ابونصر سراج، عبدالله بن علی
نام | ابونصر سراج، عبدالله بن علی |
---|---|
نام های دیگر | سراج، ابونصر |
نام پدر | |
متولد | |
محل تولد | |
رحلت | 378 هـ.ق |
اساتید | |
برخی آثار | اللمع في تاريخ التصوف الإسلامي |
کد مؤلف | AUTHORCODE3469AUTHORCODE |
معرفى اجمالى
ابونصر، عبدالله بن على سراج طوسى، ملقب به طاووس الفقراء[1]، از فقهاى صوفيان در قرن چهارم هجرى است. هرچند کتاب «اللمع» او بسيار پرآوازه است، ولى درباره چگونگى و چند و چون حوادث زندگى نويسندهاش اطلاعات چندانى در دست نيست. او، سنىمذهبى متعصب و از عالمان فقه و اصول بود و خاندانش به زهد و پارسايى شناخته مىشد.[2]
برخى با نظر به معناى لغوى سراج(زينساز) پنداشتهاند كه ابونصر سراج همان پير پالاندوز مدفون در جنوب شرقى مشهد، نزديك صحن آستان قدس رضوى است[3] ولى ظاهراً اين ادعا درست نيست.[4]
از جمله استادان ابونصر سراج طوسى مىتوان به ابومحمد مرتعش، جعفر خلدى، ابوبكر محمد بن داود الدقى و احمد بن محمد السايح اشاره كرد. از مطالب «اللمع» روشن مىشود كه ابونصر با صوفيان بسيارى در بصره، بغداد، دمشق، رام الله، انطاكيه، طرابلس، قاهره، دمياط، بسطام، شوشتر و تبريز ديدار و گفتوگو كرده است[5] و لكن ديدار او با سرى سقطى (متوفاى 253ق) و سهل تسترى (متوفاى 273 يا 283ق) كه در «تذكرة الاولياء» آمده[6]، با نظر به كثرت فاصله زمانى، بعيد است.[7]
بسيارى از مشايخ طريقت، شاگرد بلاواسطه يا معالواسطه سراج هستند.[8] يكى از شاگردان و دستپروردگان ابونصر سراج، به نام ابوالفضل سرخسى، راهنماى صوفى بزرگ خراسان، ابوسعيد ابوالخير شد.[9]
ابونصر سراج از صوفيان شريعتمدار بود؛ بهطورى كه صوفى واقعى را تابع شرع و حلال و حرام الهى مىدانست و لذا او در «اللمع» چنين تصريح كرده: «كسى كه ادعاى تصوف كند و برخى از آداب صوفيان را بهجا آورد، ولى اساس تصوف را بر سه پايه محكم نساخته باشد، فريب خورده است؛ هرچند، بتواند در هوا راه رود يا سخنى حكيمانه گويد يا در نزد مردم مقبوليتى بيابد.
آن سه اصل، اين است: اول، اجتناب از همه محرمات بزرگ يا كوچك؛ دوم، انجام همه واجبات سخت يا آسان و سوم، واگذاشتن دنيا براى اهل آن؛ كم يا زيادش، مگر آنچه براى مؤمن ضرورى است و آن ضرورى، چهار مورد است كه پيامبر(ص) فرمود: چهار چيز در دنياست، ولى از دنيا نيست: طعام، براى رفع گرسنگى؛ لباس، براى پوشش؛ منزلى براى سكونت و همسرى براى آرامش».[10]
سراج، «اللمع» را در دوران ترس و ناأمنى و براى دفاع از عقايد و اعمال صوفيان نگاشت و «التعرف لمذهب التصوف» كلاباذى نيز در همين فضا و براى چنين هدفى پديد آمد.[11]
از آثار ديگر ابونصر سراج، خبرى نداريم و اگر به فرض، کتاب ديگرى غير از «اللمع» نيز نگاشته، اكنون هيچ اثرى از آن در دست نيست. سراج طوسى، در ماه رجب سال 378ق، در طوس از دنيا رفت.[12] گويند: پدر ابونصر و به روايتى خودش، در حال نماز وفات كرد.[13]
منابع مقاله
1. جمعى از مؤلفان (1388ش)، تاريخ و جغرافياى تصوف، تهران، نشر کتاب مرجع.
2. دهباشى، مهدى و ميرباقرىفرد، سيد على اصغر (1386ش)، تاريخ تصوف(1)، تهران، دوم، سمت.
3. زرينكوب، عبدالحسين (2536ش)، ارزش ميراث صوفيه، تهران، اميركبير.
4. زرينكوب، عبدالحسين (1363ش)، جستوجو در تصوف ايران، تهران، دوم، اميركبير.
5. سجادى، سيد ضياء الدين (1372ش)، مقدمهاى بر مبانى عرفان و تصوف، تهران، يازدهم، سمت.
6. السراج الطوسى، ابونصر، اللمع في التصوف(1914م)، صححه رنولد آلن نيكلسون، ليدن، مطبعه بريل.
7. السراج الطوسى، ابونصر، اللمع في التصوف(1382ش)، تصحيح و تحشيه رينولد آلن نيكلسون، ترجمه دكتر مهدى محبتى، تهران، انتشارات اساطير.
8. عطار نيشابورى، فريد الدين (1386ش)، تذكرة الأولياء، تهران، شانزدهم، انتشارات زوار.
9. مطهرى، مرتضى (1390ش)، خدمات متقابل اسلام و ايران، تهران، چهل و يكم، انتشارات صدرا.
10. مطهرى، مرتضى (1389ش)، كليات علوم اسلامى (2)، «كلام، عرفان، حكمت عملى»، تهران، سى و پنجم، انتشارات صدرا.
11. ميهنى محمد بن منور (1386ش)، اسرار التوحيد في مقامات الشيخ أبى سعيد، به اهتمام دكتر محمد رضا شفيعى كدكنى، تهران، هفتم، انتشارات آگاه.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
[]1). تذكرة الأولياء، ص 558 و اسرار التوحيد في مقامات الشيخ أبى سعيد، ج 1، مقدمه شفيعى كدكنى، ص 27 و ارزش ميراث صوفيه، ص 131 []2). اللمع، مقدمه مترجم ص 32 - 49 []3). مقدمهاى بر مبانى عرفان و تصوف، ص 78، پاورقى []4). اللمع، مقدمه مترجم ص 33 []5). تاريخ تصوف(1)، ص 121[]6). تذكرة الأولياء، ص 558 []7). جستوجو در تصوف ايران، ص 67 []8). خدمات متقابل اسلام و ايران، ص 561 و كليات علوم اسلامى (2)، «كلام، عرفان، حكمت عملى»، ص 110 []9). جستوجو در تصوف ايران، ص 67 []10). اللمع في التصوف، چاپ نيكلسون، ص 409 - 410 []11). تاريخ و جغرافياى تصوف، ص 25 []12). اللمع، مقدمه مترجم، ص 33 []13). جستوجو در تصوف ايران، ص 67