فارسنامه ابن بلخی
نام کتاب | فارسنامه ابن بلخی |
---|---|
نام های دیگر کتاب | بر اساس متن مصحح لسترنج و نیکلسن |
پدیدآورندگان | ابن بلخی (نويسنده)
رستگار فسایی، منصور (مصحح) |
زبان | فارسی |
کد کنگره | DSR 2043 /الف45 الف2 |
موضوع | فارس - اوضاع اجتماعی
فارس - تاریخ فارس - جغرافیا فارس - شاهان و فرمان روایان |
ناشر | بنیاد فارس شناسی |
مکان نشر | شیراز - ایران |
سال نشر | 1374 هـ.ش |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE2250AUTOMATIONCODE |
معرفى اجمالى
فارسنامه ابن بلخى، جزء تاريخ و جغرافياى محلى عمومى منطقه فارس، مربوط به اوايل قرن ششم هجرى قمرى محسوب مىشود. اين كتاب، قديمىترين كتابى است كه اطلاعات جامع و منحصربهفردى را در باره فارس، به زبان فارسى و با انشايى سليس و روان و در شيوهاى موجز و دلنشين به اهل فضل و ادب عرضه داشته است و از زمان تأليف، بهعنوان منبعى معتبر در شناخت فارس، مورد قبول و استفاده پژوهشگران و صاحبنظران قرار گرفته است.
نويسنده فارسنامه در مقدمهى كتاب، هدف از نگارش آن را توصيف وضعيت تاريخى و جغرافيايى فارس در جهت آگاه كردن سلطان سلجوقى از موقعيت اين ايالت عنوان مىكند.
ساختار
كتاب، با مقدمه مصحح و مقدمه لسترنج و نيكلسون آغاز شده است. فصلبندى كتاب، بدينگونه است كه پس از گفتوگويى كوتاه از مسائل ادارى ولايت، وصف نواحى مختلف و راههاى عمده آن را مىآورد، آنگاه مطالب مختلفى از قبايل مقيم ولايت و به دنبال آن، سخن از خراج به ميان مىآورد.
گزارش محتوا
نخستين تاريخ محلى فارس، فارسنامه ابن بلخى است. اين اثر، در نوع خود تاريخ ايالت فارس است و رويكردى ايالتى و نه شهرى دارد. اين اثر، از معدود آثارى است كه مطالب حشو و زائد ندارد و مشحون از اطلاعات جالب و بديع اجتماعى، اقتصادى و تاريخى است، ولى بيشتر مبتنى بر مباحث جغرافيايى و فرهنگى است تا تاريخى.
ابن بلخى، مؤلف كتاب، در اصل اهل بلخ بوده است. جدش در ابتداى دولت سلجوقى به فارس آمد و شغل استيفاى آنجا به وى واگذار شد. اين موقعيت، باعث شد تا وى اطلاعات زيادى از مسائل مالى و ديوانى ايالت فارس داشته باشد. از مؤلف كتاب، اطلاعات چندانى در دست نيست، جز اينكه وى از ديوانيان عصر در ايالت فارس بود. مؤلف، علت اقدام به تأليف كتاب را علاقه سلطان محمد بن ملكشاه(511 - 498ق)، در باره اطلاع از اوضاع سرزمين پارس كه خاستگاه ملوك فرس بود، دانسته است؛ ازاينرو، در حدود سال500ق / 1107م، به تأليف آن اقدام كرد.
فارسنامه در تاريخ و جغرافياى فارس به دو بخش مجزا تقسيم مىشود:
- بخش اول، در تاريخ سرزمين پارس از جمله تاريخ پيش از اسلام و فتح اعراب است. بيان تاريخچه دور و دراز ايالت و شهر در تواريخ محلى امرى عادى است و اما در فارسنامه به علت موقعيت ايالت فارس بهعنوان خاستگاه سلسلههاى باستانى، تاريخ پيش از اسلام ايران، در آن گنجانده شده است. در اينگونه موارد به تعبير گيب، تمايز بين تاريخ عمومى و تاريخ محلى مشكل است.
- بخش دوم، جغرافياى پارس، شهرها، آب و هوا، محصولات، كورهها و مسائل مالى و ديوانى، خراج و عشر است. اين فصل، مطالب تاريخى نيز در باره ديلميان، سلجوقيان، شبانكاره و كردهاى پارس دارد. مؤلف، بسان مورخان محلى، با تعصب، از اهميت و منزلت ايالت پارس سخن گفته و با استناد به آيات، روايات و احاديث، فارسيان را قريش عجم دانسته است. او حتى برترى فرزندان امام حسين(ع) بر فرزندان امام حسن(ع) را به سبب جده آنها شهربانو دختر يزدگرد مىداند. او از قول پيامبر(ص) نقل كرده است كه علت تداوم حاكميت شاهان پارس با وجود آتشپرستى، رفتار عادلانه آنها بود. او با استناد به آيه پنجم از سوره مباركه بنى اسرائيل و آيه شانزدهم از سوره مباركه فتح اعتقاد دارد كه مراد از مردان نيرومند در اين آيات، همان پارسيان هستند. اين در حالى است كه مؤلف تاريخ سيستان، اين آيات را در باره مردان سيستان تفسير كرده است.
منابع مؤلف، همان تواريخ عمومى و مشهور، مانند آثار حمزه اصفهانى و تاريخ طبرى و در بخش مسائل مالى و ديوانى، كتاب خراج جعفر بن قدامه است. لسترنج، در مقدمه فارسنامه به تفصيل از اخذ و اقتباس ابن بلخى در احوال تاريخ قبل از اسلام، از جمله ساسانيان، از تاريخ طبرى بحث كرده است.
