۱۰۶٬۳۱۲
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'می نویسد' به 'مینویسد') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ه سازی ' به 'هسازی ') |
||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
در خصوص این که بهاء ولد منسوب به سلطان است و از آن خانواده است با ذکر منابعی چند که موافق و به ندرت مخالف وجود دارد که در این کتاب نقل میشود در توضیح پایانی مینویسد: | در خصوص این که بهاء ولد منسوب به سلطان است و از آن خانواده است با ذکر منابعی چند که موافق و به ندرت مخالف وجود دارد که در این کتاب نقل میشود در توضیح پایانی مینویسد: | ||
بنابر تمام این تحقیقات میتوان به قوّت اصل این ماجرا را رد کرد و آنرا حکایت و داستانی ساختگی دانست که البتّه به خوبی هم معلوم نیست که از کجا داخل زندگی مولانا شده است و اگر هم واقعیّت میداشت چندان مهم و ارزشمند نبود، و این در حالی است که پادشاهانی را که میشناختهایم و یا حاکمان و امیران که البتّه از یک شاهزاده خانم برتر و بالاتر بودهاند خود با اراده خود و با معرفتی که یافتهاند ترک سلطنت و امارت و حکومت کردهاند. کسانی به مانند بودا، ابراهیم ادهم و علاءالدّولهی سمنانی. و اگر آنچه که داشتهاند بهائی میداشت به آن بها داده و ساکن میشدند و هرگز مهاجرت معنوی و ترک دیار صوری نمیکردند<ref>متن، ص 90</ref>. از دیگر موارد نقدی در این کتاب اشکال به بیان منابع و اشخاصی است که برای بهاء ولد شجرهای را برساختهاند و وی را به خطا به ابوبکر منسوب کردهاند. نویسنده در این باره هم میگوید: ساختن و نمودن شجره، اعم از خانوادگی و یا طریقتی، به درست یا غلط چیزی را در وجود فرد تغییر نمیدهد. این که بهاء ولد را از طریقی نا معمول و غیر صحیح منسوب به یکی از خلفای راشدین بکنند برای وی حُسنی نیست، چنان که نبودنش نیز برای وی قبحی محسوب نمیشود. و لذا چه نسبت او به ابابکر برسد و چه نرسد فرقی به حال وی نخواهد کرد، چنان که اشارت دادیم فرزندان مستقیم او در دو جهت متخاصم و مقابل هم ایستادند، و رویاروی هم به پیکار پرداختند، دختر در سویی و پسر در سویی دیگر و تاریخ نشان داده که حق با پسر بوده و دختر به بیراهه رفته و فریب سیاستمداران ناراست و هواپرست را خورده است، پسر هم راهی که موافق با راه پدر باشد را طی نکرد و به ارادت [[امام علی علیهالسلام|امیر المؤمنین علی(ع)]] در آمد. بر این اساس حُسنی برای بهاء ولد نخواهد بود اگر هم این ماجرا قابل تصدیق و تأیید بود، ولی از اساس بی اساس است و باطل. مهم این است که بهاء ولد به عنوان عارفی صاحب معرفت بر پایهی خود ایستاده و نیازی به | بنابر تمام این تحقیقات میتوان به قوّت اصل این ماجرا را رد کرد و آنرا حکایت و داستانی ساختگی دانست که البتّه به خوبی هم معلوم نیست که از کجا داخل زندگی مولانا شده است و اگر هم واقعیّت میداشت چندان مهم و ارزشمند نبود، و این در حالی است که پادشاهانی را که میشناختهایم و یا حاکمان و امیران که البتّه از یک شاهزاده خانم برتر و بالاتر بودهاند خود با اراده خود و با معرفتی که یافتهاند ترک سلطنت و امارت و حکومت کردهاند. کسانی به مانند بودا، ابراهیم ادهم و علاءالدّولهی سمنانی. و اگر آنچه که داشتهاند بهائی میداشت به آن بها داده و ساکن میشدند و هرگز مهاجرت معنوی و ترک دیار صوری نمیکردند<ref>متن، ص 90</ref>. از دیگر موارد نقدی در این کتاب اشکال به بیان منابع و اشخاصی است که برای بهاء ولد شجرهای را برساختهاند و وی را به خطا به ابوبکر منسوب کردهاند. نویسنده در این باره هم میگوید: ساختن و نمودن شجره، اعم از خانوادگی و یا طریقتی، به درست یا غلط چیزی را در وجود فرد تغییر نمیدهد. این که بهاء ولد را از طریقی نا معمول و غیر صحیح