نویسندگان رئالیست آلمان در سدۀ نوزدهم: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر =NURنویسندگان رئالیست آلمان در سدۀ نوزدهمJ1.jpg | عنوان =نویسندگان رئالیست آلمان در سدۀ نوزدهم | عنوان‌های دیگر = |پدیدآورندگان | پدیدآوران = لوکاچ، جورج (نویسنده) معصوم‌بیگی، علی‌اکبر (مترجم) |زبان | زبان = | کد کنگره...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۶: خط ۲۶:
| پیش از =
| پیش از =
}}
}}
'''نویسندگان رئالیست آلمان در سدۀ نوزدهم''' تألیف جورج لوکاچ، ترجمه علی‌اکبر معصوم‌بیگی؛ گرچه جورج لوکاچ یکی از بحث‌انگیزترین فیلسوفان و نظریه‌پردازان مارکسیست سدۀ بیستم به شمار می‌رود، در این کتاب در کسوت دیگری، در مقام مورخ و منتقد ادبی در سنت بزرگانی چون سنت بوو، راسکین و بلینسکی، پدیدار می‌شود و درآمدی جامع دربارۀ غنی‌ترین دورۀ ادبیات اروپایی و آلمانی به دست می‌دهد.
'''نویسندگان رئالیست آلمان در سدۀ نوزدهم''' تألیف [[لوکاچ، جورج|جورج لوکاچ]]، ترجمه [[معصوم‌بیگی، علی‌اکبر|علی‌اکبر معصوم‌بیگی]]؛ گرچه [[لوکاچ، جورج|جورج لوکاچ]] یکی از بحث‌انگیزترین فیلسوفان و نظریه‌پردازان مارکسیست سدۀ بیستم به شمار می‌رود، در این کتاب در کسوت دیگری، در مقام مورخ و منتقد ادبی در سنت بزرگانی چون سنت بوو، راسکین و بلینسکی، پدیدار می‌شود و درآمدی جامع دربارۀ غنی‌ترین دورۀ ادبیات اروپایی و آلمانی به دست می‌دهد.
==گزارش کتاب==
==گزارش کتاب==
گرچه جورج لوکاچ یکی از بحث‌انگیزترین فیلسوفان و نظریه‌پردازان مارکسیست سدۀ بیستم به شمار می‌رود، در این کتاب در کسوت دیگری، در مقام مورخ و منتقد ادبی در سنت بزرگانی چون سنت بوو، راسکین و بلینسکی، پدیدار می‌شود و درآمدی جامع دربارۀ غنی‌ترین دورۀ ادبیات اروپایی و آلمانی به دست می‌دهد.
گرچه [[لوکاچ، جورج|جورج لوکاچ]] یکی از بحث‌انگیزترین فیلسوفان و نظریه‌پردازان مارکسیست سدۀ بیستم به شمار می‌رود، در این کتاب در کسوت دیگری، در مقام مورخ و منتقد ادبی در سنت بزرگانی چون سنت بوو، راسکین و بلینسکی، پدیدار می‌شود و درآمدی جامع دربارۀ غنی‌ترین دورۀ ادبیات اروپایی و آلمانی به دست می‌دهد.


این مجموعه که شامل تحلیل‌ها و بررسی‌هایی از هاینریش فون کلایست، یوزف آیشندورف، گئورگ بوشنر، هاینریش هاینه، گوتفرید کلر، ویلهلم رابه و تئودور فونتانه است، همه در فاصلۀ سال‌های 1936 تا 1950 به قلم آمده است و نمودار عشق پایدار لوکاچ به ادبیات و فرهنگ سترگ آلمان و ایمان او به سنت اومانیستی در این ادبیات انسان‌محور است. گذشته از این، در همۀ این مقاله‌ها می‌توان دخالت‌گری فعالانه و پرجوش و خروش او را در مباحثات فرهنگی زمانه‌ای پرآشوب مشاهده کرد: نقش و اهمیت ادبیات، پیوند سنت ادبی و جامعه و سرانجام رابطۀ میان ادبیات و سیاست.
