تاريخ العلويين
نام کتاب | تاريخ العلويين |
---|---|
نام های دیگر کتاب | |
پدیدآورندگان | طويل، محمد امين غالب (نويسنده)
|
زبان | عربی |
کد کنگره | BP 241/2 /ط9ت2 |
موضوع | اسلام - تاريخ
شيعه - تاريخ غلاة شيعه |
ناشر | دار الأندلس |
مکان نشر | لبنان - بيروت |
سال نشر | |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE16423AUTOMATIONCODE |
معرفی اجمالی
تاريخ العلويين، تألیف محمد امین غالب الطویل (متوفی 1922م)، کتابی عربی درباره تاریخ علویون و برخی اعتقادات آنان است. برخی محققین نظرات نویسنده را برگرفته از منابع غیردقیق و اعتماد وی به آرای شفاهی جهال از شیعه و گاه تمایلات صوفیگرانه او میدانند.
ساختار
کتاب دارای، نقد و تقریظ، مقدمه، مدخل، متن در دو بخش (که بخش دوم هفت فصل دارد) و خاتمه است. نویسنده، در پایان کتاب نسب پدری و مادریاش را آورده است..[۱]
مؤلف با رعایت ترتیب تاریخی، به بیان عقاید، دولتها، فرقهها، عشایر، تنگناها و گشایشهای سیاسی و سایر امور مربوط به علویان میپردازد.
گزارش محتوا
ناقد، در تقریظی نسبتاً طولانی تکتک مدعیات مؤلف را بررسی کرده است و ریشه غالب اشتباهات او را در عدم مراجعه به منابع اصلی و اعتمادش به آرا و عقاید شفاهی غلط بین مردم، عدم اطلاع دقیق از قواعد عربی به علت پیشینه غیر عربی او (زندگی کردن در امپراطوری عثمانی) و تمایلات صوفیانهاش میداند..[۲]
محمد امین غالب الطویل، از علویون مهاجر کلیکیا به لاذقیه است..[۳] وی پس از مهاجرت به انطاکیه و از آنجا به لاذقیه، مشغول تعریب کتاب حاضر از ترکی به عربی شد و برای این امر از دوستان علوی آگاه به لغت عربیاش کمک گرفت..[۴] عبدالرحمن خیر در نقد و تقریظش بر کتاب، از مؤلف، نسب وی، جایگاه اجتماعی، علمی و دینی او و اینکه محمد امین غالب الطویل نتوانست در مهاجرتش مدارک علمی خود را همراه خود بیاورد و دیدارش با او در مجلس مناظره درباره کتاب حاضر و تحقیق و تصحیح این کتاب سخن میگوید..[۵]
ناقد، در مقدمهاش بر کتاب از مخالفتش با تفسیر نویسنده از شعب علوی به جماعت نصیریه، سخن میگوید..[۶] او همچنین با این اعتقاد مؤلف که: «علویون سیاست عدم توکل وعدم سعی را بهترین راه برای رسیدن به والاترین غایات سعادت میدانند»، مخالف است..[۷] از دیگر مخالفتهای محقق با مؤلف، این است که وی برخلاف مؤلف، علویون را از شیعه امامیه جدا نمیداند..[۸]
مؤلف، مسلمانان را به سه قسم علوی، اموی و معتدل تقسیم میکند که با تقسیمبندی معروف آنان به دو گروه شیعه و سنی در تقابل است..[۹] او همچنین معتقد است از آنجا که دین از بزرگترین عوامل مؤثر در زندگی بشر بوده است، امویها لعن بر امیرالمؤمنین علی(ع) را از جمله عقاید دینی محسوب داشتند و در آخر، لعن دو ریحانه رسول(ص)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و برخی از بزرگان علوی را نیز بر آن افزودند و آن را شرط قبولی نماز دانستند. در برابر این کردار زشت امویها، علویها نیز سب و لعن حزب معارض با علی(ع) را فریضهای دینی که میبایست همیشه بر آن محافظت نمود، بشمار آوردند..[۱۰] وی، امام بعد از حضرت سجاد(ع) را در نظر علویان، زید شهید و شرعیت امامت را روی بیعت میداند. ناقد، او را در این عقیده تخطئه میکند و امامت را از آن امامان دوازدهگانهای میداند که در روایت پیامبر اکرم(ص) معرفی شدهاند..[۱۱] او همچنین مینویسد: امام صاق(ع) به امامت فرزندش اسماعیل وصیت کرد و چون وی قبل از پدر بزرگوارش فوت نمود، آن حضرت به امامت فرزند دوم خویش امام کاظم(ع) سفارش کرد..[۱۲]
