شهریاران گمنام
نام کتاب | شهرياران گمنام |
---|---|
نام های دیگر کتاب | |
پدیدآورندگان | کسروی، احمد(نويسنده) |
زبان | فارسی |
کد کنگره | DSR 81 /ک5ش9 |
موضوع | ايران - تاريخ - جستانيان، قرن 2 - 434ق
ايران - تاريخ - رواديان، 198 - 450ق. ايران - تاريخ - سالاريان، 330 - 420ق. ايران - تاريخ - شداديان، 340 - 595ق. ايران - تاريخ - کنگريان، 304 - 454ق. ايران - شاهان و فرمانروايان |
ناشر | دنياى كتاب |
مکان نشر | ايران - تهران |
سال نشر | 1384ش |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE16914AUTOMATIONCODE |
معرفی اجمالی
شهریاران گمنام، اثر احمد کسروی، کتابی است در تاریخ دیلمان، روادیان و شدادیان که به زبان فارسی و در دوران معاصر نوشته شده است.
استاد زرین کوب این کتاب را تحقیقی دقیق و کم نظیر دانسته است[۱]
ساختار
کتاب با مقدمه نویسنده آغاز شده و مطالب، شامل سه بخش: «دیلمیان - جستانیان، کنکریان، سالاریان»، «روادیان» و «شدادیان» میباشد. بخش اول و دوم، شامل سه گفتار و بخش سوم، شامل دو گفتار است.
آنچه از مطالعه دیباچه مؤلف برمی آید این است که مؤلف قصد داشته چهار بخش دیگر نیز به کتابش بیفزاید و کتابیرا که اینک در سه بخش فراهم آمده، در هفت بخش تدوین و تنظیم نماید، ولی این نیت عملی نشده است[۲]
کسروی در تحقیق خود علاوه بر کتب مرجع، اعم از منابع تاریخی و سیاحت نامه تحت عنوان «المسالک و الممالک»، از دواوین اشعار و یادداشتهای تاریخی غیر فارسی مربوط به منشیان دربارهای کوچک شاهی نیز بهره گرفته است[۳]
دکتر سهراب یزدانی درباره روش تاریخ نگاری کسروی بر این باور است که: «نحوه بهره گیری کسروی از مآخذ استادانه است. وی همواره به مآخذ اصلی اعم از کتاب یا سند یا خاطره استناد میجوید و همیشه آن را معرفی میکند؛ البته روش او چندان آکادمیک نیست؛ یعنی مشخصات مآخذ چاپ شده را به طور کامل در اختیار خواننده نمیگذارد یا صفحه مورد استفاده اش را مشخص نمیسازد و به ندرت و با فواصل بسیار زیاد از زیرنویس استفاده میکند، ولی خواننده چندان متوجه این کاستیها نمیشود؛ زیرا شکل کتاب با محتوای آن هماهنگ است. کتاب درباره زندگی انسانهاست نویسنده به جهت علاقه خوانندگان به اثرش، مسیر مطالب نویسی خود را با آوردن زیرنویسیهای مکرر و ارجاعات پیاپی قطع نمیکند»[۴]
گزارش محتوا
در مقدمه، به توضیح منابع کتاب پرداخته شده است[۵]
کسروی در ذیل عنوان «دیلمان و دیلمستان» معتقد است که از دوره ساسانیان تا قرن هشتم هجری نام منطقه جنگلی و کوهستانی گیلان امروز، «دیلمان یا دیلمستان» بوده است و با اشاره به کتاب «تاریخ گیلان و دیلمستان» سید ظهیرالدین مرعشی بر این باور است که در قرن مزبور کیائیان زیدی، انبوهی از دیلمیان را کشتند و از این دوره با امحای نام دیلم، واژه گیلان جای آن را گرفت[۶]
