۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ابو ' به ' ابو') |
جز (جایگزینی متن - 'فخر رازى' به 'فخر رازى') |
||
خط ۷۱: | خط ۷۱: | ||
برهان اوّل اينكه اگر باريتعالى داراى جهت باشد در اينصورت عالم هم به موازات خدا داراى جهت خواهد بود در اينصورت هر دو چيزى كه داراى جهت مىباشند يا مباين هم هستند و يا محاذى هم و در صورت محاذات از سه حالت بيرون نيستند.يا ذات باريتعالى بزرگتر از عالم خواهد بود يا مساوى و يا كمتر از عالم كه هر سه صورت فوق محال است پس باريتعالى هيچوقت در جهت و مكان نمىباشد در اينجا سؤالى مطرح مىشود كه چرا ذات باريتعالى داراى اجزاء و ابعاض نيست؟با چهار برهان به سؤال فوق جواب داده شده است در برهان اوّل لازمۀ انقسام را تركيب و بالاخره احتياج به اجزاء مىداند كه به هيچوجه با واجب الوجود بالذات سازگارى ندارد.برهان دوّم داشتن اجزاء متماثل و متخالف را رد مىكند و در برهان سوّم اجزاى متناهى در عدد و عدم تناهى در عدد باطل مىشود و بالاخره در برهان چهارم تبيين مىگردد كه اگر باريتعالى از اجزاء مركّب باشد يا همۀ اجزاء وابسته به يك عالم قادر مريد خواهد بود و يا هريك از اجزاء به قدرت جداگانه و اراده جداگانه وابسته خواهد بود كه هردو قسم باطل است.گفته شد كه در فصل دوّم شش برهان اقامه مىشود تا حالا به برهان اوّل پرداختيم و سؤال مستشكل را در قالب چهار دليل رد نموديم اكنون به برهان دوّم مىپردازيم اگر باريتعالى داراى جهت باشد حالات سهگانه برايش پيش خواهد آمد. | برهان اوّل اينكه اگر باريتعالى داراى جهت باشد در اينصورت عالم هم به موازات خدا داراى جهت خواهد بود در اينصورت هر دو چيزى كه داراى جهت مىباشند يا مباين هم هستند و يا محاذى هم و در صورت محاذات از سه حالت بيرون نيستند.يا ذات باريتعالى بزرگتر از عالم خواهد بود يا مساوى و يا كمتر از عالم كه هر سه صورت فوق محال است پس باريتعالى هيچوقت در جهت و مكان نمىباشد در اينجا سؤالى مطرح مىشود كه چرا ذات باريتعالى داراى اجزاء و ابعاض نيست؟با چهار برهان به سؤال فوق جواب داده شده است در برهان اوّل لازمۀ انقسام را تركيب و بالاخره احتياج به اجزاء مىداند كه به هيچوجه با واجب الوجود بالذات سازگارى ندارد.برهان دوّم داشتن اجزاء متماثل و متخالف را رد مىكند و در برهان سوّم اجزاى متناهى در عدد و عدم تناهى در عدد باطل مىشود و بالاخره در برهان چهارم تبيين مىگردد كه اگر باريتعالى از اجزاء مركّب باشد يا همۀ اجزاء وابسته به يك عالم قادر مريد خواهد بود و يا هريك از اجزاء به قدرت جداگانه و اراده جداگانه وابسته خواهد بود كه هردو قسم باطل است.گفته شد كه در فصل دوّم شش برهان اقامه مىشود تا حالا به برهان اوّل پرداختيم و سؤال مستشكل را در قالب چهار دليل رد نموديم اكنون به برهان دوّم مىپردازيم اگر باريتعالى داراى جهت باشد حالات سهگانه برايش پيش خواهد آمد. | ||
يا از تمامى جهات بايد متناهى باشد و يا از بعضى جهات متناهى و از بعضى نامتناهى و يا از همۀ جهات متناهى باشد و چون اين سه قسم باطل است لذا خداى متعال محتاج به مكان و جهت نمىباشد برهان سوّم در واقع ملحض برهان اوّل است كه تقرير شد در برهان چهارم مىگويد اگر واجب تعالى داراى جهت و مكانباشد آيا مىتواند از آن جهت و مكان بيرون آيد و يا نمىتواند؟در صورت اوّل حركت و سكون بر واجب روا مىشود كه هر دو محدثند و اگر نمىتواند حركت كند و ازآنجهت بيرون آيد نقص به حريم وى راه مىيابد كه هردوى آنها محال است.برهان پنجم اينكه لازمه جهتدار بودن خداوند آنست كه درجهت تحت باشد و اين به اتّفاق عقلا باطل است فخر رازى دراين برهان از كروى بودن زمين استفاده كرده است و بالاخره آخرين برهان اينكه اگر واجب تعالى داراى جهت و حيّز باشد لازمهاش اينست كه يا در يك جهت باشد و يا در جهات ديگر كه هردو قسم آن محال است. | يا از تمامى جهات بايد متناهى باشد و يا از بعضى جهات متناهى و از بعضى نامتناهى و يا از همۀ جهات متناهى باشد و چون اين سه قسم باطل است لذا خداى متعال محتاج به مكان و جهت نمىباشد برهان سوّم در واقع ملحض برهان اوّل است كه تقرير شد در برهان چهارم مىگويد اگر واجب تعالى داراى جهت و مكانباشد آيا مىتواند از آن جهت و مكان بيرون آيد و يا نمىتواند؟در صورت اوّل حركت و سكون بر واجب روا مىشود كه هر دو محدثند و اگر نمىتواند حركت كند و ازآنجهت بيرون آيد نقص به حريم وى راه مىيابد كه هردوى آنها محال است.برهان پنجم اينكه لازمه جهتدار بودن خداوند آنست كه درجهت تحت باشد و اين به اتّفاق عقلا باطل است [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] دراين برهان از كروى بودن زمين استفاده كرده است و بالاخره آخرين برهان اينكه اگر واجب تعالى داراى جهت و حيّز باشد لازمهاش اينست كه يا در يك جهت باشد و يا در جهات ديگر كه هردو قسم آن محال است. | ||
