درباره هستی‌شناسی وجود اجتماعی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ی اش،' به 'ی‌اش،'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ی اش،' به 'ی‌اش،')
خط ۲۸: خط ۲۸:
'''درباره هستی‌شناسی وجود اجتماعی''' تألیف [[لوکاچ، گئورگ|گئورگ لوکاچ]]، مترجم [[جبلی، زیبا|زیبا جبلی]]؛ [[لوکاچ، گئورگ|گئورگ لوکاچ]]، فیلسوفی زیرک و کاردان که در این کتاب درباره‌ی هستی شناسی وجود اجتماعی، فعالیت پرشاخه‌ی هگل و دستآوردهای فلسفی دامنه دارش به طور برجسته‌ای سخن گفته است و کوشیده تا با کمند سخن، دیالکتیک او را در سیر پرتضاریس (پردندانه و سراسر بریدگی) عرصه‌ی اجتماعی و اقتصادی نشان دهد.
'''درباره هستی‌شناسی وجود اجتماعی''' تألیف [[لوکاچ، گئورگ|گئورگ لوکاچ]]، مترجم [[جبلی، زیبا|زیبا جبلی]]؛ [[لوکاچ، گئورگ|گئورگ لوکاچ]]، فیلسوفی زیرک و کاردان که در این کتاب درباره‌ی هستی شناسی وجود اجتماعی، فعالیت پرشاخه‌ی هگل و دستآوردهای فلسفی دامنه دارش به طور برجسته‌ای سخن گفته است و کوشیده تا با کمند سخن، دیالکتیک او را در سیر پرتضاریس (پردندانه و سراسر بریدگی) عرصه‌ی اجتماعی و اقتصادی نشان دهد.
==گزارش کتاب==
==گزارش کتاب==
[[لوکاچ، گئورگ|گئورگ لوکاچ]]، فیلسوفی زیرک و کاردان که در این کتاب درباره‌ی هستی شناسی وجود اجتماعی، فعالیت پرشاخه‌ی هگل و دستآوردهای فلسفی دامنه دارش به طور برجسته‌ای سخن گفته است و کوشیده تا با کمند سخن، دیالکتیک او را در سیر پرتضاریس (پردندانه و سراسر بریدگی) عرصه‌ی اجتماعی و اقتصادی نشان دهد. در همین مفهوم گرتسن، اندیشمند بزرگ قرن نوزدهم روسیه خاطرنشان می‌سازد: «دیالکتیک هگل، به رغم چهره‌ی دوگانه و نشان کلاهخود نظامی پروسی پروتستانی اش، دژکوب هشتناکی است؛ هر چیزی را باطل می‌سازد و هر آنچه که بازدارنده‌ای از عقل و خرد باشد را از میان بر می دارد».
[[لوکاچ، گئورگ|گئورگ لوکاچ]]، فیلسوفی زیرک و کاردان که در این کتاب درباره‌ی هستی شناسی وجود اجتماعی، فعالیت پرشاخه‌ی هگل و دستآوردهای فلسفی دامنه دارش به طور برجسته‌ای سخن گفته است و کوشیده تا با کمند سخن، دیالکتیک او را در سیر پرتضاریس (پردندانه و سراسر بریدگی) عرصه‌ی اجتماعی و اقتصادی نشان دهد. در همین مفهوم گرتسن، اندیشمند بزرگ قرن نوزدهم روسیه خاطرنشان می‌سازد: «دیالکتیک هگل، به رغم چهره‌ی دوگانه و نشان کلاهخود نظامی پروسی پروتستانی‌اش، دژکوب هشتناکی است؛ هر چیزی را باطل می‌سازد و هر آنچه که بازدارنده‌ای از عقل و خرد باشد را از میان بر می دارد».


همان طور که می دانیم هگل در فنومنولوژی روح خود با نقل قول از دیدرو مدلل می‌سازد که دیالکتیک به مثابه‌ی غنای آگاهی ذهنی نه تنها نتیجه‌ی فلسفه ورزی انتزاعی، بلکه در عین حال محصول آگاهی اجتماعی است و در علم منطق خود تأکید می‌کند که حقیقت، چیزی جز پروسه‌ی منطقی (به عبارت دیگر : تاریخی) نیست که در تکامل خود به ایده‌ی مطلق ختم می‌شود. این ایده‌ی مطلق در آثار مارکس و انگلس، تجسم خود را در رسالت تاریخی پرولتآریا می یابد.
همان طور که می دانیم هگل در فنومنولوژی روح خود با نقل قول از دیدرو مدلل می‌سازد که دیالکتیک به مثابه‌ی غنای آگاهی ذهنی نه تنها نتیجه‌ی فلسفه ورزی انتزاعی، بلکه در عین حال محصول آگاهی اجتماعی است و در علم منطق خود تأکید می‌کند که حقیقت، چیزی جز پروسه‌ی منطقی (به عبارت دیگر : تاریخی) نیست که در تکامل خود به ایده‌ی مطلق ختم می‌شود. این ایده‌ی مطلق در آثار مارکس و انگلس، تجسم خود را در رسالت تاریخی پرولتآریا می یابد.