کسروی با استناد به «فتوح البلدان» بلاذری، «مروج الذهب» مسعودی، «[[معجم البلدان |معجم البلدان ]]» یاقوت حموی و «مثنوی ویس و رامین» فخرالدین اسعد گرگانی، از دلاوری و جنگاوری مردم دیلم در روزگار باستان و حتی دوره ظهور اسلام سخن گفته است. مؤلف به مقایسه تپوران (طبرستان) و دیلمان پرداخته و مینویسد: «تپوران باآنکه از هر حیث بزرگ تر و نیرومندتر از دیلمان بودند با تازیان - اعراب - پیمان آشتی بسته، ترک جنگ و دشمنی گفتند و پس از مدتی هم تازیان با هر تلاشی بود به ولایت ایشان درآمده سراسر دشت وهامون آنجا را تصرف کردند و تنها در برخی کوهسارها بود که پادشاهانی از بومیان حکمرانی و استقلال داشتند، اما دیلمان برخلاف تپوران در دشمنی و کینه ورزی با تازیان سخت ایستاده، گرد آشتی و طلب زینهار نگردیدند»[۷]
کسروی با تکیه به نوشتههای طبری و ابوالفرج و ذکر داستانهای آنان، به بیان رعب و وحشت اعراب از مواجهه با دیلمان و دیلمیان پرداخته است. وی همچنین با استناد به منابع اصلی دوره اسلامی، از جنگهای مسلمانان و اهل دیلم، مطالب فراوانی نگاشته و مطلبی را از کتاب «البلدان» ابن فقیه همدانی ذکر کرده است[۸]
کسروی ایجاد روابط بین علویان و دیلمان که به عقیده وی به جهت براندازی خلافت عباسیان بود را گرچه ناکام دانسته، ولی از زاویه دیگری این ارتباط را سودمند دیده است؛ آنجا که مینویسد: «باری دیلمان اگرچه از همدستی با علویان به نتیجه ای که میخواستند نرسیدند؛ یعنی نتوانستند خلافت عباسیان را به دست علویان براندازند، ولی به آرزوی اصلی خود که آزادی ایران از یوغ فرمانروایی تازیان بود کامیاب شدند؛ چه، این همدستی با علویان سرانجام آن شد که دیلمان اسلام پذیرفته از کوهستان خود که دو قرن و نیم محصور بودند بیرون آمده، با مسلمانان درآمیختند و دراندک مدتی پادشاهان بزرگی از آنان برخاسته، ایران و عراق را زیر فرمان خود درآوردند و در حقیقت از اواسط قرن چهارم که خاندانهای بویهیان و زیاریان و دیگر خاندانهای دیلمی بنیاد گذارده میشوند، تا استیلای سلجوقیان، کشور ایران آزادی و استقلال خود را داشت و از خلفا جز نامی در میان نبود»[۹]
کسروی در بررسی سلسله حکومتی جستانیان که مرکز آن خاندان، شهر رودبار زیتون بود از هفت امیر این خاندان نام میبرد و در انقراض حکومت سیصد ساله این خاندان، سه عامل زیر را مؤثر میداند: الف)- اسلام پذیرفتن دیلمان و اختلاط آنان با مسلمانان؛ ب)- دشمنی میان پادشاهان آن خاندان و برادرکشی؛ ج)- ظهور خاندان کنکریان[۱۰]
کسروی از قیام اسحق، پسر خلیفه، «المکتفی بالله» در سال 349ق در گیلان و آذربایگان تحت عنوان: «خروج المستجیربالله» یاد کرده است. منبع مورد استناد کسروی در شرح این واقعه، کتاب «تجارب الأمم» میباشد[۱۱]
نویسنده در ابتدای بخش دوم قبل از پرداختن به روادیان، مقدمه ای تحت عنوان: «مهاجرتهای تازیکان - اعراب - به ایران» آورده است و در این مقدمه، ذکر میکند که: «در زمان ساسانیان یقین است و دلیلها در دست هست که طایفههایی از تازیکان در گرمسیرهای ایران از خوزستان و بحرین و پارس و کرمان نشیمن داشتهاند. یکی از این طایفهها» بنو العم «بود که شاید نخستین طایفه تازیک بودهاند که رخت مهاجرت به درون ایران کشیدهاند»[۱۲]