اختتاميه اين رساله،در واقع نقد و بررسى شبهات خصم است كه بدانها اشاره اجمالى مىشود. | اختتاميه اين رساله،در واقع نقد و بررسى شبهات خصم است كه بدانها اشاره اجمالى مىشود. | ||
1-مردم موقع دعا كردن دست به سوى آسمان بلند مىكنند پس اين امر نشانگر آنست كه خداوند در جانب | 1-مردم موقع دعا كردن دست به سوى آسمان بلند مىكنند پس اين امر نشانگر آنست كه خداوند در جانب | ||
بالاست پس داراى جهت است.در جواب گفته مىشود كه اگر مردم در وقت دعا دست بسوى آسمان بلند مىكنند در وقت خضوع هم پيشانى برزمين مىگذارند پس اگر دست برداشتن بسوى بالا مستلزم بودن خدا درجهت بالاست پس لازمۀ پيشانى گذاشتن برزمين هم آنست كه خداوند درجهت تحت باشد و اين مسأله به اتّفاق همه عقلا باطل است. | بالاست پس داراى جهت است.در جواب گفته مىشود كه اگر مردم در وقت دعا دست بسوى آسمان بلند مىكنند در وقت خضوع هم پيشانى برزمين مىگذارند پس اگر دست برداشتن بسوى بالا مستلزم بودن خدا درجهت بالاست پس لازمۀ پيشانى گذاشتن برزمين هم آنست كه خداوند درجهت تحت باشد و اين مسأله به اتّفاق همه عقلا باطل است. | ||
2-در قرآن كريم صراحتا واژۀ فوق آمده است مانند'''«يخافون ربهم من فوقهم»'''از يكسو و آیه '''«الرحمن على العرش استوى»'''پس خداى متعال داراى جهت است.جواب شبهه اينكه اوّلا: اينگونه الفاظ متشابه در آيات و روايات بسيار است مانند:وجه،يد،عين،جنب ثانيا: اگر دلائل عقلى قطعى باشد مىتوان ظواهر الفاظ را تأويل كرد. | 2-در قرآن كريم صراحتا واژۀ فوق آمده است مانند'''«يخافون ربهم من فوقهم»'''از يكسو و آیه '''«الرحمن على العرش استوى»'''پس خداى متعال داراى جهت است.جواب شبهه اينكه اوّلا: اينگونه الفاظ متشابه در آيات و روايات بسيار است مانند:وجه،يد،عين،جنب ثانيا: اگر دلائل عقلى قطعى باشد مىتوان ظواهر الفاظ را تأويل كرد. | ||
فخر رازى در كتابى بنام«پنجاه مساله»بدين شبهه اشاره كرده و مىگويد كه در مقام تعارض بين عقل و نقل بايد حكم عقل را بر نقل ترجيح داد زيرا تصحيح دلايل نقلى و پذيرش آنها به واسطه حكم عقل صورت مىگيرد پس اگر بخواهيم بخاطر ظواهر نقلى از حكم عقل دست برداريم لازمهاش آنست كه دست از اصل برداشته به فرع بپردازيم لازم به ذكر است كه فخر رازى تأويل اينگونه تشابهات را به تفسير بزرگ خود ارجاع مىدهد. | [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] در كتابى بنام«پنجاه مساله»بدين شبهه اشاره كرده و مىگويد كه در مقام تعارض بين عقل و نقل بايد حكم عقل را بر نقل ترجيح داد زيرا تصحيح دلايل نقلى و پذيرش آنها به واسطه حكم عقل صورت مىگيرد پس اگر بخواهيم بخاطر ظواهر نقلى از حكم عقل دست برداريم لازمهاش آنست كه دست از اصل برداشته به فرع بپردازيم لازم به ذكر است كه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] تأويل اينگونه تشابهات را به تفسير بزرگ خود ارجاع مىدهد. | ||
خط ۸۲: | خط ۸۲: | ||
رسالۀ دوّم فخر رازى در الهيّات و خداشناسى است. | رسالۀ دوّم [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] در الهيّات و خداشناسى است. | ||
==گزارش محتوا:== | ==گزارش محتوا:== | ||
خط ۹۶: | خط ۹۶: | ||
فصل دوّم: | فصل دوّم: | ||
فخر رازى در فصل دوّم اين رساله به اقسام روندگان و جويندگان راه معرفت اشاره مىكند كه بر دو قسمند: | [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] در فصل دوّم اين رساله به اقسام روندگان و جويندگان راه معرفت اشاره مىكند كه بر دو قسمند: | ||
