حکایتهای تلخ و شیرین: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' می ف' به ' می‌ف'
جز (جایگزینی متن - 'ن ها ' به 'ن‌ها ')
جز (جایگزینی متن - ' می ف' به ' می‌ف')
خط ۳۱: خط ۳۱:
تاریخ انقلاب اسلامی ایران با وجود کینه توزی‌ها و دشمنی قدرت‌های بزرگ از توطئه تحریف در امان نیست و دروغ پراکنی‌های رسانه‌های گروهی غرب و اذناب آنان در زمانی که نسل انقلاب بر مسند و مصدر کار حضور دارد، نشان می‌دهد که نسل آینده تا چه میزان در خطر قلب واقعیت‌ها قرار دارد.
تاریخ انقلاب اسلامی ایران با وجود کینه توزی‌ها و دشمنی قدرت‌های بزرگ از توطئه تحریف در امان نیست و دروغ پراکنی‌های رسانه‌های گروهی غرب و اذناب آنان در زمانی که نسل انقلاب بر مسند و مصدر کار حضور دارد، نشان می‌دهد که نسل آینده تا چه میزان در خطر قلب واقعیت‌ها قرار دارد.


بنیانگذار جمهوری اسلامی، [[موسوی خمینی، سید روح‌الله|حضرت امام خمینی(ره)]] با آن روشن بینی و آینده نگری الهی این مسأله را گوشزد فرموده و در حکم مبارک خویش به حجت الاسلام  [[سید حمید روحانی]] می فرمایند:
بنیانگذار جمهوری اسلامی، [[موسوی خمینی، سید روح‌الله|حضرت امام خمینی(ره)]] با آن روشن بینی و آینده نگری الهی این مسأله را گوشزد فرموده و در حکم مبارک خویش به حجت الاسلام  [[سید حمید روحانی]] می‌فرمایند:


«شما به عنوان یک مورخ باید توجه داشته باشید که عهده دار چه کار عظیمی شده اید. اکثر مورخین تاریخ را آنگونه که مایلند و یا بدان گونه که دستور گرفته‌اند می نویسند، نه آنگونه که اتفاق افتاده است...»
«شما به عنوان یک مورخ باید توجه داشته باشید که عهده دار چه کار عظیمی شده اید. اکثر مورخین تاریخ را آنگونه که مایلند و یا بدان گونه که دستور گرفته‌اند می نویسند، نه آنگونه که اتفاق افتاده است...»
خط ۵۵: خط ۵۵:
'''فقط فرنگی‌ها می‌توانند'''
'''فقط فرنگی‌ها می‌توانند'''


من یک قصه شنیدم که مال شاید صد سال پیش از این باشد، صد و بیشتر از صد سال. از شیخ ما مرحوم [[حائری یزدی، عبدالکریم|آیت‌الله  حائری]]، رحمه‌الله نقل شد که فرموده بودند: «من بچه بودم در یزد و تازه این لامپ ها را، لامپ-هایی که آن وقت بود آورده بودند و یک پله‌هایی درست کرده بودند و آن لامپ ها را گذاشته بودندآن جا، آن بالا، مردم تازه می دیدند او را، چراغ هایشان قبلاً غیر از آن ترتیب بوده، و یک نفر فرنگی هم آن جا بود. این هر چند دقیقه یک دفعه از این پله‌ها بالا می‌رفت و آن ماشه لامپا را حرکت می‌داد، این یک قدری نورش می‌رفت بالا، مردم صلوات می فرستادند. بعد می آمد پایین، یک قدری می ماند و مردم مشغول تماشا بودند. دوباره می‌رفت بالا آن را می‌کشید پایین، مردم باز تظاهر می‌کردند».
من یک قصه شنیدم که مال شاید صد سال پیش از این باشد، صد و بیشتر از صد سال. از شیخ ما مرحوم [[حائری یزدی، عبدالکریم|آیت‌الله  حائری]]، رحمه‌الله نقل شد که فرموده بودند: «من بچه بودم در یزد و تازه این لامپ ها را، لامپ-هایی که آن وقت بود آورده بودند و یک پله‌هایی درست کرده بودند و آن لامپ ها را گذاشته بودندآن جا، آن بالا، مردم تازه می دیدند او را، چراغ هایشان قبلاً غیر از آن ترتیب بوده، و یک نفر فرنگی هم آن جا بود. این هر چند دقیقه یک دفعه از این پله‌ها بالا می‌رفت و آن ماشه لامپا را حرکت می‌داد، این یک قدری نورش می‌رفت بالا، مردم صلوات می‌فرستادند. بعد می آمد پایین، یک قدری می ماند و مردم مشغول تماشا بودند. دوباره می‌رفت بالا آن را می‌کشید پایین، مردم باز تظاهر می‌کردند».


این از آن وقت‌ها مطرح بوده است که ما حتی نمی‌توانیم پیچ یک چراغ را بالا ببریم... فرنگی باید این کار را بکند، باید از خارج فرنگی‌ها بیایند و دستشان را این طور کنند تا این ماشه چراغ، فتیله را بالا ببرد و بعد هم این طور کنند تا پایین بیاورد.
این از آن وقت‌ها مطرح بوده است که ما حتی نمی‌توانیم پیچ یک چراغ را بالا ببریم... فرنگی باید این کار را بکند، باید از خارج فرنگی‌ها بیایند و دستشان را این طور کنند تا این ماشه چراغ، فتیله را بالا ببرد و بعد هم این طور کنند تا پایین بیاورد.