ابن مرثد، علقمه: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۱: خط ۵۱:


==جایگاه وی در نظر علما==
==جایگاه وی در نظر علما==
[[ذهبی، محمد بن احمد|ذهبی]] در «[[سير أعلام النبلاء]]» درباره وی چنین نوشته است: «امام فقیه حجت، ابوالحارث حضرمی کوفی، از [[ابی‌عبدالرحمن سلمی]] و [[طارق بن شهاب]] و عبدالرحمن بن ابی‌لیلی و [[سعد بن عبیده]] و مانند آنها روایت کرده است. او را از جمله صغار تابعین ذکر کرده‌اند، ولکن قدیم الموت است. غیلان بن جامع، ابوحنیفه، اوزاعی، شعبه، [[ثوری، سفیان بن سعید|سفیان ثوری]]، مسعر بن کدام، [[مسعودی، علی بن حسین|مسعودی]] و دیگران از او روایت کرده‌اند. [[ابن حنبل، احمد بن محمد|امام احمد]] درباره او نوشته: «هو ثبت في الحديث»»<ref>ر.ک: ذهبی، محمد بن احمد، جزء 5، ص206</ref>‏.
[[ذهبی، محمد بن احمد|ذهبی]] در «[[سير أعلام النبلاء]]» درباره وی چنین نوشته است: «امام فقیه حجت، ابوالحارث حضرمی کوفی، از [[ابی‌عبدالرحمن سلمی]] و [[طارق بن شهاب]] و [[عبدالرحمن بن ابی‌لیلی]] و [[سعد بن عبیده]] و مانند آنها روایت کرده است. او را از جمله صغار تابعین ذکر کرده‌اند، ولکن قدیم الموت است. غیلان بن جامع، ابوحنیفه، اوزاعی، شعبه، [[ثوری، سفیان بن سعید|سفیان ثوری]]، مسعر بن کدام، [[مسعودی، علی بن حسین|مسعودی]] و دیگران از او روایت کرده‌اند. [[ابن حنبل، احمد بن محمد|امام احمد]] درباره او نوشته: «هو ثبت في الحديث»»<ref>ر.ک: ذهبی، محمد بن احمد، جزء 5، ص206</ref>‏.


«[[زهد الثمانیة من التابعین|زهد الثمانية من التابعين]]»، اثر علقمة بن مرثد است که در آن هشت تن از روات تابعین مشهور را که زهد به ایشان منتهی می‌شود، معرفی و زهد و تقوا و سخنان ایشان درباره زهد در دنیا را در آن ذکر کرده است. همچنین شهادت اهل علم و فضل درباره آنها را بیان کرده است و اینکه ایشان از ثقات اثبات عدول در روایت احادیث نبوی هستند<ref>ر.ک: فریوایی، عبدالرحمن،  ص7-8</ref>‏.
«[[زهد الثمانیة من التابعین|زهد الثمانية من التابعين]]»، اثر علقمة بن مرثد است که در آن هشت تن از روات تابعین مشهور را که زهد به ایشان منتهی می‌شود، معرفی و زهد و تقوا و سخنان ایشان درباره زهد در دنیا را در آن ذکر کرده است. همچنین شهادت اهل علم و فضل درباره آنها را بیان کرده است و اینکه ایشان از ثقات اثبات عدول در روایت احادیث نبوی هستند<ref>ر.ک: فریوایی، عبدالرحمن،  ص7-8</ref>‏.