امر قدسی و حکمت دیونیزوسی؛ تحلیل و بررسی تطبیقی مولانا و نیچه: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'مولف' به 'مؤلف'
جز (جایگزینی متن - 'ابن‌س' به 'ابن‌ س')
جز (جایگزینی متن - 'مولف' به 'مؤلف')
 
خط ۳۹: خط ۳۹:
3. این دو متفکر از ارزش‌ها، هنجارها، بایدها و نباید‌های میراثی و پس ماندۀ زمانۀ خود نیز فراتر می‌روند و به یک فراارزش می‌رسند. این مسئله بدین معنا نیست که بی‌اخلاقند، بلکه اخلاق و سلوکی را معرفی می‌کنند که فراتر از اخلاق‌های به ارث رسیده است. در مولانا و نیچه، نظام‌های اخلاقی، کاملاً دینی یا عرفی نیست و آنان نظام اخلاقی جدیدی پی‌ریزی می‌کنند. این نظام ارزشی،حاصل فراتر رفتن از ارزش‌هایی است که تاکنون بشر به آنها التزام می‌ورزیده است. این اصول مشترک در حوزۀ اندیشه‌های اگزیستانسی این دو متفکر، به موضوع جستجوی بنیادها که همان موضوعات دیالکتیک وجود، عدم و مطلق از انسان‌شناسی و چیستی و هدف غایی آن می‌پردازد. در مرحلۀ دوم، مفاهیمی چون متافیزیک، زبان و تفکر در مولوی و نیچه مورد بررسی قرار می‌گیرد که تحت اصول سه‌گانۀ یاد شده، دسته‌بندی و مورد تحلیل قرار می‌گیرد. در مرحلۀ سوم، بحث عقلانیت و متافیزیک که شامل مباحثی چون شباهت‌ها، اختلافات و ابطال‌ستیزی و عقل‌ستیزی است ظرفیت آن را دارد که وجه تئوریک بحث را تکیمل کند. در مرحله نهایی، نیچه دارای پاره روایت‌هایی است که می‌توان در تحلیلی بینامتنی با برخی روایات مولانا مورد بررسی قرار داد.
3. این دو متفکر از ارزش‌ها، هنجارها، بایدها و نباید‌های میراثی و پس ماندۀ زمانۀ خود نیز فراتر می‌روند و به یک فراارزش می‌رسند. این مسئله بدین معنا نیست که بی‌اخلاقند، بلکه اخلاق و سلوکی را معرفی می‌کنند که فراتر از اخلاق‌های به ارث رسیده است. در مولانا و نیچه، نظام‌های اخلاقی، کاملاً دینی یا عرفی نیست و آنان نظام اخلاقی جدیدی پی‌ریزی می‌کنند. این نظام ارزشی،حاصل فراتر رفتن از ارزش‌هایی است که تاکنون بشر به آنها التزام می‌ورزیده است. این اصول مشترک در حوزۀ اندیشه‌های اگزیستانسی این دو متفکر، به موضوع جستجوی بنیادها که همان موضوعات دیالکتیک وجود، عدم و مطلق از انسان‌شناسی و چیستی و هدف غایی آن می‌پردازد. در مرحلۀ دوم، مفاهیمی چون متافیزیک، زبان و تفکر در مولوی و نیچه مورد بررسی قرار می‌گیرد که تحت اصول سه‌گانۀ یاد شده، دسته‌بندی و مورد تحلیل قرار می‌گیرد. در مرحلۀ سوم، بحث عقلانیت و متافیزیک که شامل مباحثی چون شباهت‌ها، اختلافات و ابطال‌ستیزی و عقل‌ستیزی است ظرفیت آن را دارد که وجه تئوریک بحث را تکیمل کند. در مرحله نهایی، نیچه دارای پاره روایت‌هایی است که می‌توان در تحلیلی بینامتنی با برخی روایات مولانا مورد بررسی قرار داد.


