چلبی، اولیاء
نام | اولیاء چلبی |
---|---|
نام های دیگر | چلبی، اولیاء
اولیا چلبی، محمد ظلی اولیاء افندی ظلی، اولیاء چلبی بن درویش محمد |
نام پدر | |
متولد | 1611 م |
محل تولد | |
رحلت | 1090 هـ.ق یا 1682 م |
اساتید | |
برخی آثار | الرحلة الحجازية |
کد مؤلف | AUTHORCODE3267AUTHORCODE |
«اوليا چلبى»، در دهم محرم سال 1020ق، در اونقپانى در شهر استانبول به دنيا آمد. همان جا به مدرسه رفت و خط، تذهيب و نقاشى را از پدرش، درويش محمد ظلى، فراگرفت. پدر او جواهرچى قصر بود و از اين جهت فردى محترم به شمار مىآمد. نياى اعلاى ايشان به احمد يسوى، صوفىِ مشهور مىرسد. عنوان درويش براى پدر او هم نشان آن است كه همچنان علايق تصوف در آنان باقى مانده است. بااينحال، خاندان او، چهرههاى برجستهاى در دولت عثمانى بودند و طبعاً اين وضعيت روى سرنوشت اوليا چلبى هم مؤثر بوده است.
در سال 1045، در شب قدر، در مسجد اياصوفيه، در حضور سلطان مراد عثمانى قرآن خواند كه مورد تشويق وى قرار گرفت. سلطان از او خواست تا مصاحبش باشد و لذا در مجموعه دربار قرار گرفت.
او افزون بر دروس رسمى، مطالعاتى در موسيقى و شعر نيز داشت و پس از آنكه مورد تشويق سلطان قرار گرفت، براى تحصيل به اندرون كاخ عثمانى رفت. در آنجا با عربى و فارسى آشنا شد. بخشى از گلستان سعدى و مثنوى ملاى رومى را حفظ كرد كه گاه، در «سياحتنامه» خود، به عبارات آنها استناد مىكند. زمانى كه وى در اندرون بود، بيست سال داشت و مطالب زيادى فراگرفته، اشعار و قصايد فراوانى در حفظ داشت. اين دوره، چهار سال طول كشيد.
با حمايت دايىاش، ملك احمد پاشا كه از مقرّبان سلطان مراد بود، در درون دربار شغلى به دست آورد. در واقع خودِ وى خواست تا به سپاه بپيوندد و سلطان هم با او موافقت كرد.
به نظر مىرسد كه از همان زمان، سياحت را دوست مىداشت و به دليل آنكه از پدر و دوستان پدرش مطالبى درباره بلاد مختلف شنيده بود، هوس سياحت در سر داشت. در واقع، پدر وى كه به كارهاى هنرى در صفحات برنجى مشغول بود، خودش در جنگ زيگتوار شركت كرده بود و اوليا، داستان زندگى دوستان پدرش را از زبان آنان كه با پدرش رفت و آمد داشتند، مىشنيد. شنيدن اين داستانها، هوس سياحت را در او تقويت مىكرد. بيست ساله بود كه سفرش را از استانبول آغاز كرد و هر آنچه را كه در آنجا ديده بود، ثبت كرد.
شبى پيامبر(ص) را در خواب ديد. وقتى خواست دست آن حضرت را ببوسد، رفت تا بگويد شفاعت يا رسولالله، از لرزش گفت: سياحت يا رسولالله. پس از آنكه خوابش را براى برخى از معبران گفت، آنان تأكيد كردند كه او اهل سياحت خواهد شد. وى كارش را با اين داستان آغاز كرد. اين نكتهاى است كه خود او در سياحتنامهاش آورده؛ گرچه، قدرى متفاوت با اين حكايت است.
وى در سال 1050ق / 1640م، پس از گردش و ديدار از استانبول و نگارش آنچه در اين گردش به دست آورده بود، به بورسا و طرابوزان رفت و در كريمه، نزد بهادرخان گراى رفت، سپس همراه برجستگانى از دولت، به نقاط مختلفى سفر كرد. در جريان جنگها، نامهرسان ميان پاشاهان بود. سفر او به ايران هم در همين چهارچوب بود كه طى آن، آگاهىهاى دقيقى را از آذربايجان و شهرهاى مختلف آن ثبت كرد.
در سال 1645، در جريان جنگى كه منجر به تصرف يانى شد، در خدمت يوسف پاشا بود؛ چنانكه در سال 1646، در ارزروم حسابدار دفتر محمد پاشا بود. از آنجا به آذربايجان و گرجستان رفت.
در سال 1648، از استانبول با مصطفى پاشا به شام رفت و سه سال در آنجا ماند و سپس بازگشت. بعد از سال 1651، سفر خود را به بخش اروپايىِ تحت سلطه عثمانى آغاز كرد و مدتها در صوفيه ماند.
ميان سالهاى 1667 - 1678م در اطريش، آلبانى، تسليا، كانديه، گومولجينه (از بلغارستان) و سلانيك بود. اوليا چلبى تمامى آناتولى، خاورميانه، قفقاز، سودان، صحراى عرب تا شمال حبشه، روم اروپايى، آلبانى، رومانى، مجارستان، وين، آلمان، هلند، بوسنى و هرزگوين، دالماچيا، جنوب روسيه و تمامى مناطق عرب را گشت و آنچه را ديد، نوشت. وى در سال 1682م، در استانبول درگذشت. امروزه كسى از محلّ دفن او آگاهى ندارد.
آثار
1. الرحلة الحجازية؛
2. الرحلة الى مصر و سودان و الحبشة؛
3. سياحتنامه مصر.