این مجموعه که شامل تحلیل‌ها و بررسی‌هایی از [[هاینریش فون کلایست]]، [[یوزف آیشندورف]]، [[گئورگ بوشنر]]، [[هاینریش هاینه]]، [[گوتفرید کلر]]، [[ویلهلم رابه]] و [[تئودور فونتانه]] است، همه در فاصلۀ سال‌های 1936 تا 1950 به قلم آمده است و نمودار عشق پایدار لوکاچ به ادبیات و فرهنگ سترگ آلمان و ایمان او به سنت اومانیستی در این ادبیات انسان‌محور است. گذشته از این، در همۀ این مقاله‌ها می‌توان دخالت‌گری فعالانه و پرجوش و خروش او را در مباحثات فرهنگی زمانه‌ای پرآشوب مشاهده کرد: نقش و اهمیت ادبیات، پیوند سنت ادبی و جامعه و سرانجام رابطۀ میان ادبیات و سیاست.


نویسنده در این کتاب، چنان‌که خود تصریح دارد، موضوع کار خود را دفاع از رئالیسم و سنت‌های پایدار و دیرپای آن می‌داند؛ اما هدف اصلی او روشن‌ساختن بستر فکری، تاریخی و ادبی است که این نویسندگان بزرگ در آن کار و زندگی می‌کردند و بدین ترتیب می‌کوشد از این راه به درک کامل‌تری از آنچه این نویسندگان می‌نویسند دست یابد؛ نیز به تسویه حساب با آن دسته از منتقدان ادبی برمی‌خیزد که با تمام نیرو همۀ کوشش خود را به کار می‌برند تا بسیاری از این نویسندگان را در پانتئون پوشالی فاشیسم و ادبیات فاشیستی جای دهند.
نویسنده در این کتاب، چنان‌که خود تصریح دارد، موضوع کار خود را دفاع از رئالیسم و سنت‌های پایدار و دیرپای آن می‌داند؛ اما هدف اصلی او روشن‌ساختن بستر فکری، تاریخی و ادبی است که این نویسندگان بزرگ در آن کار و زندگی می‌کردند و بدین ترتیب می‌کوشد از این راه به درک کامل‌تری از آنچه این نویسندگان می‌نویسند دست یابد؛ نیز به تسویه حساب با آن دسته از منتقدان ادبی برمی‌خیزد که با تمام نیرو همۀ کوشش خود را به کار می‌برند تا بسیاری از این نویسندگان را در پانتئون پوشالی فاشیسم و ادبیات فاشیستی جای دهند.
خط ۳۶: خط ۳۶:
هنگامی که لوکاچ به سراغ بررسی ادبیات آلمان می‌رود، یکی از وظایفش این است که خاستگاه‌های آن ادبیات مدرنیستی را پی گیرد که او محکومش می‌کند؛ از اینجاست که فصل مربوط به کلایست در این کتاب از اهمیت اساسی برخوردار است. این فصل را می‌توان به دو مضمون دیگر در نوشته‌های او پیوند داد؛ از یک‌سو لوکاچ این قول گوته را می‌پذیرد که کلاسیسیسم سالم است و رومانتیسم بیمارگون. روی‌هم‌رفته سنت پیشرو، آن‌طور که لوکاچ آن را از لسینگ تا هاینه مشخص می‌کند، تغییر مسیری رومانتیک می‌دهد؛ ئی تی ای هوفمان استثنایی مهم است. از سوی دیگر لوکاچ رفته‌رفته دیدگاهی را می‌پروراند که بعدتر آن را در «خلع عقل» انسجام می‌بخشد. طبق این نگرش ناسیونال سوسیالیسم ایدئولوژی‌ای از بن خردستیز است که آبشخور اصلی آن سنت آلمانی است، خاصه تا شلینگ و رمانتیسم آلمان. بررسی بسیار مهم او در باب هگل می‌کوشد میان هگل و رمانتیسم فاصله بیندازد و او را وارث سنت عصر روشنگری و کلاسیسیم آلمانی معرفی می‌کند.
