموران دولتی، دادرسان دادیاران و داوران[۴].
کتاب پنجم: علتها و انگیزههای انقلابها و شورشهای اجتماعی انحطاط و زوال سازمانهای سیاسی و دولتی و علت اصلی آن، قدرتطلبی[۵].
کتاب ششم: چگونگی تضمین ثبات قانون اساسی و دولت؛ درباره ادارات و مقامات و کتابهای هفتم و هشتم: درباره بهترین سازمان سیاسی و دولت بررسی درباره سعادت و شادکامی فردی و اجتماعی نیکی یا خیری که فرد دولت باید جویای آن باشند دولت آرزویی (آرمانی) برنامه آموزشوپرورش برای دولت آرمانی (کتاب هشتم ناتمام) [۶].
نخستین نکتهای که ارسطو، در بررسی زندگی اجتماعی بر آن تکیه میکند، این است که انسان طبعاً جانوری شهرنشین (اجتماعی و سیاسی) است. از دیدگاه ارسطو، پرورش و نگهداشت فضیلت فردی نیز تنها در جامعه امکانپذیر است. به علت همین خصلت اجتماعی انسان است که از میان جانوران تنها آدمی دارای نطق (سخن) است؛ اما جامعه دیدگاه ارسطوی یونانی، همان «دولتشهر» یونانی است. ویژگی آدمی در مقایسه با دیگر جانوران در این است که تنها او نیک و بد و عدالت و بیعدالتی را درک میکند و اشتراک در این امور است که خانوار یا دولتشهر را میسازد؛ بنابراین دولتشهر (جامعه) طبعاً بر هر یک از افراد انسان مقدم است، زیرا کل ناگزیر مقدم بر جزء است چه اگر کل تن از میان برود، پا دست جز به همنامی وجود نخواهد داشت[۷].
بدینسان، شرط پیشین تحقق فضیلت اخلاقی جامعه است از سوی دیگر، هسته اصلی جامعه، خانواده است که سپس به شکل گروهها در میآید و سرانجام در دولتشهر یا دولت، شکل میگیرد. دولتشهر ازآنرو پدید آمد که «خوش زیستی» انسانها را فراهم کند، زیرا همانگونه که در طبیعت دیده میشود در مورد انسانها نیز، پیشرفت بهسوی کمال، هدف نهایی است[۸].
آنگاه ارسطو به تفضیل درباره خانواده -همچون نخستین هسته و عنصر جامعه- و در درون آن، درباره پیوند میان زن و مرد، پدران و مادران و فرزندان و سپس سروران و بردگان سخن میگوید. ارسطو در دفاع از بردهداری میگوید که مالکیت، بخشی از خانهداری یا فن تدبیر منزل و اقتصاد است و هیچکس بدون ضروریات زندگی نمیتواند زیست کند و خوش زیست کند و همانگونه که در فنون معین، انسانها برای انجام دادن کارهایشان ناگزیر باید کارافزارهای ویژه خود داشته باشند، در امور خانهداری نیز چنین است. از میان کارافزاها، برخی بیجان است و برخی جاندار؛ مثلاً برای سکاندار کشتی، سکان افزاری بیجان و دیدبان افزاری جاندار است. ازاینرو، خدمتکار نیز یک افزار است. به همینسان دارایی هم افزاری بر زندگی است و مالکیت مجموعهای از کار افزارهاست، برده نیز یک دارایی جاندار است و خدمتکار نیز کار افزاری است که کار چندین کارافزار دیگر را انجام میدهد. پس بردگان نزد ارسطو کارافزارهای لازم زندگیند[۹].
آنگاه ارسطو برای اثبات وابستگی ضروری برده به سرور میگوید: دارایی به همان چیزی گفته میشود که به یک جزء یا پارهای از آن [دلالت دارد]، زیرا جزء یا پاره نهتنها پارهای از چیز دیگر است، بلکه همگی از آن چیز دیگر است؛ بنابراین، سرور تنها سرور برده است و از آن او نیست، اما برده نهتنها بردهی سرور است، بلکه همگی و یکپارچه از آن اوست[۱۰].
انگیزه این نظریات ارسطو، اصل تقسیم کار جسمی و فکری است؛ برده کارافزاری است که تنها میتواند نیروی تن خود را به کار گیرد؛ زیرا به تعبیر ارسطو کسی که تواناست با نیروی اندیشه پیشبینی کند، طبیعتاً رئیس و سرور است و کسی که تواناست با تن خود کارها را انجام دهد. طبیعتاً مرئوس و برده است. از سوی دیگر، ارسطو میان کسانی که برده زاده شده و کسانی که در جنگها به اسارت و به بردگی کشیده شدهاند فرق مینهد. وی نظر کسانی را نقل میکند که میگویند: اگر یونانیان در جنگ اسیر شدند، نباید برده شوند؛ اما غیر یونانیان بردهاند. پایه نظر ایشان این است که بعضی طبیعتاً در همهجا بردهاند و بعضی دیگر در هیچجا برده نیستند[۱۱].
سپس ارسطو درباره شهروند مفصلاً بررسی میکند و میکوشد که تعریفی از شهروند واقعی بدهد. شهروند بهطور مطلق کسی است که بتواند در امور قضایی و اداری شرکت کند. این تعریف درباره شهروند در دموکراسی صادق است[۱۲].
