۱۰۶٬۳۳۳
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
در یکسالگی پدرش را از دست داد و از ششسالگی مجبور شد برای گذران زندگی کار کند. چنانچه از شعرش برمیآید، شش سال چوپانی کرده و سپس به کار هیزمشکنی مشغول شده است. مدتی خربنده بود و بعد از آن موفق شد تا به تحصیل بپردازد<ref>ر.ک: کرباسیان، ملیحه، ص13</ref>. | در یکسالگی پدرش را از دست داد و از ششسالگی مجبور شد برای گذران زندگی کار کند. چنانچه از شعرش برمیآید، شش سال چوپانی کرده و سپس به کار هیزمشکنی مشغول شده است. مدتی خربنده بود و بعد از آن موفق شد تا به تحصیل بپردازد<ref>ر.ک: کرباسیان، ملیحه، ص13</ref>. | ||
در سیسالگی تاجر بوده و بین شهرهای شیراز، کرمان، ابرقو، یزد، کاشان و صفاهان در سفر بوده است. او در ادامه به بیان واقعهای که در یکی از این سفرها برایش روی داده، میپردازد و میگوید: روزی بین اصفهان و کاشان، در حال بیماری به رباطی متروک رسیده است... در عالم رؤیا امام هشتم را میبیند که بیماریاش را شفا میدهد. شاعر بعد از آن به مدح امام هشتم(ع) میپردازد. | در سیسالگی تاجر بوده و بین شهرهای شیراز، کرمان، ابرقو، یزد، کاشان و صفاهان در سفر بوده است. او در ادامه به بیان واقعهای که در یکی از این سفرها برایش روی داده، میپردازد و میگوید: روزی بین اصفهان و کاشان، در حال بیماری به رباطی متروک رسیده است... در عالم رؤیا [[امام رضا علیهالسلام|امام هشتم]] را میبیند که بیماریاش را شفا میدهد. شاعر بعد از آن به مدح [[امام رضا علیهالسلام|امام هشتم(ع)]] میپردازد. | ||
حاجی ابرقوهی بعد از ماجرای رباط، به هند میرود و نسخهای از دیوان را که خود فراهم آورده، به مصطفی خان (ظاهراً از خوانین هند) اهدا کرده است. از مندرجات دیوانش چنان برمیآید که بیش از شصت سال زیسته است<ref>ر.ک: پارساپور، زهرا ؛ کرمی، اکرم، ص121-122</ref>. | حاجی ابرقوهی بعد از ماجرای رباط، به هند میرود و نسخهای از دیوان را که خود فراهم آورده، به مصطفی خان (ظاهراً از خوانین هند) اهدا کرده است. از مندرجات دیوانش چنان برمیآید که بیش از شصت سال زیسته است<ref>ر.ک: پارساپور، زهرا ؛ کرمی، اکرم، ص121-122</ref>. |