حکایتهای عرفانی 201 گزیده روایی از دفتر معرفت پیشگان
نام کتاب | حکایت های عرفانی 201 گزیده روایی از دفتر معرفت پیشگان |
---|---|
نام های دیگر کتاب | 201 گزیده روائی از دفتر معرفت پیشگان |
پدیدآورندگان | هاشمی نژاد، قاسم (نويسنده) |
زبان | فارسی |
کد کنگره | |
موضوع | |
ناشر | حقيقت |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1389 هـ.ش |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE18078AUTOMATIONCODE |
معرفى اجمالى
حكايتهاى عرفانى- 201 گزيده روايى از دفتر معرفتپيشگان اثر قاسم هاشمىنژاد، مجموعهاى از حكايتهاى عرفانى است كه به زبان فارسى و در سال 1389ش، تدوين شده است.
اثر حاضر، ادامه طبيعى رسالهاى است كه از نويسنده در تعريف، تبيين و طبقهبندى قصههاى عرفانى، با عنوان «قصههاى عرفانى: تعريف، تبيين و طبقهبندى»به سفارش دكتر شهرام پازوكى نوشته شده است.
عبارتبندىهاى تازه، تفكيك ديدگاههاى روايى، جداسازى صحنهها و نشانهگذارى جملهها، دريافت درستتر از حكايتها را براى خواننده ميسر گردانيده و اين امر، باعث اهميت هرچه بيشتر كتاب شده است.
ساختار
كتاب با پيشگفتار نويسنده در ارائه گزارشى جامع از اثر خويش آغاز و حكايات در هفت بخش و بخشهاى مختلف بين 17 تا 35 حكايت را شامل مىشود.
فصلبندى نويسنده بر اساس غرض موضوعى حكايتها سامان گرفته است. از آنجا كه در تلقى سالكان راه، «معرفت» با عهد ازل آغاز مىشود، مجموعه حاضر با قصه آدم(ع) افتتاح شده و با ساير پيامبران(ع) و حضرت ختمى مرتبت محمد(ص) و عترت آن حضرت ادامه يافته است. اصحاب رسول(ص) و پيشوايى و پيشگامى ايشان در تصوف، و نقش تابعان در انتقال ميراث حضرت(ص)، يك روند بهنسبه بىگسست زمانى را طى كرده است. نويسنده سعى كرده است تا كم و بيش، اين ترتيب و توالى تاريخى حفظ شود. در دو بخش «كشتها و برداشتها» و «گشايشها و تنگناها» مسائل و دشوارىهاى راه و گزندهاى آن و توفيقاتى كه نصيبيافتگان داشتهاند، منعكس شده است. اگرچه امر معرفت با دقيقهها و نازكانديشىها همراه است، اما فصل نهايى اين دفتر، با مقوله توحيد بسته شده است. [۱]
نويسنده در گزينش حكايتها، پاىبند به اصالت منابع خود بوده است. اين پاىبندى باعث شده كه حكايتها، بدون هيچ دستكارى و تصرف، مگر در موارد نادرى كه كوتاه شدن متن را با حوصله تنگ خوانندگان امروزى موافق يافته است، عيناً ارائه شود. براى رعايت همين منظور، برخى از واژههاى مهجور از ياد رفته يا عبارتهايى كه امروزه ديگر كاربردى ندارند يا معنا و مفهوم تازهاى يافتهاند، در پاى صفحه، توضيح داده شده است. در همان حال، توضيح درباره شخصيت عارفان و بزرگان طريقت و مشايخى كه در تفكر دوران خود سهم داشته و بر محيط عصر خود تأثير گذاشتهاند، از امتيازات اين اثر به شمار مىرود. [۲]
گزارش محتوا
در اين اثر حكايتها و قعطعات روايى خواندنى و آموزندهاى ذكر شده است كه در ادامه به برخى از آنها اشاره مىشود. دو قطعه روايى 20 و 21 تحت عنوان «وصف روى او» و «وصف خوى او» كه در بخش اول آمده است، اختصاص به بيان ويژگىها و صفات اخلاقى و ظاهرى رسول اكرم(ص) دارد. هر دوى اين حكايات، از كتاب «شرف النبى(ص)» تأليف ابوسعيد واعظ خرگوشى، انتخاب شدهاند. ترجمه فارسى اين دو حكايت، مربوط به اواخر قرن ششم مىباشد. اين ترجمه، رسا، نغز، لطيف و در غايت استادى است. شيوهاى كه مترجم در وصف خوى رسول اكرم(ص) به كار برده است، همراه با اوج و فرودهاى عاطفى، زنگ و طنينهاى دلنشين و موسيقى شورآميزى است كه از صافى روايى مىگذرد و سبب پذيرايى دل است. [۳]
در خانقاهها و در مجالس سلوك صوفيان، رسم بود كه حكايات و اقوال بزرگان متصوفه و عارفان فرهمند، بازگويى شود. اين كار به قصد آموزش سلوك بود. اهل طريقت، در پىروى از پيامبر(ص) كه گاه تمثيلهايى را براى آموزش غيرمستقيم مؤمنان حكايت مىكردند، اين شيوه را براى هدايت و تربيت مريدان، كارآمد مىدانستند. حكايتهاى 26 و 27، «حديث الغار» و «جريح راهب»، نمونههايى است از آنچه رسول اكرم(ص) براى ياران خود به قصد هدايت و تربيت آنان روايت كردهاند. [۴]