يا اهل حركتند و يا اهل سكون خود اهل حركت كه در داشتن پيشرو و رهبر اختلاف دارند سه طايفهاند:گروهى مىگويند كه پيشرو ما بايد از جنس انسان باشد نه چيز ديگر،سپس در مياناين قوم اختلاف بوجود آمد گروهى پيشرو را در پيامبر گروهى در امام،عدّهاى در قرآن و اخبار،و برخى ديگر در پيرو مرشد يافتند گروه دوّم مىگويند كه در حركت بسوى معرفت الهى رهبر و پيشوا نبايد از جنس بشر و انس باشد زيرا عقول بشرى ناقص بوده و صلاحيّت رهبرى را ندارد گروهى از اينان به عبادت كواكب پرداخته و عدّهاى هم براساس رياضت،ارواح جن و ملائكه را پيشواى خود قرار دادند گروه سوّم در حركت معرفتى خود رهبرى عقل را برگزيدند و آن را حاكم به حقّ دانستند اينان معتقدند كه حسّ خطاپذير بوده لذا صلاحيّت ندارد كه بر آن اعتماد شود،در اين ميان فخر رازى به عقل بشرى ارزش والايى قائل است و مذهب پيشرفته را مذهب عقلانى مىداند. | يا اهل حركتند و يا اهل سكون خود اهل حركت كه در داشتن پيشرو و رهبر اختلاف دارند سه طايفهاند:گروهى مىگويند كه پيشرو ما بايد از جنس انسان باشد نه چيز ديگر،سپس در مياناين قوم اختلاف بوجود آمد گروهى پيشرو را در پيامبر گروهى در امام،عدّهاى در قرآن و اخبار،و برخى ديگر در پيرو مرشد يافتند گروه دوّم مىگويند كه در حركت بسوى معرفت الهى رهبر و پيشوا نبايد از جنس بشر و انس باشد زيرا عقول بشرى ناقص بوده و صلاحيّت رهبرى را ندارد گروهى از اينان به عبادت كواكب پرداخته و عدّهاى هم براساس رياضت،ارواح جن و ملائكه را پيشواى خود قرار دادند گروه سوّم در حركت معرفتى خود رهبرى عقل را برگزيدند و آن را حاكم به حقّ دانستند اينان معتقدند كه حسّ خطاپذير بوده لذا صلاحيّت ندارد كه بر آن اعتماد شود،در اين ميان [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] به عقل بشرى ارزش والايى قائل است و مذهب پيشرفته را مذهب عقلانى مىداند. | ||
طايفۀ دوم از جويندگان طريق معرفت،اهل سكونند آنان كسانى هستند كه از تمامى اغيار دل بريدهاند. | طايفۀ دوم از جويندگان طريق معرفت،اهل سكونند آنان كسانى هستند كه از تمامى اغيار دل بريدهاند. | ||
خط ۱۱۸: | خط ۱۱۸: | ||
فصل پنجم رساله دربارۀ معاد است ايشان قبل از اينكه وارد مباحث معاد شوند در قالب مسألۀ نخستين ابتداء به مباحث معرفة النفس مىپردازند.در باب نفس اقوال مختلفى ارائه شده است قول اوّل مربوط به كسانى است كه نفس انسانى را همان اندام و هيكل مادّى مىدانند كه با سه دليل ادّعاى آنها رد مىشود. | فصل پنجم رساله دربارۀ معاد است ايشان قبل از اينكه وارد مباحث معاد شوند در قالب مسألۀ نخستين ابتداء به مباحث معرفة النفس مىپردازند.در باب نفس اقوال مختلفى ارائه شده است قول اوّل مربوط به كسانى است كه نفس انسانى را همان اندام و هيكل مادّى مىدانند كه با سه دليل ادّعاى آنها رد مىشود. | ||
براساس قول دوّم نفس انسان چيزى است كه در باطن و درون اين هيكل مادّى وجود دارد در اين قول هم آراء و انظار زيادى وارد شده است بالاخره قول سوّم كه مختار حكماء و امام غزالى است و آن اينكه حقيقت نفس موجودى است كه نه به بدن متصل است و نه از آن منفصل نه متحيّز است و نه قائم به متحيّز و اين مسأله براساس جوهر فرد بخوبى قابل تبيين است صدر المتألهين در اسفار حرفهاى جالبى دارند كه طالبان مىتوانند بدانجا رجوع نمايند. | براساس قول دوّم نفس انسان چيزى است كه در باطن و درون اين هيكل مادّى وجود دارد در اين قول هم آراء و انظار زيادى وارد شده است بالاخره قول سوّم كه مختار حكماء و امام غزالى است و آن اينكه حقيقت نفس موجودى است كه نه به بدن متصل است و نه از آن منفصل نه متحيّز است و نه قائم به متحيّز و اين مسأله براساس جوهر فرد بخوبى قابل تبيين است صدر المتألهين در اسفار حرفهاى جالبى دارند كه طالبان مىتوانند بدانجا رجوع نمايند. | ||
مسألۀ دوّم فصل پنجم راجع به معاد جسمانى و روحانى است فخر رازى هم به معاد جسمانى معتقد است و هم | مسألۀ دوّم فصل پنجم راجع به معاد جسمانى و روحانى است [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] هم به معاد جسمانى معتقد است و هم | ||
به معاد روحانى. | به معاد روحانى. | ||
خط ۱۲۴: | خط ۱۲۴: | ||