وی در ادامه از ممانعت شاهان ساسانی از جمله: شاپور دوم (ذوالاکتاف) از ورود اعراب به ایران سخن گفته و علت تهاجم مکرر اعراب را به ایران در سخت گیری شاهان ساسانی دانسته است[۱۳] کسروی روادیان را به دو قسمت: روادیان تازی و روادیان کردی تقسیم میکند و مینویسد: «در قرون چهارم و پنجم هجری در آذربایگان، دو خاندان مهم به نام» روادی«معروف بودند: 1. خاندان رواد ازدی که از نژاد عرب بودند؛ 2. خاندان محمد بن شداد که حکمرانان اران و شدادیان به آنها میگفتند و نژاد کردی داشتند[۱۴]
وی در قسمت روادیان عرب از چهار پادشاه یاد میکند و سه خاندان حکومت گری را که با شاهان این خاندان در جنگ و قتال بودند، به نامهای: خداوندان مرند، خداوندان ارومی و خداوندان نریز معرفی مینماید[۱۵]
کسروی در قسمت پادشاهان آذربایگان که گفتار دوم از بخش دوم کتاب را در بر میگیرد، از شش پادشاه که دنباله پادشاهان روادی عرب بودند یاد میکند. از مهم ترین وقایع این دوران، مهاجرت غزان یا ترکمانان اسرائیلی در زمان شاهی امیر وهسودان به آذربایگان، تهاجم غزان به واسپورگان و جنگ به ارامنه، ورود دومین دسته غزان به آذربایگان در سال 329ق و به دنبال آن ورود دستههای سوم و چهارم غزان و ورود طغرل سلجوقی به آذربایگان میباشد[۱۶]
کسروی از قول ابن اثیر، گفتار سوم بخش دوم را با شاهی خاندان احمدیلیان در سال 501ق که از آنان به عنوان خداوندان مراغه یاد کرده است، آغاز میکند و بر این باور است که این احمدیلیان، بازماندگان روادیان تازی - عرب - بودند. او از هفت پادشاه این خاندان یاد میکند و ضمن بیان اشعار مداحی نظامی گنجوی از علاءالدین، پنجمین شاه این سلسله، معتقد است که نظامی گنجوی بهرام نامه را به نام امیر علاءالدین سروده است[۱۷]
بخش سوم کتاب، به شدادیان اختصاص دارد. کسروی در مقدمه مینویسد: شدادیان بر دو گروه هستند: گروهی که در آران فرمان راندهاند و گروهی که در آنی و ارمنستان حکمرانی داشتند[۱۸] مقدمه بخش سوم به معرفی جغرافیایی و تاریخی آران تا ظهور اسلام اختصاص یافته است. کسروی در معرفی ناحیه آران مینویسد: آران در شمال ایران و در غرب دریاچه خزر نهاده و شهرهای بزرگ آنجا باکو و گنجه و شماخی و دربند است. از شهرهای کهنه اش «بردوا» (بردعه) است که اکنون خرابههای آن پیداست[۱۹]
گفتار اول بخش سوم، به معرفی شدادیان گنجه اختصاص یافته و در گفتار دوم، شدادیان آنی معرفی شده است. حکومت شدادیان آنی از زمانی تشکیل یافت که ناحیه آنی در پی لشکرکشی آلپ ارسلان سلجوقی و همدستی ابوالسوار، از چنگ رومیان خارج گشته و توسط آلپ ارسلان به پسر ابوالسوار واگذار گردید[۲۰]
وضعیت کتاب
فهرست مطالب، در ابتدای کتاب آمده است. در پاورقیها، علاوه بر ذکر منابع، به توضیح برخی از مطالب و عبارات متن پرداخته شده است.