فلسفه‌ی نظریه‌ی ادبی مدرن: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر =NURفلسفه‌ی نظریه‌ی ادبی مدرنJ1.jpg | عنوان = | عنوان‌های دیگر = |پدیدآورندگان | پدیدآوران = زیما، پیتر (نویسنده) علایی، مشیت (مترجم) |زبان | زبان = | کد کنگره =‏ | موضوع = |ناشر | ناشر =اختران | مکان نشر =تهران | سال نشر =۱۴۰...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۶: خط ۲۶:
| پیش از =
| پیش از =
}}
}}
'''فلسفۀ نظریۀ ادبی مدرن''' تألیف پیتر زیما ترجمه مشیت علایی، این کتاب تنها محدود به گزارش مبانی فلسفۀ نقد ادبی مدرن نیست، بلکه در نهایت نویسنده تلاش می‌کند با ایجاد نوعی گفتگو میان مبانی فلسفی متفاوت، به چارچوبی جامع در شناخت و تحلیل متن ادبی دست یابد. این چارچوب جامع در تلاش است به صورت هم‌زمان جنبه‌های صوری و ابعاد مفهومی متن ادبی را در خوانش نقادانه در نظر داشته باشد.
'''فلسفۀ نظریۀ ادبی مدرن''' تألیف [[زیما، پیتر|پیتر زیما]] ترجمه [[علایی، مشیت|مشیت علایی]]، این کتاب تنها محدود به گزارش مبانی فلسفۀ نقد ادبی مدرن نیست، بلکه در نهایت نویسنده تلاش می‌کند با ایجاد نوعی گفتگو میان مبانی فلسفی متفاوت، به چارچوبی جامع در شناخت و تحلیل متن ادبی دست یابد. این چارچوب جامع در تلاش است به صورت هم‌زمان جنبه‌های صوری و ابعاد مفهومی متن ادبی را در خوانش نقادانه در نظر داشته باشد.


==ساختار==
==ساختار==
کتاب از نه فصل تشکیل شده است.
کتاب از نه فصل تشکیل شده است.
فصل 1: مبانی فلسفی و زیباشناختی نظریه‌های ادبی
فصل 1: مبانی فلسفی و زیباشناختی نظریه‌های ادبی


خط ۵۴: خط ۵۵:
از جمله اهداف اصلی این کتاب آن است که نشان دهد بهترین راه فهم دیالکتیک تعصب و چالش توجه به پیشینۀ مباحثات فلسفی و زیباشناختی گذشته است. اگر ساختارشکنی را واکنش نیچه‌ای به برخی مفروضات خردگرا یا هگلی قلمداد کنیم که نشانه‌شناس‌ها و مارکسیست‌ها هرگز در آن تشکیک نکرده‌اند، در این صورت چالش ساختارشکنی نه انقلابی است نه دور از فهم. به این ترتیب این فکر که متن ادبی کلیتی معنادار است، فکری که گریماس نشانه‌شناس خردگرا و لوسین گلدمن مارکسیست هگلی آن را مطرح کرده‌اند، همین که بدانیم از همۀ متن‌هایی که آنها تفسیر کرده‌اند، می‌توان تفسیر متفاوتی به دست داد و تفاسیر متفاوت و معارض با گذشت زمان بر شمارشان افزوده می‌شود، فکر معناداربودن متن ادبی بعضاً اعتبارش را از دست می‌دهد.
از جمله اهداف اصلی این کتاب آن است که نشان دهد بهترین راه فهم دیالکتیک تعصب و چالش توجه به پیشینۀ مباحثات فلسفی و زیباشناختی گذشته است. اگر ساختارشکنی را واکنش نیچه‌ای به برخی مفروضات خردگرا یا هگلی قلمداد کنیم که نشانه‌شناس‌ها و مارکسیست‌ها هرگز در آن تشکیک نکرده‌اند، در این صورت چالش ساختارشکنی نه انقلابی است نه دور از فهم. به این ترتیب این فکر که متن ادبی کلیتی معنادار است، فکری که گریماس نشانه‌شناس خردگرا و لوسین گلدمن مارکسیست هگلی آن را مطرح کرده‌اند، همین که بدانیم از همۀ متن‌هایی که آنها تفسیر کرده‌اند، می‌توان تفسیر متفاوتی به دست داد و تفاسیر متفاوت و معارض با گذشت زمان بر شمارشان افزوده می‌شود، فکر معناداربودن متن ادبی بعضاً اعتبارش را از دست می‌دهد.


نقد ادبی و مکاتب گوناگون آن ریشه در مفاهیم و علایق متفاوت فلسفی دارند. در واقع علت تکثر قرائت‌های زیباشناختی یک اثر ادبی، به ناهمگونی مبانی فلسفی آن قرائت بازمی‌گردد. شناخت این مبانی می‌تواند موضع فلسفی و حکمی حاکم بر هر گفتمان نقد را نشان دهد. در همین راستا، پیتر زیما بر آن است مبانی فلسفی مکاتب نقد ادبی مدرن را در کتاب پیش‌رو واکاوی کند. او معتقد است که اساساً فهم نقد ادبی مدرن بدون شناخت نظریات فلسفی و زیباشناختی مدرن غیرممکن است. زیما با دقتی مثال‌زدنی ارتباط تنگاتنگ مکاتب ادبی مدرن را با نحله‌های فلسفی مدرن از جمله هگلی ـ مارکسیستی، کانتی و نیچه‌ای نشان می‌دهد.
نقد ادبی و مکاتب گوناگون آن ریشه در مفاهیم و علایق متفاوت فلسفی دارند. در واقع علت تکثر قرائت‌های زیباشناختی یک اثر ادبی، به ناهمگونی مبانی فلسفی آن قرائت بازمی‌گردد. شناخت این مبانی می‌تواند موضع فلسفی و حکمی حاکم بر هر گفتمان نقد را نشان دهد. در همین راستا، [[زیما، پیتر|پیتر زیما]] بر آن است مبانی فلسفی مکاتب نقد ادبی مدرن را در کتاب پیش‌رو واکاوی کند. او معتقد است که اساساً فهم نقد ادبی مدرن بدون شناخت نظریات فلسفی و زیباشناختی مدرن غیرممکن است. [[زیما، پیتر|زیما]] با دقتی مثال‌زدنی ارتباط تنگاتنگ مکاتب ادبی مدرن را با نحله‌های فلسفی مدرن از جمله هگلی ـ مارکسیستی، کانتی و نیچه‌ای نشان می‌دهد.


با وجود تکثر و ناهمگونی گفتمان‌های نقد ادبی، این تحلیل فلسفی به‌خوبی توانسته است ارتباط و تقابل آنها را به صورتی نظام‌مند در یک روایت تاریخی ـ فلسفی ارائه دهد. چنین نگاهی نقد ادبی را از جایگاهی فنی و کارگاهی فراتر برده و در واقع آن را به سطح نوعی تعامل فلسفی با متن ادبی ارتقا می‌دهد.
با وجود تکثر و ناهمگونی گفتمان‌های نقد ادبی، این تحلیل فلسفی به‌خوبی توانسته است ارتباط و تقابل آنها را به صورتی نظام‌مند در یک روایت تاریخی ـ فلسفی ارائه دهد. چنین نگاهی نقد ادبی را از جایگاهی فنی و کارگاهی فراتر برده و در واقع آن را به سطح نوعی تعامل فلسفی با متن ادبی ارتقا می‌دهد.