اللطائف الإلهية في شرح مختارات من الحكم العطائية

    از ویکی‌نور
    اللطائف الإلهیة فی شرح مختارات من الحکم العطائیة
    نام کتاب اللطائف الإلهیة فی شرح مختارات من الحکم العطائیة
    نام های دیگر کتاب الـنص الکامل للحکم العطائیه الکبری و الصغری و المناجاه الالهیه و مختارات من مکاتبات ابن عطاء الله لبعض اخوانه و مریدیه

    بحث فی التصوف الاسلامی

    فهرس بشرح مصطلحات الصوفیه عند ابن عطاء الله السکندری

    الحکم العطائیه

    پدیدآورندگان کیالی، عاصم ابراهیم (شارح)
    زبان عربی
    کد کنگره ‏BP‎‏ ‎‏283‎‏ ‎‏/‎‏الف‎‏27‎‏ح‎‏8028*
    موضوع ابن عطاء ‎الله اسکندری، احمد بن محمد، - 709 ق. الحکم العطاییه - نقد و تفسیر

    عرفان - اصطلاحها و تعبیرها

    عرفان - متون قدیمی تا قرن 14

    ناشر دار الکتب العلمية، منشورات محمد علي بيضون
    مکان نشر بیروت - لبنان
    سال نشر 1424 هـ.ق
    کد اتوماسیون AUTOMATIONCODE10936AUTOMATIONCODE


    معرفى اجمالى

    اللطائف الإلهية في شرح مختارات من الحكم العطائية اثر دكتر عاصم ابراهيم الكيالى، شرح و توضيح «الحكم العطائية» ابن عطاء الله سكندرى (متوفى 709ق) پيرامون مجموعه‌اى از اخلاقيات صوفيه مى‌باشد.

    كتاب به زبان عربى و در اواخر قرن هفتم هجرى نوشته شده است.

    ساختار

    كتاب با مقدمه شارح آغاز شده است. مطالب كتاب در شرح و توضيح سى حكمت اخلاقى صوفيه مى‌باشد. نويسنده در ابتداى هر بخش، عبارت حكمت را نقل كرده، در برخى موارد، به توضيح مفردات آن پرداخته و در ادامه، با استفاده از آيات، روايات و سخنان بزرگان، اقدام به شرح و توضيح آن نموده است.

    متن كامل «حكم العطائية الكبرى و الصغرى» و همچنين «مناجات الإلهية»، در ادامه كتاب آمده است.

    در بخش ديگرى از كتاب مكاتبات ابن عطاء الله سكندرى به برخى از دوستان و مريدانش آورده شده است.

    دكتر الكيالى همچنين در انتهاى اثر، اصطلاحات صوفيه در كتاب حكم العطائية را -با ذكر شماره حكمتى كه آن اصطلاح در آن آمده- شرح كرده است.

    گزارش محتوا

    در مقدمه شارح كه پيرامون تصوف اسلامى مى‌باشد، مطالبى همچون تعريف تصوف، اشتقاق و استمداد تصوف، حكم شارع در مورد آن، نسبت تصوف با علوم شرعيه، سعادت مادى و روحى، غايت و نتيجه وجود انسان، انسان و معرفت خداوند، وجوب معرفت خداوند، اقسام معرفت، حقيقت خليفه الهى بودن انسان، مبدا و كمال دين اسلام و اهم طرق صوفيه مطرح شده است [۱].

    در اين مقدمه، اطلاعات مختصرى نيز در مورد طرق مختلف صوفيه و مؤسسين آن‌ها، ارائه شده است. اين طرق، عبارتند از: قادريه، نقشبنديه، شاذليه، رفاعيه، سهروديه، كبرويه، مولويه، نعمت اللهيه و بكداشيه [۲].

    در اولين حكمت كتاب، اعتماد بر عمل، عدم اميدوارى به آن در هنگام بيان شده است. شارح در توضيح اين حكمت، ابتدا اعتماد را به «استناد و ركون بر چيزى» معنى كرده و قبل از بيان معنى آن، اعمالى كه از مكلف سرمى‌زند را به سه قسم زير، تقسيم نموده است:

    1. «عمل الشريعة»؛ كه همان اسلام باشد. اين ركن، براى اصلاح ظواهر و جوارح بوده و به واسطه امتثال اوامر شرعيه و اجتناب از نواهى، متحقق مى‌گردد.
    2. «عمل الطريقة» يا «سلوك»؛ كه ايمان است. اين ركن، براى اصلاح ضمير قلب و نفس آدمى است و از طريق تهذيب نفس، تخلى آن از رذايل و تربيت و آراستن آن به انواع فضائل اخلاقى، به دست مى‌آيد.
    3. «عمل الحقيقة»؛ كه احسان ناميده شده است. ركنى است كه به اصلاح سريرت و روح آدمى پرداخته و به واسطه ادب، تواضع، انكسار قلبى و حسن خلق، متحقق مى‌شود [۳].

    به نظر شارح اين حكمت، خواستار آن است كه انسان، بر اعمال صالحه خود، چه در مقام اسلام، ايمان و يا احسان باشد اعتماد نكرده و بدان اميدوار نباشد، بلكه تمام اميد و اعتمادش، به رحمت و فضل خداوند باشد [۴].