محمد امین غالب طویل، در قسمت نسب علویین، عرب را به سه نوع بائده، عاربه و مستعربه تقسیم میکند..[۱۳] او از ابوسفیان و ابوجهل بهعنوان اولین کسانی که با پیامبر دشمنی علنی کردند، نام میبرد..[۱۴] مؤلف همچنین ماجرای غدیر را نقل میکند و به بررسی آن میپردازد..[۱۵] از جمله عقاید عجیبی که نویسنده به علویون نسبت میدهد این است که پیامبر اکرم(ص) مردم را بهطور مساوی به پرداختن به واجبات تکلیف نمیکردند..[۱۶] وی تشیع علویون سوریه را مرهون تعلیمات ابوذر غفاری، مقداد بن اسود کندی و سایرین از انصار میداند که ساکن جبل الحلو (کوهی در شمال غربی شهر حمص سوریه) شدند..[۱۷] همچنین مینویسد: ارکان در نظر شیعه، سلمان و مقداد و بلال و عمار هستند. البته شاید اشتباهی از او در این ا مر صورت گرفته باشد؛ زیرا نفر سوم از ارکان، ابوذر غفاری است نه بلال..[۱۸]
مؤلف، از ابوحنیفه با لقب امام اعظم یاد میکند و این امر ریشه در تأثر وی از محیط زندگی دارد؛ چه، وی در محیط ترکی دولت عثمانی میزیسته است..[۱۹] ایشان معتقد است شیعیان احادیثشان را به امسلمه و اهل تسنن به عایشه مستند میکنند..[۲۰] همچنین اعتقاد دارد که علم باطن (باطنی بودن) منحصر در اسماعیلیان نیست، بلکه حقیقت امر این است که علم باطن مختص علویان است..[۲۱]
محمد امین غالب الطویل، در این کتاب بیشتر به آرای صوفیه تمایل دارد و گویی آنها را علویان حقیقی معرفی میکند..[۲۲] او پیروزی فاطمیین مصر را به جهت هوش و ذکاوتی میداند که برخاسته از اصابت اشعهی خورشید به مغزهای آنان است. وی همچنین محیالدین عربی را میستاید..[۲۳] مؤلف، از افتراق علویون به عشایر، عمایر و بطون..[۲۴]، تعداد اسامیعشایر و تقسیمات آنان سخن میگوید و علت این انقسامات را حکمت تسهیل انتقامگرفتن از ظالمین به شیعه علوی میداند..[۲۵] همچنین از مصائب وارده بر علویان به دست صلیبیان یاد میکند و نجات آنان با کمک صلاحالدین ایوبی و سختگیریهای کردها بر علویان را متذکر میشود..[۲۶] او استیفای حقوق سیاسی علویین در سپتامبر سال 922م و تعیین قضات و قاضیالقضات به دست آنان را در کتاب حاضر شرح میدهد..[۲۷] و تفسیری از فقر علویان در این کتاب ارائه میدهد؛ یعنی آن را به تبعیت شیعه از امامان و بزگان دینیاشان مثل ابوذر و سلمان و... میداند..[۲۸]
وی از اختلافات تاریخی میان شیعه و سنی بهعنوان عامل تضعیفگر علویان و کل امت اسلامی نام میبرد و راه حل جبران این امر را تفاهم و درعینحال، صراحت میداند..[۲۹] برخی عقاید اخباریگونه در این کتاب وجود دارد؛ مانند اینکه علوی برای استخراج احکام شرعی به قواعد صرف و نحو تمسک نمیکند، بلکه استخراج احکام شرعی خاص اهلبیت(ع) است..[۳۰] پایانبخش مطالب کتاب، دعوت نویسنده به مساوات بین شیعه و سنی و مستحکمتر دانستن روابط قومی و ترجیح آن بر روابط عقیدتی است..[۳۱]
وضعیت کتاب
کتاب، دارای فهرست منابع است. عبدالرحمن خیر، نقد و تقریظی بر آن نوشته که در سال 1992م، در دمشق چاپ شده است. این تقریظ در ابتدای کتاب هم آمده ا ست. مؤلف در انتهای کتاب، نسب خودش را نوشته است و در آن به نسخههای خطی معتبر استناد کرده است..[۳۲]
فهرست محتویات در پایان کتاب ذکر شده است.
پانویس
- ↑ ر.ک: متن کتاب، ص539-538
- ↑ ر.ک: نقد و تقریظ، ص8 و 44 و 62
- ↑ ر.ک: همان، ص6
- ↑ همان، ص8
- ↑ ر.ک: همان، ص11-5
- ↑ ر.ک: همان، ص11
- ↑ ر.ک: همان، ص12
- ↑ ر.ک: همان، ص12
- ↑ ر.ک: همان، ص13
- ↑ ر.ک: همان، ص14
- ↑ ر.ک: همان، ص15
- ↑ ر.ک: همان، ص39
- ↑ ر.ک: همان، ص16
- ↑ ر.ک: همان، ص17
- ↑ ر.ک: همان، ص25-24
- ↑ ر.ک: همان، ص26
- ↑ ر.ک: همان، ص35
- ↑ ر.ک: همان، ص36
- ↑ ر.ک: همان، ص41
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ ر.ک: همان، ص42
- ↑ ر.ک: همان، ص44
- ↑ ر.ک: همان، ص46-44
- ↑ ر.ک: همان، ص54
- ↑ ر.ک: همان، ص47
- ↑ ر.ک: همان، ص48
- ↑ ر.ک: همان، ص51
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ ر.ک: همان، ص59
- ↑ ر.ک: همان، ص61
- ↑ ر.ک: همان، ص64
- ↑ ر.ک: همان، ص5
منابع مقاله
مقدمه، نقد و تقریظ و متن کتاب.