شرح المقاصد

    از ویکی‌نور
    شرح المقاصد
    نام کتاب شرح المقاصد
    نام های دیگر کتاب مقاصد الطالبین فی اصول الدین. شرح
    پدیدآورندگان شرف، صالح موسی (مقدمه نويس)

    تفتازانی، مسعود بن عمر (شارح)

    عمیرة، عبدالرحمن (محقق)

    زبان عربی
    کد کنگره ‏BP‎‏ ‎‏205‎‏/‎‏4‎‏ ‎‏/‎‏ت‎‏7‎‏ ‎‏م‎‏7022
    موضوع تفتازانی، مسعود بن عمر، 722 - 792؟ق. مقاصد الطالبین فی اصول الدین - نقد و تفسیر

    کلام اشعری - قرن 8ق.

    ناشر الشريف الرضي
    مکان نشر قم - ایران
    سال نشر 1412 هـ.ق
    کد اتوماسیون AUTOMATIONCODE1245AUTOMATIONCODE


    معرفى اجمالى كتاب

    اين كتاب شرحى است بر كتاب المقاصد كه توسط خود مولف و به سبك المواقف قاضى عضد الدين ايجى تنظيم شده است.تألیف اين كتاب، در سال 784 ه‍.ق در شهر سمرقند به اتمام رسيده است.

    اين كتاب يكى از مهم‌ترين منابع كلامى به حساب مى‌آيد كه براساس مذهب اشعرى تألیف شده است.

    اين كتاب كه خلاصه‌اى است از تمام مباحث مطرح شده از طرف متكلمين متقدم بر مولف در تمام مدارس كلامى بعنوان كتاب درسى تدريس مى‌شد و تا همين اواخر حتى در حوزه‌هاى شيعه اين كتاب را تدريس مى‌نمودند.

    شرح مقاصد را مى‌توان يكى از بهترين كتب تفتازانى دانست زيرا آنچه در اين كتاب‌آمده،ثمرۀ حدود نيم قرن تأليف و تدريس اوست.

    بر اين كتاب حواشى و شروح متعددى نوشته شده است كه از آن جمله مى‌توان به حاشيۀ مولى الياس بن ابراهيم سينابى، حاشيۀ خضر شاه منتشاوى(متوفى 853)، تعليقۀ مولى احمد بن موسى خيالى و حاشيۀ مولانا مصلح الدين معروف به حسام‌زاده اشاره كرد.همچنين اين كتاب را محمد بن محمد دلجى خلاصه كرده و مقاصد المقاصد نام نهاده است.

    ساختار كتاب

    مولف مباحث كتاب را به 6 مقصد تقسيم مى‌كند.او مى‌گويد آنچه از علم كلام مورد بحث واقع شده است يا مربوط به سمعيات است(مقصد ششم) و يا مربوط به عقليات مختص به واجب تعالى است(مقصد پنجم).

    حال عقليات،يا مختص به ممكن جوهر است(مقصد چهارم) و يا مختص به ممكن عرض است(مقصد سوم) و يا از عقلياتى است كه به هيچ‌يك از مباحث سابق اختصاص ندارد(مقصد دوم) و يا هيچ يك از مقاصد كلامى نبوده بلكه از مبادى آن است(مقصد اول) اما تفصيل مقاصد:

    المقصد الاول فى المبادى، كه از سه فصل تشكيل يافته است:

    فصل اول مقدمات:مولف در فصل اول، علم كلام را تعريف كرده، موضوع و مسائل و غايت آن را بيان مى‌كند.او اثبات مى‌كند كه علم كلام اشرف علوم است و علت اختلاف در علم كلام را مورد بحث قرار مى‌دهد.

    فصل دوم:اين فصل به مباحث پيرامون علم اختصاص دارد.مولف علم را تعريف و تقسيم كرده و از تصورات ضرورية بحث مى‌كند.