مؤلف، در تأليف خود با دقت و وسواسى شگفتانگيز، از موثقترين اطلاعات مندرج در كتب مختلف سود برد تا كارى تحقيقى و قابل اعتماد را عرضه بدارد و به همين جهت مواد كتاب خود را از يك اثر واحد برنگرفت و تنها به گفته گذشتگان اكتفا نكرد و كوشيد تا خود نيز ديدهها و شنيدهها و دريافتهاى خويش را بر كتاب بيفزايد و نتيجه آن شده است كه پارهاى از اطلاعات موجود در فارسنامه ابن بلخى، كاملاً دست اول و خاص و منحصر به اين كتاب مىباشد و در هيچ اثر ديگرى مشاهده نمىشود؛ همانند آنچه در باره ماليات فارس و قبايل كرد و شبانكاره يا خلق و خوى مردم اين ديار آورده است.
يكى از مهمترين گزارشهاى تاريخى مندرج در فارسنامه، مبحثى است كه پيرامون باطنى شدن ابوكاليجار(440 - 415ق)، حاكم بويى فارس مطرح گرديده است. در حدود سال 390ق، المؤيد فى الدين، ابونصر هيبة الله بن ابى عمران، موسى بن داود شيرازى كه بعدها يكى از مشهورترين داعيان اسماعيلى گرديد، در شهر شيراز به دنيا آمد. پدر وى، مقام داعى اسماعيليان در شيراز را به عهده داشت و المؤيد احتمالاً به جانشينى پدر انتخاب گرديد. المؤيد، در سال 429ق، به خدمت ابوكاليجار، امير بويى در آمد. در شرح حالى كه المؤيد، پيرامون زندگانى خود نگاشته مدعى گرديده است كه توانسته ابوكاليجار و بسيارى از سپاهيان وى را به آيين اسماعيلى درآورد، اما ساير منابع تاريخى اين عصر ادعاى المؤيد را تأييد نمىكنند.
مؤلف فارسنامه، هدف از نگارش اين داستان را مشخص كردن جهتگيرى مذهبى مردم فارس، بنا به فرمان سلطان محمد سلجوقى اعلام مىدارد. داستان باطنى شدن ابوكاليجار و سرانجام بازگشت او از اين آيين، در جهت اثبات اين ادعا است كه«بدمذهبى»(آيين باطنى)، در فارس هيچگاه جايگاهى ثابت نداشته است.
از حدود اواسط قرن پنجم هجرى قمرى، گروهى از طوايف كرد مستقر در فارس كه در منابع تاريخى از آنها به نام شبانكاره ياد شده، وارد معادلات سياسى اين ايالت گرديدند. آنان، در برخى از مناطق فارس، همچون دارابگرد، نيريز و اصطهبانات حكومتى تحت تابعيت دولتهاى حاكم در ايران تشكيل دادند و با وجود فراز و نشيبهاى فراوان توانستند در عصر حكومتهاى قدرتمندى چون سلاجقه و ايلخانان، حكومت خود را ادامه دهند. قدرتگيرى كردان شبانكاره در ايالت فارس، مقارن گرديد با حضور سلاجقه در اين منطقه و شايد اگر قدرت برتر سلاجقه در اين عصر ظهور نمىكرد شبانكارگان نقش بسيار مهمترى در تاريخ ايران ايفا مىنمودند.
فارسنامه، تقسيمبندى خاصى در مورد گروههاى مختلف شبانكاره انجام داده كه در هيچيك از منابع اصلى ديگر كه به بحث پيرامون اين سلسله پرداختهاند ديده نمىشود. ابن بلخى، شبانكارگان را به پنج طايفه اصلى تقسيم مىكند: اسماعيليان، رامانيان، كرزوبيان، مسعوديان و شكانيان. از ميان طايفههاى نام برده، ابن بلخى تنها طايفه اسماعيليان را اصيل دانسته و نسب آنان را به منوچهر، پادشاه افسانهاى قبل از اسلام مىرساند.
وضعيت كتاب
كتاب فارسنامه، بارها به چاپ رسيده است. نخستين چاپ اين كتاب، به همت جىلسترنج و رينولد نيكلسون در كمبريج انگلستان صورت گرفته است. اساس اين چاپ بر دو نسخه خطى موجود در موزه بريتانيا و كتابخانه ملى پاريس است. نسخه حاضر كه در واقع چهارمين چاپ مستقل از فارسنامه ابن بلخى مىباشد، بر مبناى چاپ لسترنج-نيكلسون انجام گرفته است. اين چاپ، با توضيحات و حواشى دكتر منصور رستگار فسايى منتشر شده است. فهرست مطالب در ابتداى كتاب و فهارس اعلام، مكانها و كتب در انتهاى اثر آمده است.
منابع
- مقدمههاى مصحح و نيكلسون و متن كتاب؛
- تاريخ نوشتههاى جغرافيايى در جهان اسلامى، كراچكوفسكى، ص 254 - 255؛
- دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، جلد سوم، مدخل: ابن بلخى؛
- ارزيابى موقعيت اسماعيليان فارس در«فارسنامه» ابن بلخى، رضائيان، على، كتاب ماه تاريخ و جغرافيا، خرداد و تير 1380، شماره 44 و 45، صفحه 139 تا 144؛
- سير تاريخنگارى محلى ايالت فارس، رحيملو، يوسف، مجله دانشكده ادبيات و علوم انسانى(دانشگاه اصفهان)، بهار 1384، شماره 40، صفحه 1 تا 12.