خسرونامه شیخ فریدالدین عطار نیشابوری: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' ' به ' '
جز (جایگزینی متن - 'سعيد نفيسى' به 'سعيد نفيسى')
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ')
خط ۵۵: خط ۵۵:
خسرونامه يا داستان هرمز و گل (گلرخ)، در قالب يك داستان شورانگيز و پرماجرا به نظم آورده شده است. وى در مقاطع گوناگون داستان، اسرار عرفانى را به زيباترين شكل بيان فرموده است. داستان از اين قرار است كه قيصر روم سالها در آرزوى فرزندى بود؛ ولى متأسفانه از زن همسر وى فرزندى متولد نمى‌شد:
خسرونامه يا داستان هرمز و گل (گلرخ)، در قالب يك داستان شورانگيز و پرماجرا به نظم آورده شده است. وى در مقاطع گوناگون داستان، اسرار عرفانى را به زيباترين شكل بيان فرموده است. داستان از اين قرار است كه قيصر روم سالها در آرزوى فرزندى بود؛ ولى متأسفانه از زن همسر وى فرزندى متولد نمى‌شد:


{| class="wikitable poem"
{| class="wikitable poem"
|-
|-
! شه آزاده چون دلداده‌اى بود!! نبودش پيشگه را شهريارى
! شه آزاده چون دلداده‌اى بود!! نبودش پيشگه را شهريارى
|}
|}


{| class="wikitable poem"
{| class="wikitable poem"
|-
|-
! كه جانش بسته شهزاده‌اى بود!! كه تا بودى پس از وى يادگارى
! كه جانش بسته شهزاده‌اى بود!! كه تا بودى پس از وى يادگارى
خط ۶۷: خط ۶۷:
در قصر پادشاه، كنيزى بود كه بسيار زيبا بود. عطّار در وصف وى چنين مى‌گويد:
در قصر پادشاه، كنيزى بود كه بسيار زيبا بود. عطّار در وصف وى چنين مى‌گويد:


{| class="wikitable poem"
{| class="wikitable poem"
|-
|-
! كنيزى بود قيصر را در ايوان!! نبودى آدمى در روم و بغداد
! كنيزى بود قيصر را در ايوان!! نبودى آدمى در روم و بغداد
|}
|}


{| class="wikitable poem"
{| class="wikitable poem"
|-
|-
! لبش جان داروى دلبستگان بود!! كه بودش مشترى هندوى دربان
! لبش جان داروى دلبستگان بود!! كه بودش مشترى هندوى دربان
|}
|}


{| class="wikitable poem"
{| class="wikitable poem"
|-
|-
! به زيبايى آن حور پرى زاد!! مفرح نامه دلخستگان بود
! به زيبايى آن حور پرى زاد!! مفرح نامه دلخستگان بود
خط ۸۴: خط ۸۴:
سرانجام قيصر از اين كنيز صاحب پسرى مى‌شود و زن قيصر از روى حسد، كنيز ديگرى را مأمور مى‌كند تا با خوراندن دارو فرزند آن را سقط كند:
سرانجام قيصر از اين كنيز صاحب پسرى مى‌شود و زن قيصر از روى حسد، كنيز ديگرى را مأمور مى‌كند تا با خوراندن دارو فرزند آن را سقط كند:


{| class="wikitable poem"
{| class="wikitable poem"
|-
|-
! شه قيصر يكى خاتون زنى داشت!! كنيزى را بر خود خواند بانو
! شه قيصر يكى خاتون زنى داشت!! كنيزى را بر خود خواند بانو
|}
|}


{| class="wikitable poem"
{| class="wikitable poem"
|-
|-
! به حلوا كن همى داروى اين درد!! مگر زين دارو آن مرغ سبكدل
! به حلوا كن همى داروى اين درد!! مگر زين دارو آن مرغ سبكدل
|}
|}


{| class="wikitable poem"
{| class="wikitable poem"
|-
|-
! كه دل از رشك او ناروشنى داشت!! كه درمانى بساز و گير دارو
! كه دل از رشك او ناروشنى داشت!! كه درمانى بساز و گير دارو
|}
|}


{| class="wikitable poem"
{| class="wikitable poem"
|-
|-
! شكر لب را بده حلوا و برگرد!! بيندازد بچه چون مرغ بسمل
! شكر لب را بده حلوا و برگرد!! بيندازد بچه چون مرغ بسمل
خط ۱۰۶: خط ۱۰۶:
كنيز از بيم قيصر سر مى‌تابد و كنيز آبستن را به خانه خود برده و طشتى پر خون را كه نشان از سقط فرزند دارد به زن قيصر نشان مى‌دهد.
كنيز از بيم قيصر سر مى‌تابد و كنيز آبستن را به خانه خود برده و طشتى پر خون را كه نشان از سقط فرزند دارد به زن قيصر نشان مى‌دهد.


{| class="wikitable poem"
{| class="wikitable poem"
|-
|-
! كنيزك برد او را سوى خانه!! در آن خانه پر از خون كرد طاسى
! كنيزك برد او را سوى خانه!! در آن خانه پر از خون كرد طاسى
|}
|}


{| class="wikitable poem"
{| class="wikitable poem"
|-
|-
!يكى معجون برآميخت از بهانه !! نهاد اين كار را بر خون اساسى
!يكى معجون برآميخت از بهانه !! نهاد اين كار را بر خون اساسى
خط ۱۱۸: خط ۱۱۸:
سرانجام كنيز صاحب پسرى مى‌شود كه او را خسرو مى‌نامد و همراه با دايه‌اى به ديار ديگر روانه مى‌كند. دزدان به كاروان آنها مى‌تازد و دايه و كودك را با خود برده و در نزديكى خوزستان رها مى‌كنند.
سرانجام كنيز صاحب پسرى مى‌شود كه او را خسرو مى‌نامد و همراه با دايه‌اى به ديار ديگر روانه مى‌كند. دزدان به كاروان آنها مى‌تازد و دايه و كودك را با خود برده و در نزديكى خوزستان رها مى‌كنند.


{| class="wikitable poem"
{| class="wikitable poem"
|-
|-
! كنيزك ماند با آن بچه خرد!! گرسنه بى سر و سامان بمانده
! كنيزك ماند با آن بچه خرد!! گرسنه بى سر و سامان بمانده
|}
|}


{| class="wikitable poem"
{| class="wikitable poem"
|-
|-
! طمع ببريد از دور جوانى!! به زارى چشم بر صحرا نهاده
! طمع ببريد از دور جوانى!! به زارى چشم بر صحرا نهاده
|}
|}


{| class="wikitable poem"
{| class="wikitable poem"
|-
|-
! برهنه پاى و سر بر دست مى‌برد!! زجان سير آمده حيران بمانده
! برهنه پاى و سر بر دست مى‌برد!! زجان سير آمده حيران بمانده
|}
|}


{| class="wikitable poem"
{| class="wikitable poem"
|-
|-
! چو پيرى نااميد از زندگانى!! وزو فرياد در صحرا فتاده
! چو پيرى نااميد از زندگانى!! وزو فرياد در صحرا فتاده
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش