هشام بن حکم: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' اهل بیت' به ' اهل‌بیت'
جز (جایگزینی متن - 'ابی طالب' به 'ابی‌طالب')
جز (جایگزینی متن - ' اهل بیت' به ' اهل‌بیت')
 
خط ۷۴: خط ۷۴:
ولی جهش فکری هشام تنها از جنبه عقلی نبود، بلکه به قضایای دیگر فلسفی نیز تجاوز کرده است که بیشتر آنها ارتباطی به دین ندارد.  
ولی جهش فکری هشام تنها از جنبه عقلی نبود، بلکه به قضایای دیگر فلسفی نیز تجاوز کرده است که بیشتر آنها ارتباطی به دین ندارد.  


در عین حال هشام یکی از راویان حدیث اهل بیت(ع) است که وثوق کاملی به او داشته‌اند و آنکه فقیه بوده و یکی از راویان فقه و آثار و اصول است و در هریک از این موارد تألیفاتی دارد که در فهرست نام کتابهای او آمده است و به علاوه هشام خود دارای مکتب فکری مخصوص بود و پیروانی دارد که افکار او را تأیید کرده و در مورد آنها مناظره و بحث داشتند و به همان روش هشام عمل می‌کردند. طریقه مزبور به نام طریقه هشامیه شناخته شده است که قسمتی از افکار این طریقه در آراء جمعی از متکلمان، مثل ابوالهذیل علاف و جبائیان و ابوالحسین بصری و ابواسحاق نظام و غیر آنها تأثیر کرده است و متون کتب به این معنی اشاره می‌کند که نظام معتزلی با هشام بن حکم دوستی محکمی داشت و مطالبی از او گرفت البته اتصال و ارتباط با استاد، این اثر را خواهد داشت. این اتصال و ارتباط سایه‌‌هایی از افکار هشام بر افکار نظام انداخته است که سایه‌های مزبور در مسائل ذیل به نظر می‌رسد:  
در عین حال هشام یکی از راویان حدیث اهل‌بیت(ع) است که وثوق کاملی به او داشته‌اند و آنکه فقیه بوده و یکی از راویان فقه و آثار و اصول است و در هریک از این موارد تألیفاتی دارد که در فهرست نام کتابهای او آمده است و به علاوه هشام خود دارای مکتب فکری مخصوص بود و پیروانی دارد که افکار او را تأیید کرده و در مورد آنها مناظره و بحث داشتند و به همان روش هشام عمل می‌کردند. طریقه مزبور به نام طریقه هشامیه شناخته شده است که قسمتی از افکار این طریقه در آراء جمعی از متکلمان، مثل ابوالهذیل علاف و جبائیان و ابوالحسین بصری و ابواسحاق نظام و غیر آنها تأثیر کرده است و متون کتب به این معنی اشاره می‌کند که نظام معتزلی با هشام بن حکم دوستی محکمی داشت و مطالبی از او گرفت البته اتصال و ارتباط با استاد، این اثر را خواهد داشت. این اتصال و ارتباط سایه‌‌هایی از افکار هشام بر افکار نظام انداخته است که سایه‌های مزبور در مسائل ذیل به نظر می‌رسد:  


اول- انکار جزء لا یتجزی و آنکه جزء قابل تقسیم به ما لا نهایه است.  
اول- انکار جزء لا یتجزی و آنکه جزء قابل تقسیم به ما لا نهایه است.