فصل پايانى اين رساله در رابطه با حكمت تكليف است خداوند متعال چون روح آدمى را به عالم ملك فرستاد براى مصالح و مهمّات روح پنج حسّ ظاهرى را همراه با خيال و وهم و شهوت و غضب با وى همراه كرد.در اين نشئه،حس و خيال نقدا بهرهمند مىشوند ولى عقل بعد از مرگ به بهرۀ لازم مىرسد صاحب شريعت تكليف بربندگان لازم نمود تا انسان به عالم غيب راه پيدا كند و بهرۀ معنوى و لذّت روحانى و عقلانى خود را از آنجا كسب نمايد پس عبادات و تكاليف ظاهرى عنوان معرفتباطنى بشمار مىآيد. | فصل پايانى اين رساله در رابطه با حكمت تكليف است خداوند متعال چون روح آدمى را به عالم ملك فرستاد براى مصالح و مهمّات روح پنج حسّ ظاهرى را همراه با خيال و وهم و شهوت و غضب با وى همراه كرد.در اين نشئه،حس و خيال نقدا بهرهمند مىشوند ولى عقل بعد از مرگ به بهرۀ لازم مىرسد صاحب شريعت تكليف بربندگان لازم نمود تا انسان به عالم غيب راه پيدا كند و بهرۀ معنوى و لذّت روحانى و عقلانى خود را از آنجا كسب نمايد پس عبادات و تكاليف ظاهرى عنوان معرفتباطنى بشمار مىآيد. | ||
فخر رازى در پايان رساله جملهاى دارد به اين مضمون«آخر مراتب البشرية اول المراتب الملكيّه»يعنى آخرين مرتبۀ كمال انسانى عبارت از اول مرتبه فرشتگان است وى معتقد است كه فرشتگان برانسان برترى دارند وى در كتاب«المطالب العاليه»بيست دليل عقلى و نقلى بر اين مطلب اقامه مىكند درحاليكه اكثر محققان براين باورند كه انسان برفرشتگان برترى دارد. | [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] در پايان رساله جملهاى دارد به اين مضمون«آخر مراتب البشرية اول المراتب الملكيّه»يعنى آخرين مرتبۀ كمال انسانى عبارت از اول مرتبه فرشتگان است وى معتقد است كه فرشتگان برانسان برترى دارند وى در كتاب«المطالب العاليه»بيست دليل عقلى و نقلى بر اين مطلب اقامه مىكند درحاليكه اكثر محققان براين باورند كه انسان برفرشتگان برترى دارد. | ||
«اصول الدين و تحصيل الحقّ»رسالۀ ديگرى است كه فخر رازى به رشتۀ تحرير درآورده است وى دراين رساله | «اصول الدين و تحصيل الحقّ»رسالۀ ديگرى است كه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] به رشتۀ تحرير درآورده است وى دراين رساله | ||
مىكوشد تا اصول مذهب را برپايۀ اهل سنت تفسير و تبيين كند. | مىكوشد تا اصول مذهب را برپايۀ اهل سنت تفسير و تبيين كند. | ||
خط ۱۳۶: | خط ۱۳۶: | ||
باب اوّل: | باب اوّل: | ||
باب اوّل مربوط به احكام علوم نظرى است كه خود شامل سه فصل مىباشد در فصل اوّل نخست نظريّه سمعيان بيان مىشود كه معتقدند طريق تحصيل علم منحصر است در حسّ و يا خبر آنها مخالف علوم نظرى هستند فخر رازى با بياباتى بطلان آنها را آشكار مىسازد فصل دوّم بيانگر آنست كه معرفت خداى تعالى از طريق قول رسول خدا(ص)حاصل نمىشود چون مستلزم دور خواهد بود برخلاف فرقۀ باطنيان كه معتقدند معرفت باريتعالى فقط از طريق فرمايش پيامبر اكرم(ص)حاصل مىشود جالب توجّه اينجاست كه فخر به شدّت با باطنيان مخالف است و در هركجا كه از آنها نامى برده مىشود به شدّت آنها را لعن و نفرين مىكند تا اينكه يك نفر از باطنيان با حيله وارد اصحاب درس فخر رازى مىشود و هفت ماه شاگردى وى مىكند تا اينكه روزى فرصتى بدست مىآورد و با كارد به وى حملهور مىشود و بر سينۀ فخر مىنشيند تا وى را بكشد بالاخره از كشتن وى منصرف مىشود و فخر هم مبلغى پول به وى مىدهد و همچنين مستمرى براى وى تعيين مىكند فخر از آن جريان ديگر لعن و نفرين خود را جمع كرده مىگويد باطنيان دلايل محكمى هم دارند.فصل سوّم در بيان وجوب معرفت نظرى باريتعالى است چون گروهى از حشويان براين باورند كه در معرفت باريتعالى تقليد كفايت مىكند | باب اوّل مربوط به احكام علوم نظرى است كه خود شامل سه فصل مىباشد در فصل اوّل نخست نظريّه سمعيان بيان مىشود كه معتقدند طريق تحصيل علم منحصر است در حسّ و يا خبر آنها مخالف علوم نظرى هستند [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] با بياباتى بطلان آنها را آشكار مىسازد فصل دوّم بيانگر آنست كه معرفت خداى تعالى از طريق قول رسول خدا(ص)حاصل نمىشود چون مستلزم دور خواهد بود برخلاف فرقۀ باطنيان كه معتقدند معرفت باريتعالى فقط از طريق فرمايش پيامبر اكرم(ص)حاصل مىشود جالب توجّه اينجاست كه فخر به شدّت با باطنيان مخالف است و در هركجا كه از آنها نامى برده مىشود به شدّت آنها را لعن و نفرين مىكند تا اينكه يك نفر از باطنيان با حيله وارد اصحاب درس [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] مىشود و هفت ماه شاگردى وى مىكند تا اينكه روزى فرصتى بدست مىآورد و با كارد به وى حملهور مىشود و بر سينۀ فخر مىنشيند تا وى را بكشد بالاخره از كشتن وى منصرف مىشود و فخر هم مبلغى پول به وى مىدهد و همچنين مستمرى براى وى تعيين مىكند فخر از آن جريان ديگر لعن و نفرين خود را جمع كرده مىگويد باطنيان دلايل محكمى هم دارند.فصل سوّم در بيان وجوب معرفت نظرى باريتعالى است چون گروهى از حشويان براين باورند كه در معرفت باريتعالى تقليد كفايت مىكند | ||