به باور نويسنده، اهل باطن و تأويل، معتقدند كه سخن خداوند، بر سبيل مَثَل بوده و در قرآن، مَثلهايى بهكار گرفته شده است تا خداوند بتواند نكتهاى دشوار يا دور از دريافت ساده عوام را روشنگرى كند. وى معتقد است نقش مَثل در باور كردن معناى نهفته، كهنتر از آنست كه بتوان پىجويى كرد. انسان نيز از ديرباز جهان را استعارى و قابل تعبير مىنگريست و با آن، همچون يك مقوله كنايى روبرو مىشد. [۵]
حكايت 76، «و هيچ آشيانه مگيريد» كه ترجمه پيشدرآمد «رساله الطير» ابن سينا توسط سهروردى است، در بخش چهار و حكايتهاى رمزى- تمثيلى 111، 117 و 121، «و نسيم صبا ازوست»، «جام جهاننما» و «هدهد در آشيانه بومان» در بخش پنج، نمونههاى پيشرفته در اين نوع و نمط ادبى، به شمار مىآيند. [۶]
به اعتقاد نويسنده، اگر از روى ظاهر بخواهيم قضاوت كنيم، حكايت 90 از بخش چهار با عنوان «تدبير شيرين»، در وهله اول، يك قصه ضد زن به نظر مىآيد. حتى سخن خسرو را كه پس از گوش كردن به راهنمايىهاى زيانبار شيرين، نصيحت مىكند كه «به تدبير و راى زنان كار مكنيد»، مىتوان برهانى براى اين قضاوت ظاهرى گرفت. اما حكايت عرفانى بسيار فراتر از اين عمل مىكند. [۷]
نويسنده معتقد است كه تمثيل مرغى كه سفر به كوه قاف مىكند و بدل به سيمرغ مىشود يا حقيقت سيمرغ را درمىيابد، سابقهاى كهنتر از روايت «صفير سيمرغ» دارد كه تعبير آن در حكايت 111 بخش پنج، «و نسيم صبا ازوست»، به كار رفته است.
به باور وى، حكايت 130، «مونس راه»، كه در بخش پنج آمده است، كم و بيش يك استثنا در روايتگرى حكايتهاى عرفانى به شمار مىرود. فكر حكايت بديع و بسيار جذاب است؛ زنى، راضيه نام و فارسى زبان، سى سال است كه جز به قرآن سخن نگفته است؛ چنانكه زبان آيات وسيله ارتباط او و پاسخگويى نيازهاى روزمره زندگانىاش شده است. بعدتر درمىيابيم كه هدفش از اين كار، آن بوده كه در نامهاش جز قرآن ننويسند. [۸]
موقعيتى كه رواى اين حكايت مىآفريند و فضايى كه راضيه را در آن جاى مىدهد، به قدر كافى براى چنان شخصيت نامتعارفى، شگفتانگيز است. راضيه در راه حج، از قبيلهاش جدا افتاده و در بيانان گم شده است. راوى او را پياده و سرگردان، اما مطمئن به هدايت خداوند، در باديه مىيابد، سوارش مىكند و به قبيله و پسرانش مىرساند.[۹]
گذشته از جذابيت فكر و ساختار روايت، جذابيت نهايى روايت در آنست كه تأويلپذيرى آيات قرآنى اكنون كاربردى تازه يافته و وسيلهاى شده است براى انتقال مفاهيم سادهتر امور روزانه زندگى. اما به نظر نويسنده، در زير اين سطح ظاهر، دريچهاى رو به فضاى سرمدى گشوده مىشود تا مفاهيم آيات را به پايگاه رفيعش بازرساند و در مقام متعالىاى، بازنشاند. آن فرح روحى و آن گشايش دل كه از خواندن روايت به مخاطب دست مىدهد هم به كاركرد عاطفى روايت و هم به خصيصه ارجاعى آن مرتبط است كه همانا كشف فضاى سرمدى باشد. [۱۰]
نويسنده معتقد در مرور حكايات عرفانى، هر گزينهاى، لاجرم، با تعيين معيار مقبولى براى انتخاب همراه است؛ در همان حال، تدوينى كه نمايانگر يك طبقهبندى هدفمند باشد لازمه چنان مجموعهاى است؛ در عين حال، اين مجموعه در ساختار خود مىبايد حركت رو به وحدانيت را كه جوهره اين حكايتهاست، انعكاس دهد.
به باور وى، در واقع، حكايت عرفانى، انتقالِ حسى- روايى آن حكمت ابدى و خرد جاودانى است كه بعدها سهرودى، شيخ اشراق، آن را حكمت لدنيه ناميد و در تمثيلات خود، اين حكمت را متبلور كرد؛ انسانها همواره نسبت به اين حكمت آگاهى مبهم داشتهاند و سايه گريزاى آن را در زندگى روزمره خود احساس مىكردهاند.
در پايان مىتوان چنين ادعا نمود كه اين اثر، مىتواند نوعى پيشدرآمد يا گونهاى مدخل براى ورود به دنياى بديع و رنگارنگ حكايتهاى عرفانى، به حساب آيد؛ هرچند كه به نظر مىرسد جاى حكايتهاى مقاماتى عارفان و زندگىنامههاى آنان، هنوز در آن خالى است.
وضعيت كتاب
فهرست مطالب در ابتدا و كتابشناسى كتب مورد استفاده نويسنده به همراه فهرست اسامى مذكور در متن، در انتهاى كتاب آمده است.
پاورقىها بيشتر به ترجمه و بيان معادل كلمات مشكل، مغلق و پيچيده متن اختصاص يافته است.
پانويس
منابع مقاله
مقدمه و متن كتاب.