    فصل سوم:در اين فصل مولف از نظر بحث مى‌كند.نظر را تعريف و تقسيم كرده و نظر صحيح و فاسد را شرح مى‌دهد.همچنين شرائط نظر صحيح و كيفيت حصول معرفت الله از نظر را بيان مى‌كند.او نظر را به تصورى و تصديقى تقسيم كرده در مورد هركدام توضيح مى‌دهد.المقصد الثانى فى الامور العامه، اين مقصد از سه فصل تشكيل يافته است:

    فصل اول:اين فصل به مباحث وجود و عدم اختصاص يافته است.مولف ابتدا اثبات مى‌كند كه تصور هم وجودى بديهى است و هم وجودى مشترك است بين همۀ موجودات و زائد است بر ذات.سپس او وجود را به عينى،ذهنى، لفظى و خطى تقسيم كرده و وجود ذهنى را اثبات مى‌كند.او قائل است كه وجود مرادف ثبوت است، معدوم ثبوت ندارد و هرگونه واسطه بين وجود و عدم را نفى مى‌كند.او ادلۀ قائلين به حال را بيان كرده و به تك‌تك آنها جواب مى‌دهد.او اثبات مى‌كند كه تمايز اعدام تنها در عقل است و هريك از وجود و عدم مى‌توانند محمول يا رابطه واقع شوند.

    فصل دوم:اين فصل به مباحث ماهيت اختصاص يافته است.مولف ابتدا ماهيت را تعريف كرده، سپس آن را به «ماهيت به شرط شىء»،«شرط لا» و «لا بشرط» تقسيم مى‌كند.در ادامه هريك از اين اقسام را تعريف و اثبات مى‌كند.او در تقسيم ديگرى ماهيت را به بسيط و مركب تقسيم كرده و اثبات مى‌كند كه ماهيت مجعول است.

    فصل سوم:مولف در اين فصل به لواحق وجود و ماهيت مى‌پردازد.او طى پنج منهج از تعين، وجوب و امتناع و امكان،قدم و حدوث، وحدت و كثرت، عليت و معلوليت بحث مى‌كند.

    المقصد الثالث فى الاعراض:مولف مباحث مربوط به اعراض را در پنج فصل بيان مى‌كند.

    الفصل الاول:اين فصل به مباحث كلى در رابطه با اعراض اختصاص يافته است.مولف ابتداء اثبات مى‌كند كه هرموجودى يا قديم است و يا حادث و هرحادثى يا جوهر است يا عرض و بعد اعراض را تقسيم كرده و در تعداد آنها مناقشه مى‌كند.سپس او اثبات مى‌كند كه عرض قيام به نفس ندارد، از محلى به محلى ديگر منتقل نمى‌شود، هيچ عرضى نمى‌تواند قائم به عرض ديگر باشد و اعراض هميشه در حال تغير هستند.

    الفصل الثانى:مولف در اين فصل از «كم» و احوال آن بحث مى‌كند.او ابتداء احكام كلى كم همچون قبول قسمت كردن آن بحث كرده سپس زمان و مكان آن را شرح مى‌دهد.

    او ادلۀ قائلين به زمان و نقد آنها را بيان مى‌كند و اختلافى را كه بين متكلمين و فلاسفه در اين امر وجود دارد، مطرح مى‌كند.او در مبحث مكان، مكان را تعريف كرده و از خلاء بحث مى‌كند.

    الفصل الثالث:مولف در اين فصل كه به مباحث«كيف» اختصاص دارد، ابتدا كيف را تعريف كرده و آن را به چهار قسم تقسيم مى‌كند:كيفيات محسوسه، كيفيات نفسانية، كيفيات مختصه به كم و كيفيات استعداديه.سپس هريك از آنها را تعريف كرده و انواع آنها را بيان مى‌كند.او در ذيل كيفيات نفسانيه بحث نسبتا مفصلى دربارۀ علم و ادراك بيان مى‌كند.

    الفصل الرابع:اين فصل به مسائل پيرامون «أين» اختصاص يافته است.مولف‌ابتدا أين را تعريف كرده و اقوال فلاسفه را در مورد آن بيان مى‌كند سپس مباحثى پيرامون حركت، سكون و اقسام حركت بيان مى‌كنند.

    الفصل الخامس:مولف در اين فصل مابقى اعراض،يعنى اضافه، متى، وضع، ملك، أن يفعل و أن ينفعل را مورد بحث قرار داده است.

    المقصد الرابع فى الجواهر:اين فصل از يك مقدمه و دو مقاله تشكيل يافته است.

    مقدمه در مورد اقسام جوهر و تعريف آن مى‌باشد و مقالۀ اول آن به مباحث پيرامون جسم اختصاص يافته است.اين مقاله از دو فصل تشكيل يافته است كه در فصل اول پيرامون احكام كلى جسم و در فصل دوم در مورد اقسام اجسام بحث مى‌كند.مولف در فصل اول طى پنج مبحث وجود جوهرى را در جسم كه قابل انقسام نيست، و متناهى بودن اجزاء جسم را اثبات مى‌كند و جزء لا يتجزى را نفى نموده و از احكام جسم سخن مى‌گويد.مولف در فصل دوم جسم را به مركب و بسيط و جسم بسيط را به فلكى و عنصرى تقسيم مى‌كند.او در اين فصل طى 4 تقسيم بحث مى‌كند از بسائط فلكى و عنصرى و مركبات داراى مزاج و بدون مزاج.

    او در قسم اول وجود محدد را و كروى بودن آن را اثبات مى‌كند و از فلك ثوابت، اقطاب اربعه، علل خسوف و كسوف و سائر مباحثى كه به نحوى با افلاك مرتبط است سخن مى‌گويد.در قسم دوم از بسائط عنصرى كه عبارت هستند از آب، آتش، هوا و زمين، بحث مى‌كند.او آراء حكماء را در اين رابطه مورد مناقشه قرار داده و طى 3مبحث به احكام عناصر و كيفيت تأثير و تأثر آنها مى‌پردازد.همچنين در قسم سوم و چهارم از مركباتى كه مزاج ندارند و از مركباتى كه داراى مزاج هستند صحبت مى‌كند.

    مولف مقالۀ دوم خود را به جواهر مجرده اختصاص داده است كه از دو فصل تشكيل يافته است.در فصل اول طى 6 مبحث از نفس و احكام آن سخن مى‌گويد و در فصل دوم طى 3 مبحث از عقل بحث مى‌كند.او عقل را تعريف و اثبات كرده و احوالش را شرح مى‌دهد و در ادامه از ملائكه و جن و شياطين سخن مى‌گويد.

    المقصد الخامس فى الالهيات:مولف در اين مقصد طى 7 فصل به مباحث پيرامون الهيات بمعنى الاخص پرداخته است.

    فصل اول:در اين فصل كه از چهار مبحث تشكيل يافته است، مولف از ذات خداوند بحث مى‌كند او ذات خداوند، تخالف ذات خداوند با ممكنات و ازلى و ابدى بودن صانع را اثبات مى‌كند.

    فصل دوم:در اين فصل از صفات سلبيه خداوند همچون جسم نبودن خداوند، عرض نبودن خداوند،جوهر نبودن خداوند، محدود نبودن خداوند و...بحث شده است.

    فصل سوم:مولف در اين فصل از صفات ثبوتيه حق تعالى بحث مى‌كند.او طى 7 مبحث ابتداء زيادت صفات خداوند را بر ذاتش اثبات كرده، سپس قدرت خداوند، علم و اراده‌اش و سميع، بصير و حى بودنش را شرح مى‌دهد.او در ادامه از كلام بارى تعالى و صفاتى كه در آنها اختلاف است(همچون بقاء كه اشعرى در حق واجب تعالى قائل است)سخن مى‌گويد.

    فصل چهارم:در اين فصل مولف طى بحثى از رؤيت خداوند در آخرت و جواز آن سخن گفته و در بحثى ديگر از علم به حقيقت خداوند تعالى بحث نموده است.

    فصل پنجم:در فصل پنجم مولف از افعال خداوند بحث مى‌كند.او با استناد به پنج دليل عقلى و ادلۀ نقلى اثبات مى‌كند كه افعال بندگان با قدرت خداوند واقع مى‌شوند و ادلۀ معتزله را نفى و قدريه را ذم مى‌كند.او در بحثى ديگر اثبات مى‌كند كه عقل نمى‌تواند به حسن و قبح حكم كند و خداوند مى‌تواند به ما لا يطاق و افعال خداوند تعليل نمى‌شوند.

    فصل ششم:اين فصل تكمله فصل سابق است.مولف در اين فصل از هدايت و ضلالت، لطف، اجل، رزق و عوض بحث مى‌كند.

    فصل هفتم:مولف براى بحث از اسماء الهى فصلى مجزا اختصاص داده است.او در اين فصل از اسم و تعريف آن، توقيفى بودن اسماء الله و مدلول اسماء سخن مى‌گويد.

    المقصد السادس فى السمعيات:مقصد ششم كتاب به مباحثى از اعتقادات اختصاص دارد كه به نظر مولف با دلائل نقلى قابل اثبات است.اين مقصد از چهار فصل تشكيل‌يافته است كه در ذيل تفصيل آن مى‌آيد:

    فصل اول:مولف در اين فصل مباحث مربوط به نبوت را مطرح مى‌كند.او طى 9 مبحث از تعريف نبوت و معجزه بحث كرده وجوب حاجت به پيامبر و شريعت را اثبات مى‌كند.

    او نبوت حضرت خاتم(ص)را و عام بودن دعوت آن حضرت(ص)را اثبات كرده و از عصمت انبياء، از ملائكة، ولى و سحر صحبت مى‌كند.

    فصل دوم:مولف در فصل دوم طى 15 مبحث، معاد را شرح مى‌دهد.مباحثى كه در اين فصل مطرح شده عبارتند از:

    جايز بودن اعادۀ معدوم، منشأ اختلاف در معاد، مخلوق بودن بهشت و جهنم در حال حاضر، احوال قبر،ثواب و عقاب آخرت، كيفيت خلود در آنجا،شفاعت، توبه، امر به معروف و نهى از منكر.

    فصل سوم:مباحث اين فصل عبارتند از:اسماء، ايمان، اسلام و احكام آنها، كفر و فسق.

    فصل چهارم:مولف در اين فصل طى 6 مبحث از امامت، كيفيت نصب آن، شروطى كه در امام لازم است، آنچه امامت به وسيلۀ آن ثابت مى‌شود،ضرورت نص، تشخيص امام بعد از پيامبر و افضل خلفاء بحث مى‌كند.

    ويژگيها و معايب كتاب

    1-تعصبات بى‌جا:مولف در بخشهايى از كتاب كه مربوط به مباحث امامت است، بيشتر از آنكه كلماتش را براساس ادله بيان كند براساس تعصبات بيان نموده است.او در تفضيل خلفاء نسبت به هم فضائلى از ابوبكر و عمر بيان مى‌كند و بخشى از فضائل امير المومنين(ع)را كه شايد چندين برابر فضائل آن دو است بيان كرده در مقام نتيجه‌گيرى كه هرعاقلى از اين فضيلت‌ها افضليت آن حضرت را بر خلفاى قبلى مى‌فهمد مى‌گويد:كلامى نيست كه فضائل و مناقب ايشان بيش از حد است و كلامى نيست كه ايشان متصف به كمالات و مختص به كراماتى بود الا اينكه اينها دليل بر افضليت او بمعنى زيادت ثواب و كرامت در نزد خدا نيست چرا كه اتفاق شبيه اجماع قائم شده است كه ابوبكر افضل است![1]