باب دوّم: | باب دوّم: | ||
خط ۱۴۵: | خط ۱۴۵: | ||
باب سوّم: | باب سوّم: | ||
باب سوّم رساله دربارۀ صفات باريتعالى بحث مىكند و مشتمل بر دوازده فصل مىباشد در فصل اوّل ثابت مىكند كه باريتعالى علّت موجب نيست بلكه قادر مختار است.در فصل دوّم از راه اينكه افعال خداوند درنهايت خوبى و حكمت است عالم بودن وى را اثبات مىكند در فصل سوّم حيات الهى مورد بررسى قرار مىگيرد كه متوقّف برعلم و قدرت است سپس مريد بودن و متكلّم بودن خداوند ثابت مىشود چون ناگوئى برخدا نقص است و نقص بر خداوند محال است لازم به ذكر است كه در اين رساله دربارۀ قديم و حادث بودن كلام الهى سخنى به ميان نمىآورد ولى ظاهرا در كتاب«مسائل پنجگانه» در اين باب مطالبى دارد فصل ششم دربارۀ سميع و بصير بودن خداوند است زيرا ناشنوايى و نابينايى نقص به شمار مىرود و نقص براى خدا محال است در فصل بعدى علم،قدرت و حيات باريتعالى را قديم دانسته و بر آن برهان اقامه مىكند فخر رازى در يكى از كتابهاى خود سخت بر اشاعره حمله مىكند كه اينان قائل به قدماى ثمانيه هستند كه صفات الهى را زايد بر ذات مىدانند در فصل هشتم مذهب ابوعلى و ابوهاشم در رابطه با محدث بودن اراده باريتعالى ابطال مىشود كرّاميان گروهى هستند كه ذات باريتعالى را محلّ حوادث مىدانندلذا در فصل يازدهم قول آنها بشدت نفى مىشود و در فصل دوازدهم محدث بودن صفات هم رد مىشود. | باب سوّم رساله دربارۀ صفات باريتعالى بحث مىكند و مشتمل بر دوازده فصل مىباشد در فصل اوّل ثابت مىكند كه باريتعالى علّت موجب نيست بلكه قادر مختار است.در فصل دوّم از راه اينكه افعال خداوند درنهايت خوبى و حكمت است عالم بودن وى را اثبات مىكند در فصل سوّم حيات الهى مورد بررسى قرار مىگيرد كه متوقّف برعلم و قدرت است سپس مريد بودن و متكلّم بودن خداوند ثابت مىشود چون ناگوئى برخدا نقص است و نقص بر خداوند محال است لازم به ذكر است كه در اين رساله دربارۀ قديم و حادث بودن كلام الهى سخنى به ميان نمىآورد ولى ظاهرا در كتاب«مسائل پنجگانه» در اين باب مطالبى دارد فصل ششم دربارۀ سميع و بصير بودن خداوند است زيرا ناشنوايى و نابينايى نقص به شمار مىرود و نقص براى خدا محال است در فصل بعدى علم،قدرت و حيات باريتعالى را قديم دانسته و بر آن برهان اقامه مىكند [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] در يكى از كتابهاى خود سخت بر اشاعره حمله مىكند كه اينان قائل به قدماى ثمانيه هستند كه صفات الهى را زايد بر ذات مىدانند در فصل هشتم مذهب ابوعلى و ابوهاشم در رابطه با محدث بودن اراده باريتعالى ابطال مىشود كرّاميان گروهى هستند كه ذات باريتعالى را محلّ حوادث مىدانندلذا در فصل يازدهم قول آنها بشدت نفى مىشود و در فصل دوازدهم محدث بودن صفات هم رد مىشود. | ||
باب چهارم: | باب چهارم: | ||
باب چهارم رساله در افعال باريتعالى است و شامل شش فصل مىباشد در فصل اوّل ثابت مىشود كه خداوند متعال فقط موجد افعال انسانهاست در اينجا سؤالى مطرح مىشود كه اگر انسان موجد افعال خود نباشد برايناساس اگر خداوند وى را به كارى امر فرمايد دراينصورت وى قادر به انجام آن نخواهد بود چون موجد فعل نيست پس ظلم بوجود خواهد آمد.در جواب گفته مىشود كه درست است انسان موجد افعال خودش نيست ولى براى وى كسب هست يعنى سنّت الهى براين اساس استوار است كه چون بنده عزم به طاعت كند در وى مىآفريند و چون تصميم بر انجام معصيت كند نيز در وى بيافريند و امر و نهى نيز از مقولۀ كسب است نه ايجاد پس ظلمى لازم نمىآيد همانطوريكه مشاهده مىشود فخر رازى چون از گروه اشعرى بشمار مىآيد لذا مسلك جبرى دارد هرچند در برخى از كتابهاى خود مكتب اماميه را حق مىداند مثلا در جايى مىگويد:«الحق ما قاله بعض ائمة الدين من انّه لا جبر و لا تفويض و لكن امر بين الامرين» در فصل دوّم حسن و قبح عقلى را مردود دانسته و آنرا صرفا شرعى مىداند سپس وجوب و اعتراض بر خداى متعال نفى مىشود چون او موجد افعال همه بندگان است آنگاه در قالب يك برهان غرض داشتن افعال باريتعالى تنزيه مىشود در فصل پنجم بيان مىشود كه نظام هستى فقط با قضا و قدر الهى اراده مىشود و بالاخره در فصل ششم ثنويّت واجب الوجود بشدّت ابطال شده و حكايت لطيفى دراينباره آورده مىشود. | باب چهارم رساله در افعال باريتعالى است و شامل شش فصل مىباشد در فصل اوّل ثابت مىشود كه خداوند متعال فقط موجد افعال انسانهاست در اينجا سؤالى مطرح مىشود كه اگر انسان موجد افعال خود نباشد برايناساس اگر خداوند وى را به كارى امر فرمايد دراينصورت وى قادر به انجام آن نخواهد بود چون موجد فعل نيست پس ظلم بوجود خواهد آمد.