ارسطو سپس به بررسی شکلهای گوناگون دولت میپردازد: هدف اصلی از دولت یا سازمان سیاسی، خوشزیستی انسانهاست. چه مشترکا برای همه و چه برای فرد سازمان سیاسی و حکومت هر دو یکی است. حکومت بالاترین مرتبه از دولت است. در این میان با یک تن فرمانروایی دارد. یا چند تن با اکثریت منظور همه آنها تأمین منافع مشترک است. نخستین شکل دولت، حکومت «پادشاهی» است دوم «فرمانروایی چند تن» و سوم «فرمانروایی عامه مردم» یا دموکراسی. هنگامیکه عامه مردم با در نظر داشت منافع مشترک و همگانی فرمان میدهند. آن شکل سازمان سیاسی جمهوری نامیده میشود. هر یک از شکلهای حکومت، دارای یکشکل انحرافی است خودکامگی (استبداد) شکل انحرافی حکومت پادشاهی فرمانروایی چند تن، شکل انحرافی فرمانروایی اشرافی (ارستوکراسی) و دموکراسی، شکل انحرافی حکومت جمهوری است؛ زیرا خودکامگی یعنی فرمانروایی به سود یک توانگران (سرمایهداران) و دموکراسی فرمانروایی به سود تهیدستان است[۱۳].
آنگاه ارسطو مفصلاً مزایا و معایب هر یک از شکلهای حکومت را بررسی میکند و سرانجام این پرسش را به میان میآورد که حکومت و دولت برای اکثر دولتشهرها و بهطورکلی برای انسان، برای چیست؟ وی در اینجا به آنچه در «اخلاق نیکوماخس» گفته بود، اشاره میکند که زندگی سعادتمند زندگی بدون مانع هماهنگ با فضیلت است و فضیلت نیز رعایت حد میانی یا اعتدال است [۱۴].
وی سپس میافزاید که همه دولتها دارای 3 بخش یا طبقه از انسانهایند؛ توانگران، تهیدستان و کسانی که در میانه جای دارند. ارسطو درباره علتها و انگیزههای شورشها و انقلابها در نظامهای سیاسی گوناگون و در درون دولتها، بهتفصیل سخن گفته است. وی همچنین به بررسی دولت و نظام سیاسی افلاطون، آنگونه که در نوشتههای جمهوری و «قانونها»ی وی تصویر میشود میپردازد و بهویژه از پیشنهادهای افلاطون درباره اشتراکی کردن کودکان، زنان و مالکیت، شدیداً انتقاد میکند و آنها را ناپسند، غیرعملی و زیانبار میشمارد[۱۵].
ارسطو کتاب هفتم و هشتم نوشته خود را بهنظام سیاسی آرمانی اختصاص داده است. جامعه آرمانی ارسطو، یک دولتشهر کوچک یونانی و سازمان سیاسی آن است، جامعهای بی جنبش و بی گسترش که باید یکبار برای همیشه سازمان یابد. نظام چنین جامعهای باید درست هماهنگ با نظام کلی زندگی جانوران و جهان باشد[۱۶]. این نظام دارای ساختار و وسایلی است. نخستین وسایل لازم سیاسی شمار جمعیت و خصال طبیعی مردم، سپس وسعت و ویژگی منطقه زندگی ایشان است. ایشان بزرگی دولت را در بسیاری جمعیت میداند. درحالیکه شمار جمعیت بهاندازه کارایی آن مهم نیست[۱۷].
ارسطو سپس به وظایف ششگانه لازم در دولت آرمانی خود میپردازد: نخست، تأمین خوراک؛ دوم، ایجاد فنون و صنایع؛ سوم، تهیه سلاح؛ چهارم، ایجاد درآمد مالی کافی برای تأمین نیازهای داخلی و جنگ؛ پنجم و شاید مقدم بر همه، توجه به امور دینی (الهی) که معمولاً شغل روحانیان است؛ ششم و لازمتر از همه، داشتن نیروی داوری کننده (قضات). [۱۸].
ارسطو سپس به مسئله فرهنگ و آموزشوپرورش در جامعه آرمانی خود میپردازد. وی پس از اشاره با نقش بخت یا تصادف در اعیین خیرهای بیرونی یک جامعه تأکید میکند که امر فضیلت و سعادت در یک دولت نه کار بخت و تصادف بلکه امر دانش و انتخاب ترجیحی است. وی سپس برنامهای تفصیلی برای مردان، زنان، کودکان و جوانان پیشنهاد میکند. در این میان سودمندترین آموزشها خواندن، نوشتن، ورزش و موسیقی است. ارسطو سرانجام به این نکته اشاره میکند که هر چه در روزگار او اکثر کسان برای لذت بردن به موسیقی میپرداختهاند اما کسان دیگری در آغاز آن را در کار آموزشوپرورش و فرهنگ گنجانده بودهاند [۱۹].
وضعیت کتاب
فهرست مطالب، در ابتدای کتاب آمده و در پاورقیها، به توضیح برخی از کلمات متن، پرداخته شده است[۲۰].
پانویس
منابع
- مقدمه و متن کتاب.
- خراسانی، شرفالدین، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 7، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.