    تفتازانى در بحث صحابه براى اينكه دامن صحابۀ غاصب بر حضرت امير المومنين(ع) را پاك كند مى‌گويد«قد استقرت آراء المحققين من علماء الدين على ان البحث عن احوال الصحابة و ما جرى بينهم من الموافقة و المخالفة ليس من العقائد الدينية و القواعد الكلامية و ليس له نفع فى الدين بل ربما يضر باليقين».[2]

    2-افضليت حضرت زهرا (س):مولف گرچه در جاى جاى كتاب با فضائل و كرامات اهل بيت(ع)با تعصب برخورد نموده است ولى با اينكه اكثر اهل تسنن در بين بانوان عايشه را تفضيل مى‌دهند، بعد از خلفاء قائل است كه حضرت زهرا (س) و فرزندان ايشان افضل هستند.او مى‌گويد«و اما بعدهم فقد ثبت ان فاطمة الزهراء سيدة نساء العالمين و ان الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنة و...»[3]

    3-شبهۀ جذر اصم:گرچه مولف از سوى علماء به عنوان شارح و مدرس افكار علماء سابق شناخته شده است و او را صاحب فكر جديدى نمى‌دانند اما با اين حال در لابه‌لاى كلمات او به مباحثى ابداعى همچون شبهۀ جذر اصم برمى‌خوريم.شبهۀ جذر اصم را مولف براى نفى حسن و قبح ذاتى بيان نموده است.او قائل است حسن و قبح ذاتى افعال، مستلزم اجتماع حسن و قبح در يك فعل است، مثلا وقتى مى‌گويم «من ديروز دروغ گفتم.» اگر اين خبر صادق باشد، حسن است با اينكه دروغ گفتن قبيح است.

    بلكه در مواردى صدق و كذب جمع مى‌شوند، مثلا مى‌گويم «من هرآنچه مى‌گويم دروغ است.» اگر اين خبر صادق باشد خودش را تكذيب مى‌كند.مولف قائل است كسى نتوانسته اين شبهه را حل كند.[4]

    4-جامعيت كتاب:اين كتاب را مى‌توان يكى از كامل‌ترين كتب كلامى اهل تسنن دانست.چنانكه اگر كسى اين كتاب را مطالعه كند از اكثر كتب كلامى كه براساس عقائد اشعرى قبل از تفتازانى نوشته شده است بى‌نياز مى‌شود.

    نسخه‌شناسى

    اين كتاب چندين‌بار و به شرح زير به چاپ رسيده است:

    1-چاپ آستانه:اين كتاب براى اولين‌بار در سال 1277 ه‍.ق در آستانه در يك جلد و بصورت سنگى به چاپ رسيده است.

    2-چاپ استانبول:در سال 1305 ه‍.ق در استانبول با عنوان مقاصد الطالبيين فى حكم اصول الدين در يك جلد چاپ شده است.

    3-چاپ بيروت:شرح المقاصد در سال 1989 م با تحقيق و تعليق و مقدمۀ عبدالرحمن عميره توسط انتشارات عالم الكتب در 5 جلد به چاپ رسيد.اين نسخه بدون تاريخ در قاهره توسط مكتبة الكليات الازهرية نيز چاپ گشته است.

    4-نسخۀ موجود در برنامه:نسخه موجود در برنامه همان نسخۀ چاپ بيروت مى‌باشد كه توسط منشورات شريف رضى در سال 1370-1371 ه‍.ش در قم افست شده است اين كتاب همچنانكه گذشت با تحقيق و تعليق و مقدمۀ عبدالرحمن عميره و در 5 جلد بچاپ رسيده است كه تعداد صفحات آن بترتيب 503+484+376+355+ 323 صفحه مى‌باشد.هرجلد شامل فهرست مطالب آن جلد مى‌باشد.

    آيات و روايات مورد بحث توسط محقق استخراج شده و در ذيل متن آدرس‌دهى شده است

    [1]-(ج /5ص 298)

    [2]-(ج /5ص 304)

    [3]-ج /5ص 300

    [4]-ج 4 ص 287


    وابسته‌ها