در جواب گفته مىشود كه درست است انسان موجد افعال خودش نيست ولى براى وى كسب هست يعنى سنّت الهى براين اساس استوار است كه چون بنده عزم به طاعت كند در وى مىآفريند و چون تصميم بر انجام معصيت كند نيز در وى بيافريند و امر و نهى نيز از مقولۀ كسب است نه ايجاد پس ظلمى لازم نمىآيد همانطوريكه مشاهده مىشود [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] چون از گروه اشعرى بشمار مىآيد لذا مسلك جبرى دارد هرچند در برخى از كتابهاى خود مكتب اماميه را حق مىداند مثلا در جايى مىگويد:«الحق ما قاله بعض ائمة الدين من انّه لا جبر و لا تفويض و لكن امر بين الامرين» در فصل دوّم حسن و قبح عقلى را مردود دانسته و آنرا صرفا شرعى مىداند سپس وجوب و اعتراض بر خداى متعال نفى مىشود چون او موجد افعال همه بندگان است آنگاه در قالب يك برهان غرض داشتن افعال باريتعالى تنزيه مىشود در فصل پنجم بيان مىشود كه نظام هستى فقط با قضا و قدر الهى اراده مىشود و بالاخره در فصل ششم ثنويّت واجب الوجود بشدّت ابطال شده و حكايت لطيفى دراينباره آورده مىشود. | ||
باب پنجم: | باب پنجم: | ||
خط ۱۶۳: | خط ۱۶۳: | ||
باب هفتم: | باب هفتم: | ||
باب هفتم رساله دربارۀ امامت است ابتداء به وجوب نصب امام مىپردازد كه چون با نصب امام مفاسد دفع مىگردد لذا نصب آن واجب خواهد بود سپس مىگويد كه از رسولخدا(ص)در يقيين امام فرمايش و نصّى وارد نشده است و اگر نصّى بود حتما از راه تواتر به ما مىرسيد البته عقيده فخر رازى برمبناى اهل سنّت است و الاّ اماميّه معتقدند كه آيات و همچنين روايات متواترى از فريقين وجود دارد كه امامت على(ع)را ثابت مىكند مانند حديث منزلت و حديث غدير ناگفته نماند كه پيامبر(ص)نه تنها دربارۀ امامت على(ع)نصّى دارد بلكهدرباره امامت ساير ائمّه عليهم السلام نيز احاديث صريحى دارند و خوشبختانه اينگونه از احاديث در كتب صحاح و مسانيد اهل سنّت نقل شده است كه طالبان مىتوانند بدانجا مراجعه نمايند. | باب هفتم رساله دربارۀ امامت است ابتداء به وجوب نصب امام مىپردازد كه چون با نصب امام مفاسد دفع مىگردد لذا نصب آن واجب خواهد بود سپس مىگويد كه از رسولخدا(ص)در يقيين امام فرمايش و نصّى وارد نشده است و اگر نصّى بود حتما از راه تواتر به ما مىرسيد البته عقيده [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] برمبناى اهل سنّت است و الاّ اماميّه معتقدند كه آيات و همچنين روايات متواترى از فريقين وجود دارد كه امامت على(ع)را ثابت مىكند مانند حديث منزلت و حديث غدير ناگفته نماند كه پيامبر(ص)نه تنها دربارۀ امامت على(ع)نصّى دارد بلكهدرباره امامت ساير ائمّه عليهم السلام نيز احاديث صريحى دارند و خوشبختانه اينگونه از احاديث در كتب صحاح و مسانيد اهل سنّت نقل شده است كه طالبان مىتوانند بدانجا مراجعه نمايند. | ||
فخر رازى اهل سنّت را افضل از مذاهب ديگر مىداند به نظر وى مراتب فضل به حسب درجات امامت سنجيده مىشود. | [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] اهل سنّت را افضل از مذاهب ديگر مىداند به نظر وى مراتب فضل به حسب درجات امامت سنجيده مىشود. | ||
باب هشتم: | باب هشتم: | ||
خط ۱۷۶: | خط ۱۷۶: | ||
رسالۀ حاضر جواب تعزيت نامهاى است كه فخر رازى به مناسبت وفات فرزند سلطان بهاء الدين به رشتۀ تحرير درآورده است. | رسالۀ حاضر جواب تعزيت نامهاى است كه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] به مناسبت وفات فرزند سلطان بهاء الدين به رشتۀ تحرير درآورده است. | ||
==گزارش محتوا:== | ==گزارش محتوا:== | ||
خط ۲۳۰: | خط ۲۳۰: | ||
در فصل نهم دربارۀ فوائد زيارت قبور و اسرار آن بحث مىشود و تقريبا رنگ و بوى عرفانى دارد. | در فصل نهم دربارۀ فوائد زيارت قبور و اسرار آن بحث مىشود و تقريبا رنگ و بوى عرفانى دارد. | ||