منسوب به یکی از خلفای راشدین بکنند برای وی حُسنی نیست، چنان که نبودنش نیز برای وی قبحی محسوب نمیشود. و لذا چه نسبت او به ابابکر برسد و چه نرسد فرقی به حال وی نخواهد کرد، چنان که اشارت دادیم فرزندان مستقیم او در دو جهت متخاصم و مقابل هم ایستادند، و رویاروی هم به پیکار پرداختند، دختر در سویی و پسر در سویی دیگر و تاریخ نشان داده که حق با پسر بوده و دختر به بیراهه رفته و فریب سیاستمداران ناراست و هواپرست را خورده است، پسر هم راهی که موافق با راه پدر باشد را طی نکرد و به ارادت [[امام علی علیهالسلام|امیر المؤمنین علی(ع)]] در آمد. بر این اساس حُسنی برای بهاء ولد نخواهد بود اگر هم این ماجرا قابل تصدیق و تأیید بود، ولی از اساس بی اساس است و باطل. مهم این است که بهاء ولد به عنوان عارفی صاحب معرفت بر پایهی خود ایستاده و نیازی به شجرهسازی و تأیید شدن از این طریق را نداشته است، دانش و معرفت او، قرآن دانی، حدیث شناسی، و آشنایی با اصول و فقه برای وی بسنده بوده است و این که در زمان خود اندیشهای لطیف و عرفانی را با قلمی شیوا و بیانی زیبا ارائه داده در ارزش و اعتبارش کافی است <ref>مقدّمه، صص 104-103</ref>. | ||
بخش نخست هرچند از بابت شناخت صوری و شناسنامهای بهاء ولد مهم است ولی بخش دوّم که به بیان سلوک معنوی و عقاید و آراء عرفانی او میپردازد چیز دیگری است. ضمن این که نویسنده در این باره با دانشمندانی به مانند استاد [[فروزانفر، بدیعالزمان|بدیع الزّمان فروزانفر]] و استاد [[زرینکوب، عبدالحسین|عبدالحسین زرّین کوب]] در میافتد و رأی ایشان را در نسبت بهاء ولد و تحلیل ایشان را در وابستگی به آن طریقتی که میگویند باطل و خطا میداند. البتّه این چالش شاید به بیست سال پیش از این برسد زیرا در کتاب [[نجم کبری (محمّدی)]] که در سال 1380 توسّط انتشارات طرح نو منتشر شد در آنجا نیز چالشی جدّی با این دو استاد بزرگ در خصوص بهاء ولد و [[عطار، محمد بن ابراهیم|شیخ عطار]] داشته است. غیر از آن کتاب در برخی دیگر آثار نیز این اختلاف شدید وجود داشته که در اینجا مجالی برای طرح آن نیست ولی به هر حال بخش دوّم کتاب بهاء ولد (زندگی، سلوک و اندیشه) نیز بسیار جذّاب و گیرا و البتّه پر چالش است. چالش در طریقت و وابستگیِ او به مکتب عرفانی کبرویه و نقدّ سخنان دکتر زرّین کوب و استاد فروزانفر در این باره به ویژه در خصوص استنادات فرد اخیر در خصوص نحوهی سلوک و شیوهی ادای ذکر با نمونههای ذکر. | بخش نخست هرچند از بابت شناخت صوری و شناسنامهای بهاء ولد مهم است ولی بخش دوّم که به بیان سلوک معنوی و عقاید و آراء عرفانی او میپردازد چیز دیگری است. ضمن این که نویسنده در این باره با دانشمندانی به مانند استاد [[فروزانفر، بدیعالزمان|بدیع الزّمان فروزانفر]] و استاد [[زرینکوب، عبدالحسین|عبدالحسین زرّین کوب]] در میافتد و رأی ایشان را در نسبت بهاء ولد و تحلیل ایشان را در وابستگی به آن طریقتی که میگویند باطل و خطا میداند. البتّه این چالش شاید به بیست سال پیش از این برسد زیرا در کتاب [[نجم کبری (محمّدی)]] که در سال 1380 توسّط انتشارات طرح نو منتشر شد در آنجا نیز چالشی جدّی با این دو استاد بزرگ در خصوص بهاء ولد و [[عطار، محمد بن ابراهیم|شیخ عطار]] داشته است. غیر از آن کتاب در برخی دیگر آثار نیز این اختلاف شدید وجود داشته که در اینجا مجالی برای طرح آن نیست ولی به هر حال بخش دوّم کتاب بهاء ولد (زندگی، سلوک و اندیشه) نیز بسیار جذّاب و گیرا و البتّه پر چالش است. چالش در طریقت و وابستگیِ او به مکتب عرفانی کبرویه و نقدّ سخنان دکتر زرّین کوب و استاد فروزانفر در این باره به ویژه در خصوص استنادات فرد اخیر در خصوص نحوهی سلوک و شیوهی ادای ذکر با نمونههای ذکر. |