    در حكمت سوم با اين عبارت «چيزى مانند عزلت براى قلب نافع نبوده و آن را به تفكر وانمى‌دارد»، سلامت قلب بيان شده است. نويسنده معتقد است اين حكمت، به اين روايت اشاره دارد كه: «آگاه باشيد كه در جسد، تكه گوشتى است كه اگر سالم و صالح باشد، تمام بدن سالم خواهد بود و اگر فاسد شود، تمام بدن، به افساد كشيده مى‌شود كه همانا آن قلب مى‌باشد» [۵].

    به باور وى، اين حديث، به تبيين اين موضوع مى‌پردازد كه قلب انسان، همانند اساس و زيربناى شخصيت آدمى است كه اگر سالم باشد، بنا و شخصيت انسان، سالم خواهد بود. عزلت و دورى از ظواهر مادى، در صلاح و سلامت قلب مفيد بوده و آدمى را به عبرت‌گيرى و تفكر در كون و مكان، وامى‌دارد و از همين روست كه علما، ده فايده براى آن برشمرده‌اند كه از آن جمله است: سلامت از آفات زبان؛ حفظ چشم و سلامت از آفات نظر؛ محافظت از قلب و نگهدارى آن از ريا و مداهنه؛ حصول زهد در دنيا و قناعت در آن و سلامت از مصاحبت با اشرار و اختلاط و آميزش با اراذل و انسان‌هاى پست [۶].

    در حكمت چهارم: «دفن كن وجود خودت را در زمين، زيرا از آنچه كه دفن نشود، چيزى نرويد و نتيجه و ثمرى، حاصل نخواهد شد»، به سالك توصيه شده است كه تا قبل از تزكيه نفس از رذايل و تحلى آن به فضايل اخلاقى پسنديده، متصدى ارشاد و نصيحت خلق نباشد؛ زيرا زمانى ديگران مى‌توانند از اخلاق نيكو و ثمره درخت وجودى او استفاده كنند كه عقلش به واسطه علم، رشد و نمو داشته باشد [۷].

    شارح معتقد است كه براى نفس آدمى، چيزى مضرتر و زيان‌بارتر، از شهرت قبل از بناى صحيح شخصيت نيست و به همين خاطر است كه بزرگان، كلمات زيادى در مذمت شهرت‌طلبى، از خود به يادگار گذاشته‌اند، از جمله ابراهيم ادهم گفته است: «خداوند كسى كه حب شهرت داشته باشد را تصديق نمى‌نمايد».

    وى تذكر اين نكته را ضرورى دانسته كه اين حكمت، به سلبيت و انهزام، توصيه نمى‌كند، سفارش اين حكمت، به عزلت موقتى است كه آدمى را به تحصيل علم و تزكيه نفس رهنمون مى‌گردد [۸].

    در حكمت يازدهم، اين‌گونه مى‌خوانيم كه: «از اوصاف بشرى خود، خارج شو؛ از هر وصفى كه مناقض و منافى عبوديتت مى‌گردد، تا آن‌كه اجابت كننده نداى حق باشى و قريب به حضرتش». شارح در توضيح اين حكمت زيبا، به اين نكته اشاره دارد كه انسان، مركب از قواى مادى و روحى است و به خاطر همين، احتياجات و مطالباتش، متنوع و فراوان مى‌باشد؛ برخى از اين قوا، حسى حيوانى است مانند شهوت بطن و فرج، برخى ديگر، ملكوتى نفسى، مانند صفات قلبيه متضاده كه عبارتند از: كبر و تواضع، حسد و سلامت قلب، غلظت و لين، حب غنا و كراهت از فقر و فقرا؛ و برخى ديگر، روحى و جبروتى است مانند: مراقبت انسان مسلمان براى خدا و فهم و درك حضور او از اين حيث كه خداوند، شاهد، ناظر و مطلع براوست [۹].

    به اعتقاد وى، شريعت اسلامى، احتياجات و مطالبات انسان را ناديده نگرفته و در پى اشباع و تأمين اين قوا، به صورت مساوى است و به همين دليل، اركان دين اسلام را بر سه پايه: اسلام، ايمان و احسان، بنيان نهاده است [۱۰].

    وضعيت كتاب

    فهرست مطالب به همراه فهرست شرح مصطلاحات صوفيه از ديد شيخ ابن عطاء الله سكندرى، فهرست حكم العطائية مترتب بر موضوعات در سى باب و اسامى شارحين اين حكمت‌ها، در انتهاى كتاب آمده است.

    در پاورقى‌ها، علاوه بر ذكر منابع، توضيحاتى پيرامون برخى از كلمات و عبارات متن داده شده است.

    پانويس

    1. مقدمه شارح، ص7
    2. همان، ص26
    3. متن كتاب، ص45
    4. همان
    5. همان، ص48
    6. همان، ص50
    7. همان، ص53
    8. همان
    9. همان، ص61
    10. همان، ص61

    منابع مقاله

    مقدمه و متن كتاب.


    وابسته‌ها