چون رابطه روح با بدن رابطۀ عشقى است لذا بعد از مرگ همواره به بدن خاكى خود عشق و تعلّقدارد در اين ميان،شخصى به زيارت وى مىرود بين روح زيارتكننده و خاك متوفى علقه و تعلّق ايجاد مىشود و از آنجا كه روح متوفى نيز به آن خاك تعلّق دارد لذا ارواح آنها باهم وحدت پيدا مىكنند و روح متوفى فيوضات خود را از طاعات و معارف بر روح زيارتكننده افاضه مىكند البته ادراك اينگونه حقائق براساس مكاشفات براى انسان حاصل مىشود. | چون رابطه روح با بدن رابطۀ عشقى است لذا بعد از مرگ همواره به بدن خاكى خود عشق و تعلّقدارد در اين ميان،شخصى به زيارت وى مىرود بين روح زيارتكننده و خاك متوفى علقه و تعلّق ايجاد مىشود و از آنجا كه روح متوفى نيز به آن خاك تعلّق دارد لذا ارواح آنها باهم وحدت پيدا مىكنند و روح متوفى فيوضات خود را از طاعات و معارف بر روح زيارتكننده افاضه مىكند البته ادراك اينگونه حقائق براساس مكاشفات براى انسان حاصل مىشود. | ||
از آنجا كه رساله بعنوان جواب تعزيتنامهاى است كه در مرگ فرزند سلطان بهاء الدين نوشته شده است لذا پايان رساله،دردنامۀ فخر رازى است وى احوالات خود را پس از مرگ فرزندش محمّد،به صورت سوزوگداز بيان مىدارد. | از آنجا كه رساله بعنوان جواب تعزيتنامهاى است كه در مرگ فرزند سلطان بهاء الدين نوشته شده است لذا پايان رساله،دردنامۀ [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] است وى احوالات خود را پس از مرگ فرزندش محمّد،به صورت سوزوگداز بيان مىدارد. | ||
خط ۲۵۸: | خط ۲۵۸: | ||
«كتاب الفرق فى شرح احوال مذهب المسلمين و المشركين»كتابى است كه به شرح و بررسى مذاهب مختلف اسلامى و غير اسلامى مىپردازد حتّى دربارۀ مذاهبى بحث مىكند كه تظاهر به اسلام مىكنند ولى در واقع مسلمان نيستند.در اين كتاب فخر رازى با آن عظمت علمى نهايت بىانصافى و بىدقّتى خود را نشان مىدهد وى نسبتهايى را به شيعه مىدهد كه كاملا دروغ بوده و هيچ واقعيّتى ندارد. | «كتاب الفرق فى شرح احوال مذهب المسلمين و المشركين»كتابى است كه به شرح و بررسى مذاهب مختلف اسلامى و غير اسلامى مىپردازد حتّى دربارۀ مذاهبى بحث مىكند كه تظاهر به اسلام مىكنند ولى در واقع مسلمان نيستند.در اين كتاب [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] با آن عظمت علمى نهايت بىانصافى و بىدقّتى خود را نشان مىدهد وى نسبتهايى را به شيعه مىدهد كه كاملا دروغ بوده و هيچ واقعيّتى ندارد. | ||
البته با كمى تحقيق در احوالات فخر رازى معلوم مىشود كه وى ادوار مختلفى را پشتسر گذاشته است زمانى در نهايت تعصّب و شدّت تسنّن روزگار سپرى مىكرد در اين دوره از تهمتزنى و دروغپردازى نسبت به شيعه ابائى نداشت ولى ظاهرا در اواخر عمر مستبصر شده و پختهتر به نظر مىرسد. | البته با كمى تحقيق در احوالات [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] معلوم مىشود كه وى ادوار مختلفى را پشتسر گذاشته است زمانى در نهايت تعصّب و شدّت تسنّن روزگار سپرى مىكرد در اين دوره از تهمتزنى و دروغپردازى نسبت به شيعه ابائى نداشت ولى ظاهرا در اواخر عمر مستبصر شده و پختهتر به نظر مىرسد. | ||
خوانندگان محترم توجّه داشته باشند كه اين رساله ناظر به همان دورۀ تعصّب و تسنّن وى بوده لذا در آن،سخنان دروغ و تهمتهاى ناروا به مكتب تشيّع بسيار ديده مىشود كه در جاى خود به آن پرداخته مىشود. | خوانندگان محترم توجّه داشته باشند كه اين رساله ناظر به همان دورۀ تعصّب و تسنّن وى بوده لذا در آن،سخنان دروغ و تهمتهاى ناروا به مكتب تشيّع بسيار ديده مىشود كه در جاى خود به آن پرداخته مىشود. | ||
خط ۳۱۴: | خط ۳۱۴: | ||
ناگفته پيداست كه در قرآن كريم طايفه نصرانى مورد ابطال حضرت حق وارد شده است. | ناگفته پيداست كه در قرآن كريم طايفه نصرانى مورد ابطال حضرت حق وارد شده است. | ||
زردتشتيان پيروان زردتشت مىباشند وى از اهالى آذربايجان بوده و در زمان گشتاسب ادّعاى پيامبرى نموده است جالب اينجاست كه بسيارى از فقها زردتشت را همرديف ساير انبياى الهى قرار دادهاند مانند [[شيخ مفيد]] در«اوائل المقالات»و [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] در نهايه متذكر اين مساله شدهاند. | زردتشتيان پيروان زردتشت مىباشند وى از اهالى آذربايجان بوده و در زمان گشتاسب ادّعاى پيامبرى نموده است جالب اينجاست كه بسيارى از فقها زردتشت را همرديف ساير انبياى الهى قرار دادهاند مانند [[شيخ مفيد]] در«اوائل المقالات»و [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] در نهايه متذكر اين مساله شدهاند. | ||