از مهم‌ترین مولفه‌های نقد امروزین، نقد تطبیقی یا هم‌سنجی است که به گفتمان، تعامل، روابط، همسویی‌ها و حتی تضاد‌ در آثار ادبی درون و برون زبان‌ها و ملیت‌ها می‌پردازد و سعی در پیدا کردن مسیری سازوار و دانش‌محور میان آثار ادبی و هنری در طول تاریخ و عرض جهان دارد. استقبال از این شاخۀ نقد ادبی تا بدانجا پیش رفت که گرایشی مستقل در مقاطع مختلف تحصیلی تحت این عنوان تاسیس شد و کرسی‌های آموزشی، پژوهشی و نظریه‌پردازی در سطوح جهانی نیز بر این مدار ایستا و برقرار گردید. از این روست که فرهنگ و ادبیات ایران‌زمین، چندیست که در حوزۀ این نگرش، دستخوش تحلیل‌ها، بازخوانی‌ها و تفسیرها شده و به وضوح می‌توان دید که یک شکوفایی نو و بازخوانشی جدید، در گسترۀ ادبیات رخ داده و گویی فرهنگ ایرانی چند باره زایش پیدا کرده است؛ مشاهیر فرهنگی چون [[فردوسی، ابوالقاسم|فردوسی]]، [[عطار، محمد بن ابراهیم|عطار]]، [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولوی]]، [[حافظ، شمس‌الدین محمد|حافظ]] و [[سعدی، مصلح بن عبدالله|سعدی]] و شاهکارهایی چون اوستا، [[رسائل ابن سینا|رسائل ابن‌ سینا]] و [[سهروردی، یحیی بن حبش|سهرودی]]، [[کلیله و دمنه]] و... به یکباره بازکاویده شدند و در همخوانی تطبیقی از نو درخشیدند. اما می‌توان مولوی را ـ همچون فردوسی ـ در این میانه بیش از دیگر مفاخر فرهنگی مشاهده نمود؛ که این امر را می‌توان برخاسته از جامعیت هنری و نبوغ ادبی، اشراف به علوم، روایت‌ها و اندیشه‌هایی متفاوت و از همه بارزتر چند فرهنگی بودن [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولوی]] دانست.
از مهم‌ترین مؤلفه‌های نقد امروزین، نقد تطبیقی یا هم‌سنجی است که به گفتمان، تعامل، روابط، همسویی‌ها و حتی تضاد‌ در آثار ادبی درون و برون زبان‌ها و ملیت‌ها می‌پردازد و سعی در پیدا کردن مسیری سازوار و دانش‌محور میان آثار ادبی و هنری در طول تاریخ و عرض جهان دارد. استقبال از این شاخۀ نقد ادبی تا بدانجا پیش رفت که گرایشی مستقل در مقاطع مختلف تحصیلی تحت این عنوان تاسیس شد و کرسی‌های آموزشی، پژوهشی و نظریه‌پردازی در سطوح جهانی نیز بر این مدار ایستا و برقرار گردید. از این روست که فرهنگ و ادبیات ایران‌زمین، چندیست که در حوزۀ این نگرش، دستخوش تحلیل‌ها، بازخوانی‌ها و تفسیرها شده و به وضوح می‌توان دید که یک شکوفایی نو و بازخوانشی جدید، در گسترۀ ادبیات رخ داده و گویی فرهنگ ایرانی چند باره زایش پیدا کرده است؛ مشاهیر فرهنگی چون [[فردوسی، ابوالقاسم|فردوسی]]، [[عطار، محمد بن ابراهیم|عطار]]، [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولوی]]، [[حافظ، شمس‌الدین محمد|حافظ]] و [[سعدی، مصلح بن عبدالله|سعدی]] و شاهکارهایی چون اوستا، [[رسائل ابن سینا|رسائل ابن‌ سینا]] و [[سهروردی، یحیی بن حبش|سهرودی]]، [[کلیله و دمنه]] و... به یکباره بازکاویده شدند و در همخوانی تطبیقی از نو درخشیدند. اما می‌توان مولوی را ـ همچون فردوسی ـ در این میانه بیش از دیگر مفاخر فرهنگی مشاهده نمود؛ که این امر را می‌توان برخاسته از جامعیت هنری و نبوغ ادبی، اشراف به علوم، روایت‌ها و اندیشه‌هایی متفاوت و از همه بارزتر چند فرهنگی بودن [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولوی]] دانست.


زبان عرفان [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولوی]] به واسطۀ ارتباط با ابعاد معرفتی و اساطیری خاص و غیرمتعارف، از جامعۀ رمزگانی و تمثیلی ویژه‌ای بهره می‌گیرد که علاوه بر خاصیت ابهام‌زایی، به فرم هنری و ادبیت نزدیک می‌شود و او در مقام عارفی شاعر، این زبان رمزگانی و تمثیلی را در تبیین اندیشه‌هایش به گونه‌ای بکار می‌برد که مجموعه‌ای از طرح‌های هنری و روایات ادبی رمزی و نمادین خلق می‌گردد.
زبان عرفان [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولوی]] به واسطۀ ارتباط با ابعاد معرفتی و اساطیری خاص و غیرمتعارف، از جامعۀ رمزگانی و تمثیلی ویژه‌ای بهره می‌گیرد که علاوه بر خاصیت ابهام‌زایی، به فرم هنری و ادبیت نزدیک می‌شود و او در مقام عارفی شاعر، این زبان رمزگانی و تمثیلی را در تبیین اندیشه‌هایش به گونه‌ای بکار می‌برد که مجموعه‌ای از طرح‌های هنری و روایات ادبی رمزی و نمادین خلق می‌گردد.