هنگامی که لوکاچ به سراغ بررسی ادبیات آلمان می‌رود، یکی از وظایفش این است که خاستگاه‌های آن ادبیات مدرنیستی را پی گیرد که او محکومش می‌کند؛ از اینجاست که فصل مربوط به کلایست در این کتاب از اهمیت اساسی برخوردار است. این فصل را می‌توان به دو مضمون دیگر در نوشته‌های او پیوند داد؛ از یک‌سو لوکاچ این قول گوته را می‌پذیرد که کلاسیسیسم سالم است و رومانتیسم بیمارگون. روی‌هم‌رفته سنت پیشرو، آن‌طور که لوکاچ آن را از لسینگ تا هاینه مشخص می‌کند، تغییر مسیری رومانتیک می‌دهد؛ ئی تی ای هوفمان استثنایی مهم است. از سوی دیگر لوکاچ رفته‌رفته دیدگاهی را می‌پروراند که بعدتر آن را در «خلع عقل» انسجام می‌بخشد. طبق این نگرش ناسیونال سوسیالیسم ایدئولوژی‌ای از بن خردستیز است که آبشخور اصلی آن سنت آلمانی است، خاصه تا شلینگ و رمانتیسم آلمان. بررسی بسیار مهم او در باب هگل می‌کوشد میان هگل و رمانتیسم فاصله بیندازد و او را وارث سنت عصر روشنگری و کلاسیسیم آلمانی معرفی می‌کند.


جستار لوکاچ دربارۀ آیشنباخ باید برای افراد آشنا با آرای لوکاچ در باب تأثیرهای حاد و هولناک رومانتیسم در تاریخ ادبیات و اندیشۀ آلمان تکان‌دهنده باشد. چنین می‌نماید که نگرش‌های محافظه‌کارانۀ آیشنباخ، «رومانتیسم فئودالی او»، اعتقادات کاتولیکی و نیز سبک تغزلی او که به نظر می‌رسد محتوای اجتماعی را که به‌تنهایی می‌تواند اثر را از رئالیسم برخوردار سازد، کنار می‌گذارد، کافی است تا دشمنی لوکاچ را برانگیزد.
جستار [[لوکاچ، جورج|لوکاچ]] دربارۀ آیشنباخ باید برای افراد آشنا با آرای لوکاچ در باب تأثیرهای حاد و هولناک رومانتیسم در تاریخ ادبیات و اندیشۀ آلمان تکان‌دهنده باشد. چنین می‌نماید که نگرش‌های محافظه‌کارانۀ آیشنباخ، «رومانتیسم فئودالی او»، اعتقادات کاتولیکی و نیز سبک تغزلی او که به نظر می‌رسد محتوای اجتماعی را که به‌تنهایی می‌تواند اثر را از رئالیسم برخوردار سازد، کنار می‌گذارد، کافی است تا دشمنی لوکاچ را برانگیزد.


می‌توان این دلیل که «محتوای عمدۀ شعر آیشندروف آرزومندانه است»؛ یعنی آرزومندی را عاملی برای کشانده شدن لوکاچ به سوی آیشندروف دانست. آرزومندی و حسرت مقوله‌ای کانونی در رومانتیسم و نیز مقوله‌ای است که هرگز از زدن زخمه‌ای بر جان لوکاچ باز نمی‌ماند. رمان «خاطره‌هایی از یک تنه‌لش» آیشندورف به چشم اثری از کسی نگریسته می‌شود که به‌راستی ماهیت سرمایه‌داری را درنیافته است؛ ولی انزجار غریزی‌اش از سرمایه‌داری از بیخ‌وبن درست است. بنابراین لوکاچ بر شکافی تأکید می‌ورزد که قهرمان آیشنباخ را از روشنفکر رومانتیک قلندرمآب جدا می‌کند و به جای آن بر خاستگاه طبقۀ پایینی او پا می‌فشارد.
می‌توان این دلیل که «محتوای عمدۀ شعر آیشندروف آرزومندانه است»؛ یعنی آرزومندی را عاملی برای کشانده شدن لوکاچ به سوی آیشندروف دانست. آرزومندی و حسرت مقوله‌ای کانونی در رومانتیسم و نیز مقوله‌ای است که هرگز از زدن زخمه‌ای بر جان لوکاچ باز نمی‌ماند. رمان «خاطره‌هایی از یک تنه‌لش» آیشندورف به چشم اثری از کسی نگریسته می‌شود که به‌راستی ماهیت سرمایه‌داری را درنیافته است؛ ولی انزجار غریزی‌اش از سرمایه‌داری از بیخ‌وبن درست است. بنابراین لوکاچ بر شکافی تأکید می‌ورزد که قهرمان آیشنباخ را از روشنفکر رومانتیک قلندرمآب جدا می‌کند و به جای آن بر خاستگاه طبقۀ پایینی او پا می‌فشارد.