صابيان طايفهاى بودند كه در زمان حضرت ابراهيم(ع)زندگى مىكردند اينها اعتقاد داشتند كه هفت ستاره بعنوان مدبّر و آفريدگار جهان بشمار مىآيند كه حضرت ابراهيم به احتجاج آنها برخواست و حادث بودن آنها را ثابت كرد و فرمود:'''«انّى لا احبّ الآفلين»''' آخرين فرقه كه فخر رازى بشدّت با آنها مخالف است فرقه فلاسفه است وى در جوانى به فلسفه و كلام اشتياق فراوانى داشت و مدّتى از عمر خود را دراينكار صرف نمود ولى در اواخر يكسره به نقد | صابيان طايفهاى بودند كه در زمان حضرت ابراهيم(ع)زندگى مىكردند اينها اعتقاد داشتند كه هفت ستاره بعنوان مدبّر و آفريدگار جهان بشمار مىآيند كه حضرت ابراهيم به احتجاج آنها برخواست و حادث بودن آنها را ثابت كرد و فرمود:'''«انّى لا احبّ الآفلين»''' آخرين فرقه كه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] بشدّت با آنها مخالف است فرقه فلاسفه است وى در جوانى به فلسفه و كلام اشتياق فراوانى داشت و مدّتى از عمر خود را دراينكار صرف نمود ولى در اواخر يكسره به نقد | ||
و ابطال كلام فلاسفه پرداخت و دراين زمينه به تأليفاتى همت گماشت كه در بيان اصول دين و ابطال شبهات فلاسفه است مانند نهاية العقول،المباحث المشرقيّه،كتاب الملخص،شرح اشارات بو على،كتاب جوابات المسائل النجّاريه،كتاب البيان و البرهان فى الرّد على اهل الزيغ و الطغيان، كتاب المباحث المعاديّه فى المطالب المعاديّه،كتاب تهذيب الدلائل فى عيون المسائل،كتاب اشارة النّظار الى لطائف الاسرار در پايان رساله فخر رازى در تعصّب شديد،اظهار تسنّن كرده و به آن مباهات مىكند. | و ابطال كلام فلاسفه پرداخت و دراين زمينه به تأليفاتى همت گماشت كه در بيان اصول دين و ابطال شبهات فلاسفه است مانند نهاية العقول،المباحث المشرقيّه،كتاب الملخص،شرح اشارات بو على،كتاب جوابات المسائل النجّاريه،كتاب البيان و البرهان فى الرّد على اهل الزيغ و الطغيان، كتاب المباحث المعاديّه فى المطالب المعاديّه،كتاب تهذيب الدلائل فى عيون المسائل،كتاب اشارة النّظار الى لطائف الاسرار در پايان رساله [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] در تعصّب شديد،اظهار تسنّن كرده و به آن مباهات مىكند. | ||
==معرفى اجمالى:== | ==معرفى اجمالى:== | ||
رسالۀ حاضر در فلاحت و كشاورزى است كه توسّط فخر رازى به رشتۀ تحرير درآمده است. | رسالۀ حاضر در فلاحت و كشاورزى است كه توسّط [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] به رشتۀ تحرير درآمده است. | ||
==گزارش محتوا:== | ==گزارش محتوا:== | ||
خط ۳۶۲: | خط ۳۶۲: | ||
در مساله دهم به پيوند بعضى از درختان اشاره مىكند مثلا اگر نارنج را با ترنج پيوند دهيم ليموى بزرگ حاصل مىشود و اگر بادام را با درخت تمشك تركيب كنيم پستۀ عجيبى بوجود مىآيد اينگونه پيوندها از غرايب علم كشاورزى است. | در مساله دهم به پيوند بعضى از درختان اشاره مىكند مثلا اگر نارنج را با ترنج پيوند دهيم ليموى بزرگ حاصل مىشود و اگر بادام را با درخت تمشك تركيب كنيم پستۀ عجيبى بوجود مىآيد اينگونه پيوندها از غرايب علم كشاورزى است. | ||
فخر رازى در پايان رساله،مسالهاى را مطرح مىكند كه نحوۀ توليد بادام شيرين و لطيف را به طالبان علم ارائه مىدهد. | [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] در پايان رساله،مسالهاى را مطرح مىكند كه نحوۀ توليد بادام شيرين و لطيف را به طالبان علم ارائه مىدهد. | ||
در خاتمه اين نكته را متذكر مىشويم كه در زمان قديم چون علوم مختصر و محدود بودند لذا امكان احاطه بر علوم بر علماء فراهم بود مانند بو على كه بر همۀ رشتههاى علمى زمان خودش مسلّط بود ولى اكنون با پيشرفت علوم و تخصصّى شدن آن محال است كسى در همۀ علوم تبحّر و احاطۀ لازم داشته باشد مثلا كشاورزى علمى است كه تخصّص در آن مستلزم يك عمر كار علمى است. | در خاتمه اين نكته را متذكر مىشويم كه در زمان قديم چون علوم مختصر و محدود بودند لذا امكان احاطه بر علوم بر علماء فراهم بود مانند بو على كه بر همۀ رشتههاى علمى زمان خودش مسلّط بود ولى اكنون با پيشرفت علوم و تخصصّى شدن آن محال است كسى در همۀ علوم تبحّر و احاطۀ لازم داشته باشد مثلا كشاورزى علمى است كه تخصّص در آن مستلزم يك عمر كار علمى است. | ||
ویرایش